جمعه ۲۵ خرداد
|
|
حاضرم جان بدهم تا تو نشانم باشی
عاشقِ خسته و بی نام و نشان، یعنی چه؟
|
|
|
|
|
شب بی خبر است ودرگذر خواهدبود...
|
|
|
|
|
فانوس روشن
تو شب سیاه
بر روی دیوار
داره میخونه!
|
|
|
|
|
ما را پدري بود ، من از نسل وي هستـم
گر جنت و فردوس1 برون كرد ز دستـ
|
|
|
|
|
آن سوار، بالاخره به حتم می آید
|
|
|
|
|
میراث تو ای سینه همین دکلمه هاست
|
|
|
|
|
قفل ها را بر قفس در شام غم آویختند
ترس صد برخورد را در میله ها یش ریختند
|
|
|
|
|
کمک نما عَلمم را سحر بپا خیزم
ببخش غلام جوانی، پناه ریحانه
|
|
|
|
|
آن شب مهتاب نگاهم کرد
با آواز جوی
با نور چراغِ پیر
وه چه غوغایی...
چه دلگرم در دل ِ سردی
|
|
|
|
|
با تو جاری شدن در زمان
درمیانرقص واژه های لال
|
|
|
|
|
هق هق نوزادی از کاشانه ای آید به گوش
شاید از فهم عمیق ماجراست
|
|
|
|
|
شیرین تر از آنی که شکر ناز فروشد
در پیش رخت مه زادب،روی بپوشد
...
|
|
|
|
|
من قول می دهم غزلی ناب می شوی...
|
|
|
|
|
گیسوی تو قاتل شده ، چشمان تو خونخوار...
|
|
|
|
|
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است
|
|
|
|
|
ای خوشترین نغمه ی یزدانم ای بهار
زیباترین سروده ایمانم ای بهار
کی می دهد اجابت امن یجیب را
|
|
|
|
|
هم وزن شعر و واژه ها احساس میگیرد
|
|
|
|
|
شهره ی شهر و شه شیدائیم
شعشعه ی شعله ای از شادیم
شب که شود خنده کنان شوخ و شنگ
طره ی گیسوی
|
|
|
|
|
شُکوفه کرده گُل های بهاری
کُند بُلبُل دوباره نَغمه خوانی
برای پیشواز عید نوروز
دوباره میرویم با ش
|
|
|
|
|
کمرم شکسته زمونه یارم رفته پیش خدا
دیگه اونو ندارم من شدم تنهای تنها
قسم به تو ای خدا جون منو تو ه
|
|
|
|
|
چون هنرمندی که وصفی ماجرا
|
|
|
|
|
هر چه شیشه ی پنجره ی را پاک می کنم ...
هر چه گرد می تکانم از سر و گوش این خانه ...
|
|
|
|
|
شماری از مسافران
به سوی شهرِ آرزو
میان راه و نیمه راه
ز روی یأس و خستگی
|
|
|
|
|
میلاد حضرت قمر بنی هاشم (ع)
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
|
|
|
|
|
ای شقایق ...این روز ها محزون ماندی
|
|
|
|
|
اگر خواهان نَفسِ پاک و رضوان خدایی/عمل کن هرچه کردم که بر عکسش گمان بود
|
|
|
|
|
دوباره بویت می اید عاشقانت هوایی تر می شوند
|
|
|
|
|
عشق را میشود به دست آورد ، کاروانی رسیده بر چاهی
ای زلیخا کمی تحمل کن.... یوسفی در میان کنعان است
|
|
|
|
|
ترانه آ ب و جارو
شعر انتظار
|
|
|
|
|
درد تنها بودنم بسیار خواهد شد شبی
|
|
|
|
|
عشق او دارد مرا هر دَم هوایی
می کند
حال و روزم را پریشان تر ز مجنون
می کند
|
|
|
|
|
سروش هایی
در مکتب ادبی نورگرایی
|
|
|
|
|
کجای قلب مرا چشم تو نشانه گرفت که جز تو را گله کرد و تو را بهانه گرفت
|
|
|
|
|
عطر دستان تو می پیچد بین موهایم
اتاقم با من شعر تو را می سراید
|
|
|
|
|
تو شیرین، لبخند ترت نازترین جنبش این شهر است
هر فرهاد با شیرینی همانندت شادترین خسرو دهر است
|
|
|
|
|
لب به مِی میزنم امشب
شاید مستی ،
به تهورم کشانَد
|
|
|
|
|
نوري به دو چشـم من ماننـد بلور آمـد
هرگه كه شعرم بود از ديده ظهـور آمـد
|
|
|
|
|
شعر پیشرو
در مکتب ادبی نورگرایی
|
|
|
|
|
تفاوت را می بینی عزیزم؟..
