يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
گر به هوای عاقبت شوق شباب نهان کنی
چون که اَجَل فرا رسد عَبد و ثَنا لِعان کنی
|
|
|
|
|
من از پرستش ماه گفتم
از رنج بیشمار سالیان
من از اقلیم ها گفتم
از قرون وسطی تا عهد ترکمن چای
او
|
|
|
|
|
من همان تَرک دیارم
من همان خفته ی بیدارم
|
|
|
|
|
❤️باز آمد وقت دیدار فروزان ستاره با ستاره، روز اوج دو پرنده در طلوعی روشن از روزی بهاری❤️
|
|
|
|
|
آمد زمستان و هزاران جوجه ی نشمرده مانده
|
|
|
|
|
جهان بی پرده می خواند تورا
|
|
|
|
|
ترانه سرا: م.مدهوش❤️
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🌟
|
|
|
|
|
سرگیجه گرفتم !
در بزرگراه ... یکعالمه مجنون دیدم ،
که شغلشان ویراژ بود
|
|
|
|
|
مار من از کار بگذشت،عاقبت مجنون شدم
در میان شهر لیلا عاشقی دلخون شدم
|
|
|
|
|
ای دلبر خوش نام من شاهانه می خواهم ترا
عشقت نشسته بر دلم دیوانه میخواهم ترا
|
|
|
|
|
اییارنظرکنکه غمدلدارم
|
|
|
|
|
ظاهرا با صلابت و شاد و از درون صادقانه گندیدیم
|
|
|
|
|
ای خو شا آنانکه بی روی ریا بهر خدا کاری کنند
|
|
|
|
|
درد چیست ؟
رخسارش به که ماند؟
چه طعمی دارد؟
صدایش چگونه است؟
چه رنگی دارد؟
|
|
|
|
|
هرچه من در دوری اش؛
بر جان ِ دل،خنجر زدم؛
|
|
|
|
|
باز با دل غمناک همه شب ذکر تو
باز نشود دفتر دل تا نبود شعر تو
چو ن اینه سکندر رخشان ماه صنم
|
|
|
|
|
رفتنتازنزدبابارسمیاریبودنه
سهممناززندگیاینبیقراریبودنه
|
|
|
|
|
با تنـد و شـتاب چو بـرق و بـاد ؛ پـیشـاپیـش
بــاز گــاه شــمــار مــژده بــداد ؛ پـیشـاپـیـش
بـ
|
|
|
|
|
نوید آمد به انسان فرومانده به تاریکی
که او زاینده نور است در آفاق انسانی
|
|
|
|
|
یلدا شب شاهنامه،حافظ خوانی
|
|
|
|
|
مثل یک طوفان دلم را جستجو کردی
خانه ام ویران نشد
|
|
|
|
|
معبدِ چشمان تو نجوایِ رُز در ماه و مِه/روح من عریان تر از باران تو را بر تن کشید
|
|
|
|
|
می شوی مانند یک چاهی به گل
|
|
|
|
|
از رفتن تو رنج فراوان جاریست
|
|
|
|
|
یه آسمون ستاره،ابرای پاره پاره
خداکنه که امشب،یکم بارون بباره
|
|
|
|
|
با تمام گرمی احساس خود می بوسم امشب آخرین یلدای سردت را...
|
|
|
|
|
آری خورشید ثابت کرد :
حتی طولانی ترین شب
نیز با اولین تیغ درخشان نور به پایان می رسد ،
حتی
|
|
|
|
|
با سردی و بی بارش تا چله عجیبه
|
|
|
|
|
یلدای گیس افشان! پائیزِ ما نمرده
|
|
|
|
|
دختری با قلبی طولانی که سالهاست به پیشواز زمستان می رود.
با موهای طلایی خویش و چشمانی سبز، باد گیسو
|
|
|
|
|
هستیم تاب ندارد به چنین راه بلندی
ابرو و چشم سیاه و زلف و گیسوی کمندی
عاشق چشم و رخ یار شد
|
|
|
|
|
گفتی که قیمت دلخوش، چند میشود؟
|
|
|
|
|
سرم را در درد بپیچید
در جوارِ تنهایی ام سایه ام را پشتِ در رها کنید
اسیرِ هیچ خوابی نخواهم شد
|
|
|
|
|
من قبل تو...
خواب هایم سیاه و سفید بود!
|
|
|
|
|
(رسم یلدا)
شب یلدا و رسمِ خوب و شیرین_به هرمحفل بساطِ خوانِ رنگین
|
|
|
|
|
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند،
به آسمان رود و کار آفتاب کند
|
|
|
|
|
این دروغ آفتاب است
که برملا میشود
یلدا نام هیچ شبی نبود!
|
|
|
|
|
خبر زلزله و عشق، بسی ویرانی است
چو دَرِ خانهٔ تو در بزند، حیرانی است
به بَرِ غمکدهٔ او بروی، راهی
|
|
|
|
|
رویِ سپیدِ ماه می گریم و می نگارمت
|
|
|
|
|
دوشدیدم جبههرااز حمله برکفارمَست
خِیلِگُردانمَستبودنآن جلوسردارمَست
|
|
|
|
|
حجاب از طره نسرین ز کینه برده ای چرخ
بخون غلتیده نسرین عجب بر خنده ای چرخ
به دشت خون ف
|
|
|
|
|
قلب خزان باز پرازدرد بود...
|
|
|
|
|
نورازفازونولستتکیهبهیکفازمکن
جایدیوانه قفسباد درش بازمکن
|
|
|
|
|
امشب سر سودای من را مرهمی باش
|
|
|
|
|
راه حق. . حکیمان
هرکه راهش حق بود رنجور نیست
هرکه این ره رفت ازخود دورنیست
هم نجات ِ خود
|
|
|
|
|
بامن حرف بزن
از دردهایت
از زخم هایت
از سکوت شب هایت
از عشق بگو
از نفرت بی انتهایت
|
|
|
|
|
یلدا
فالِ حافظ
اَشک
قطره هایِ اَناریست
که از چشمانِ
دخترکی تنها میچِکد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
به فلک بود نگاهم
آنگاه که
تو آمدی به خیالم
شب رویا شد و
ساعت بیخوابی
وقتی که سپیده سحر بود و
|
|
|
|
|
دریا به کنار و، همه صحرا به کنار
تو قامتِ صبحی، همه ارقام به کنار
|
|
|
|
|
دلت میخواد برایت قصه گویم
کمی از سرحال و غصه گویم
|
|
|
|
|
ای عشق طوفانی مده بر بادم
از عالم خاکم نبر
|
|
|
|
|
گوهرِ خود را فدای سکّه ی غلطان نکن ..
|
|
|
|
|
نبود تو،
از نیستی من میگذرد،
از مرگ آرزو،
از مرگ پنجره.
در خواندن نام تو
آوای زندگی بود نهان
|
|
|
|
|
نگاهم در شب یلدا سراغ از یار می گیرد
|
|
|
|
|
گفتی برو اما دلت پیش دلم زنجیر بود
|
|
|
|
|
شب یلدا و پایان شب درازی است
|
|
|
|
|
مالید سیاهی را بر پیکر دنیایم
|
|
|
|
|
سرگذشت یلدا
چهارده قرن است
که می گوید
الیس الصبح بقریب
|
|
|
|
|
عصر یلدا یک غروب پرتقالی
عاشقان را می کُشد با دست خالی
|
|
|
|
|
ای مژده آبادی و آزادی میهن
یک چشم نظر بر در این خاک بیاویز
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۹ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |