سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 28 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت حكيم عمر خيام
10 ذو القعدة 1445
    Friday 17 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      جمعه ۲۸ ارديبهشت

      ابرویِ تو را چشمِ حسودان نتواند

      شعری از

      احمدرضا زارعی

      از دفتر غزلیات نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ تير ۱۳۹۲ ۰۵:۰۷ شماره ثبت ۱۴۵۵۴
        بازدید : ۶۶۵   |    نظرات : ۱۲۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر احمدرضا زارعی

      "من خوش خیال بودم و عشقم حجاب بود" * دیر آمد آن سوارِ تفکُّر، که خواب بود آبی که دستِ من به زمینَش فشانده بود نقشی به خواب میزد و تنها بر آب بود او در کنار؛ نه! که در آغوش خُفته بود من چشم بسته بودم و، حالم خراب بود بسیار شکوه ها که به دل کرده بودم از دوری؛ که وجودَم به غمی بی حساب بود "از رگ به تو نزدیکترم، ای حبیبِ من" این گفت و سر به پا، همه در التهاب بود سر را که به سوی خُنَکِ صوتِ او زدم از باغِ لطف، جمعِ گلی در کتاب بود تنها تفاوتی که میانِ من و جهان بودست؛ فهمِ معنیِ این انتخاب بود گفتا که "بنامِ نَفَسِ دوست، نامه خوان" گفتم که "خود برون فکنم، کان حجاب بود" (تقدیم به قلمِ آسمانی استاد بزرگوار، جناب مشکوه توکلی) ********** بسم الله الاولی، که روی ماهِ محبوبَم چنان وَه از جمالِ بی مثالش، خویِ آن خوبَم چنان دنیا چنین دلبر ندیدست و نخواهد دید، دان! قلبی سراسر می تپد، بین پای میکوبم چنان لرزید و لرزاند زمین را عشقِ طوفانیِّ من این قصه طولانیست، در دل بَس بر آشوبَم چنان بویی ز پیراهن که بر چشمانِ بی نورَم رسد بی خود، دوان، بَس بی امان، چون حالِ یعقوبَم چنان چشمانِ بی مانندِ زیبایی به دستِ نازُکَش بر سُرمه رنگِ شور می گیرد، که مقلوبَم چنان بی تاب می آید دو پا در راهِ دیدارِ تَنَت در خُمره ی امید، صد سال است، مرغوبَم چنان %% از واژه های من، همه اندوه و درد است مادام می بارد، که دنیا گِردِ گَرد است از آن که بر پا شد وجودم، تا به آخر گرمایِ تن را در تَهِ خاکَش، چه سرد است گفتند آنکس را که بینَد راه، از چاه با شوق میخوانندش از اینجا؛ که مرد است وآنکس که دور از عشق بازَد دامَنِ دوست از جمعِ ریحان و گل و معشوق، طَرد است با چشم هایم باز فریادی به زاریست دستی بکش بر سینه ام، آماسِ درد است (الهام گرفته از شعر زیبای بانو مرجان جلال موسوی) ********** "جا پای نگاه از پَسِ هر ثانیه باقیست" * در عمقِ سوالَم، همه دستانِ سُراقیست # تا جامِ وجودِ جَمِ ما را به لب آری سر ریز شود جان؛ که مرامِ دَرِ ساقیست ای دوست، چه گویم؟ که چه خواهم، چه نخواهم هر روز به نَقشِ تو نگاهَم به تلاقیست طاقی که به بالای سرم پُر ز سِتارَست (ستاره است) در قطبِ وجودِ تو نشانم بَرِ طاقیست آزاده شد آن روز که پیغامِ تو آمد پرواز پذیرفت؛ که تَن تَنگِ اتاقیست ابروی تو را چشمِ حسودان نتواند شُکریست به جا، جانِ من و امنِ رواقیست (مصرع مطلع از امیرعلی مطلوبی، در غزل زیبای "مرموز گذشتم") #سُراق=ج. سارق، دزد. ********** "همسایه ی جدیدِ مرامم، شبانه رفت" * تا رفت، رونَق از نفسِ هر بهانه رفت در خانه ای که شورِ نگاهی به روز بود در خلوتِ حضورِ تو، شادی ز خانه رفت صبری که تا سحر به تمنّا نشسته بود ناکامِ دستِ لطف، در آن آستانه رفت تا گریه شد صدای من از سینه ناگهان تاریکی از افق به شفق دوستانه رفت با من اشاره شد که تو تغییر می کنی بخشید خنده ای که غم از این ترانه رفت (دلنوشته ای ناچیز، در قدردانی از لطف بیکران جناب استاد میرسلیمانی بافقی، در غزل "ترنج زخمی")
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0