|
|
|
|
|
کرده ام عزم سفر خانه دوست بسم الله
مرهمم بوسه خال لب اوست بسم الله
یک دو صد فال و تفأل بزدم خیر
|
|
|
|
|
فکر کن که تو دنیای منی، گربروی من چه کنم
در دمی آیی وچون بازدمی ،گر بروی من چه کنم
|
|
|
|
|
تو نیستی که ببینی چقدر بیمارم
به یاد چشم تو شب تا سپیده بیدارم
|
|
|
|
|
این چشم های تا به ابد منکوب
|
|
|
|
|
دیشب آمدی!
خسته و پرغرور...
|
|
|
|
|
ای خدا تو روز روشن ما شبیم
خسته و درمانده عاجز در تبیم
|
|
|
|
|
عین من با شور مستی قله قافش مشو
عین و شور و قله را برگیر، خامش مشو
این سه را دارا شوی عشق و تب جان
|
|
|
|
|
نه حرفی نه لبخند ..نه پیمانه ای
تو ساکت نگاهی ... به دیوانه ای
چه کردم که از چشم افتاده ام
گ
|
|
|
|
|
از این اواخر پاییز وقتی حالت.....
حال ادمها نیست و به دوری از تمام هیاهوهای که در سر داشتی .
گ
|
|
|
|
|
رباعی
امشب زده لبخند ، گلستان خدا
تا زنده کند عشق
|
|
|
|
|
با تو امشب حکایتی دارم، قصه از غصه های تکراری
من و سرمایِ بی حضور تو، من و شب های تلخِ بیداری
|
|
|
|
|
دري گلخونه گم شُه واي گُلِه مَه
گرفته هر گلِه بوي گُلِه مَه
خدايا كي متونُم واشن
|
|
|
|
|
بە داوی زوڵف و شمشێری ئەبرووت
گرفتارە دڵی سەد عاشقی دڵجووت
نیگاھی چاوی شینی نیمەخابت
ھەزاران وەک
|
|
|
|
|
عید نوروز اید این غمها به پایان میرسد
|
|
|
|
|
نوبهارَست و هوا خوب، به دشت و دَمَنا
دامنِ دشت پر از لالۀ خونین کفَنا!
|
|
|
|
|
ای نازنین غریبهء نام آشنای من
خواهی اگر که بی سر و سامان نبینیام
|
|
|
|
|
تو کاری کرده ای خرچنگها هم شعر میخوانند
|
|
|
|
|
تقدیم به ساحت مقدس علیاکبر( ع)
|
|
|
|
|
گر فرمانروای تو ز عقل امر خداوندی بود
زندگی پیوسته به آسایش و نیک بختی بود
چون هشیاری که خیر د
|
|
|
|
|
جان میدهم به یک لحظه نگاهت
بیا،بیا این دل و جان به فدایت
تو خروش رود شعر در قلب منی
طاق بسته ام خ
|
|
|
|
|
بشنو برادرا ، سخن با صفاي حق
درمان بُوَد به درد شما ، مومياي حق
|
|
|
|
|
همه دنیایم مالِ تو
من که راهی شده سوی
همان شهرِ خزانم
|
|
|
|
|
در حاشیه امن بهارانی تو
یک جرعه طراوتی زبارانی تو
|
|
|
|
|
اگه شبهام قشنگه
چه ستاره باشه چه ابری
اگه روزم دلچسبه
بارانی باشه یا آبی
|
|
|
|
|
( ماهم اسیر خانه ایم.....!)
|
|
|
|
|
دیوانه کننده ترین حالت عشق رو میشه در شعر بی نظیر استاد ابتهاج دید اونجا که میگن :
"من نمیدانستم م
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۳۳ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |