دوشنبه ۱۴ خرداد
|
|
گر که دست دگری موی تو را شانه کند
|
|
|
|
|
دارابگرد
این شعاع کهنه چون نوری به دوران گشته است
تخته سنگ زرد منشوری که تابان گشته است
|
|
|
|
|
باید از یکجایی زندگی را آغاز کرد
از لبخند گل شبنم
تا ....
|
|
|
|
|
شیر را سرگرم آخور کرده اند
جای شیران را خران پر کرده اند
گاوهای دمخورِ بیگانه را
با خران شاه، دمخ
|
|
|
|
|
ای بی خبر از اشک شب تار کجایی
|
|
|
|
|
عابری تو، در خیابانی که نیست
شوق پرسه، زیر بارانی که نیست
|
|
|
|
|
هر دم که فرو برم، نفسم از نسیم کوی تو پر می شود
|
|
|
|
|
لُخت شو ، وا کُن مرا ، خود را بپوشان با تنم
|
|
|
|
|
پرتوی از روشنا
دیدی که آخر با غمت همخانه گشتم
آواره ی بوم و بر و کاشانه گشتم
|
|
|
|
|
صبح که از خواب بیدار شدم دیدم که تو برگشته ای
چیزی عوض نشده برام تو واسم هنوز مثل گذشته ای
گفتی با
|
|
|
|
|
برگ ریزان،پابرهنه بی امان
ناگزیرازما گریزان شدخزان....
|
|
|
|
|
من از اقوام بی قومم،کسی از من خبر دارد!؟
|
|
|
|
|
عشق سرازیر شده از چشمانت
...
|
|
|
|
|
صخره ای بودم و رو به تو عبادت کردم
و چنین بود که سیلی خور امواج شدم
امین احمدی
|
|
|
|
|
شاید فردا مرا دیدی
اما امشب رسیدم به ته خط
سبک وحشی خارج از وزن
تمام باورها را خط زدن
|
|
|
|
|
نازنینی که به قلبم جا گرفت
|
|
|
|
|
جان را برون بیفکن از باد و خاک و آتش
چون آب باش و جاری فردا بقای خود شو
|
|
|
|
|
نگران نیستم نه!
اگرچه دور اما،،،
از بیراهههای دورتر، هم
دوباره به تو،
--خواهم رسید!
فاط
|
|
|
|
|
در کویر نا امیدی آرزو گم کرده ایم
بخت خوش را در سراب جستجو گم کرده ایم
|
|
|
|
|
ما حرف حق را تلخ می دانیم ......
|
|
|
|
|
این دل سادمو هر کی اومد زود شکست...
|
|
|
|
|
کلاه قدر ندارد به شانه سر که نباشد
تو را چه گونه بخوانم غزل اگر که نباشد
|
|
|
|
|
در بلاد طوس جانم از پی آهو دوید
|
|
|
|
|
دلا در راه شب خيزي ،به سوي حق تكامل كن
اگر محنت برت آرَد ،تو آن محنت1 تحمل كن
در آ
|
|
|
|
|
دلتنگِ روی توام بیا شاد کن مرا
ازبندِ این همه غصه آزاد کن مرا
مانند ابرهای بهاری ز روی مهر
بر من
|
|
|
|
|
صدبار به صلیب کشیدم
عروسکی را که شکل پیری من بود
صدبار وعده های سر خرمن دادم
به مترسک های سر راهم
|
|
|
|
|
من تمام زندگیام را باتو قدم زدهام...
|
|
|
|
|
روزگاری بود که در مدرسه عشق
پرسیدند زهر یک از ما سوالی
که در بزرگی بهر کار چه خواهی شوی
پاسخ دادم
|
|
|
|
|
یک اتفاق ساده بود انگار
تعبیر آن دو نگاهی که تفسیر عشق شد
در انتفاعِ همان شبیخونِ حادثه
.......
|
|
|
|
|
ای که از معرفت و عدل داد و خرد می گویید
|
|
|
|
|
شاید
احساس شعرم
مرا تنها گذارد
وتودر واز های شعرم
|
|
|
|
|
در ستایش حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
خلعت حسن تو بسم اله و آن سبع مثانی
|
|
|
|
|
گر همه خاکستری بودن مانند دود تو بر آنها چیره شو مانند رود.
|
|
|
|
|
از یاد مبر نگریستن به ستاره ها را
...
|
|
|
|
|
آنها همگی ،
جز موجهای ، اندیشه و رؤیا ،
جز، خروشی نیستند
|
|
|
|
|
بارها مرده ام در خواب
ولی...
حیف و صد حیف که فقط خواب بوده و بس.
|
|
|
|
|
قلبم چو قاب خالی میماند
قابی از جنس کینه و سختی
قابی از درد و رنج و بی مرزی
ماندهام در خلوت و تا
|
|
|
|
|
بیا
ای بانوی قصه های همیشه رفتن
|
|
|
|
|
مترسک
خسته ام از این همه تکرار
خسته ام از حجم این ادبار
هست بامن بغض این بودن
با تبس
|
|
|
|
|
بخت من باشی وُ
--یا نباشی!!!
...
وایی از اين شوربختی!
فاطمه_عسگرپور (آهو)
|
|
|
|
|
ما تا رسیدیم
نه چیده شدیم
نه خورده، له شدیم
از رویمان گذشتند
راستی چرا شهرداری
ما را جمع
|
|
|
|
|
تو ای من، دشمن تاریخی من
تو ای بانی ِترس و تلخی من
بگو از من دگر ای من چه خواهی؟
کجایم ب
|
|
|
|
|
از همهی عروسکهایم پرسیدم،
نه! هیچ کدام
[دوست داشتن]
--نمیدانستند!
رها_فلاح
|
|
|
|
|
جانم بسوختی و نگفتی که کیستم
آنگه شناسیم که در این جرگه نیستم
|
|
|
|
|
من نبودم به همان عطر حرم مست شدم
|
|
|
|
|
سالها طول کشید تا فراموشش کنم درد عشقش رادردلم خاموش کنم
|
|
|
|
|
در بستر خیال دیدم که حال ادمیان بس بد است
|
|
|
|
|
گویا در نیمه شب قلب از تپش دوری میکند
ستاره چشمک می زند ، معشوق خیانت میکند
|
|
|
|
|
ای امام رئوف به تو از دور سلام🥺
به تو از دلی پر از غصه و اندوه سلام😔
دلم هوای حرم و گنبد طلایت کرد
|
|
|
|
|
نزدیک دورم ایستادهای
و نام کوچکم را هم؛ از خاطر بردهای...
|
|
|
|
|
یا امام رضا
ضریح چشم تو
چراغانی است
چقدر سوسو دارد
ضربانم تند می زند
قفس سینه ام
به گمانم
|
|
|
|
|
در خطِ صفر مرزِ بودن یا نبودن .
گفتم که دیگر تا ابد باید غنودن .
|
|
|
|
|
من چه گویم دیر آمدی جا ماندی ..........................
.....................
.........
.....
..
|
|
|
|
|
غزل : عشق ِ قدیمی
نگو دلم به دوراهی ِ سرنوشت.. شکست
که اینچنین نتوانی کشی از عشقت..دست
|
|
|
|
|
سَرَم با دیگری گَر گرم گردد
دلم بی تو زمستانی پر از برف
|
|
|
|
|
بهار من تب تو را
سپرده دست سایه ها..
|
|
|
|
|
سلامی دوباره بر قافیه ها
در امان باشم از حاشیه ها
.......
|
|
|
|
|
نمی خواهم کلمه ی غمگینی در پایان شعرهایت باشم
|
|
|
|
|
یکی از پنجره ها میخندد
باز هم باد بهاریست
و غوغا کرده
عید تبدار
رسیدن به تو را
هوس انگیز
|
|
|
|
|
چهل روزه که دنیایم فنا شد
|
|
|
|
|
بنده است وبنده را به کشتن ندهندش
به غلامی واسیری وخدمتی بپذیرندش
از حسن عقل وعافیت وعیش ونوشش
که
|
|
|
|
|
قصّه ی ما لا بلای این همه افسانه سوخت
عشق بازی قسمت بلبل شد و پروانه سوخت
|
|
|
|
|
آن شب به نگاهی تو خرابم کردی. نه؟!
اشاره به آن جام شرابم کردی. نه؟!
گفتی دَرِ مستی گشا رامین مَنگی
|
|
|
|
|
آخرین لباسم
آخرین نگاهم
آخرین کلامم...
|
|
|
|
|
خوب میدانم!
بدون "تو"،،،
--ارزنی نمیارزم!
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۰۷ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |