شنبه ۱۵ ارديبهشت
|
|
بوته درمان شدم وای بر این خارها
|
|
|
|
|
جهنّم سهم من شد .. یک قدم مانده به بستر هم گناهم رفت !!
|
|
|
|
|
فرشتهبهار:
آنها که عمری عاشقانه دوستت دارند،
دور تومثل ماه میگردند، بسیارند
تو نوبهاری تا
|
|
|
|
|
بیمار همه از دل فردا چه خبر شد؟
من ساز نیام، دکلمه دیروز چه گواهی است؟
|
|
|
|
|
خون من می جوشد و لبریزِ غیرت می شود
وقتی از حُسنت میان جمع صحبت می شود
|
|
|
|
|
مرا از روی خود شرمنده کردی
تمام گریه ام را خنده کردی
الا ای پادشاه عشق بازی
مرا یکبار دیگر زنده ک
|
|
|
|
|
فکرتان قطع کردن یارانه هاست
|
|
|
|
|
تو را از من نباشد هیچ کامی!
|
|
|
|
|
شب سرد وتب و درد و غم مرد
بیا تا قصه گویم.....
|
|
|
|
|
وقتیلببالابهسر،پایینبهدلوصلاستدلاتّصالیمکندباسرپسازیکبوسمیبینمتگممیکنممندستپا
|
|
|
|
|
بهرهر شعرشاعری، عالم می شویم
گاهیم مدهوش بی خود، می شویم
|
|
|
|
|
امشب
درگلویم بغضی به وسعت...
|
|
|
|
|
بی طاقتم ، از نگاه سیرابم کن
با قصّه ی بی غصّه مرا خوابم کن
|
|
|
|
|
هق هق نصیب چشمهایت می شود اما
|
|
|
|
|
ای آنکه کنار تو دلم بی ضربان نیست
معشوقه تو باشی دل ما با دگران نیست
|
|
|
|
|
کم نشدی هنوز همون دریایی تو
همه جا با منی مثل یه رویایی تو
تو عشق پهناور ستایش هر پرستشی تو
ممنون
|
|
|
|
|
گفتند که دلدار چنین است و چنان است
ما جز غم و اندوه ز دلدار ندیدیم
|
|
|
|
|
قطره قطره آبرو جمع کرده در خانه پدر
اقتصاد بی پدر آن هم به یغما میبرد
می نهد یک دانه گندم بر کف
|
|
|
|
|
بـایـد " لـوپـز " بـه پـایـت لُـنـگ انـدازد
بـر گلـرخـان زمـینـی ؛ تـویـی فرمانـده
|
|
|
|
|
میزند با تیغِ خون بارش مرا، اما دلم
حسرت بوسیدنِ پیوسته دارد تیغ را
|
|
|
|
|
لابه لابه ی خش خش زرد پاییزی
|
|
|
|
|
مهربانی درختیست برای پوشش خشکی ها و پژمردگی ها ...
|
|
|
|
|
گرتوخواهی روزگار برکام و اقبالت شود
مشگل از مردم گشایی شامل حالت شود
|
|
|
|
|
نامش زن بود ...
چنان که از چشم های زمردش
ارکیده می چکید...
|
|
|
|
|
هزار نسخه نوشتیم و
درد تکراریست
و این صدای عجیبِ
حضور بیماریست
تشعشات پر از رنگهای ناموزون
|
|
|
|
|
این شهر را عاقل فراوان است،بگذار من دیوانه اش باشم....
|
|
|
|
|
گفتی : دلِ سرسپرده میخواهم
دل که هیچ ،
به محضرت
سرِ دلسپرده بخشیدم
|
|
|
|
|
كليد دانش خود ، گر بجوئيم
درِ گنج خدا ، بتوان گشوديم
خدا آن گنج دانش
|
|
|
|
|
تنهاست چون جزيره كسی در درونِ من
جر خورد ی در كشاكش دنيا سكون من
|
|
|
|
|
نمی دانم کدام فصل و ماه بود که رفتی
آمده ام بگویم خرداد دختریست نازک دل
منتظرش نگذار زود می شکند
|
|
|
|
|
شبیه مردی که لباس عروسک پوشیده
|
|
|
|
|
من شعر را جدی نمی گیرم...
|
|
|
|
|
کرکس نه، از نژاد کبوتر در زیر بال و شانه ی دیگر
|
|
|
|
|
شكوائيه
صد نامه به شكوائيه ، طِی می کنم اي دوست
فرياد ، به شيراز و به رِي می کنم اي دوست
مردم طَل
|
|
|
|
|
صد هاقصه اغشته بخون داری
باز گو برمن
تمام غم و غصه هایت را!
|
|
|
|
|
ای معبد و آذر کده، ماهِ روشنایی!
با موبد و دردِ موبدان، تو آشنایی
|
|
|
|
|
زبان هجر لبریز شد فراز آن رخ مهتاب
بیابان کرد دریا را همان موج صراحتها
|
|
|
|
|
تو از دریا
و از جنگل سرسبز و زیبا
به هنگام شکوفه بارانِ گیلاس ها
زیباتری...
|
|
|
|
|
عاقبت از کدام سو می رسی بر من فقیر ؟
|
|
|
|
|
ای وای دلم به چاه غم زندان است
|
|
|
|
|
طنین صوت زیبایت قرار قلب من گشته
شبیه خواب نوزادم به محض شٌر شٌر آبی
|
|
|
|
|
امید از من گرفتی کار من شد نا امیدی!
|
|
|
|
|
" بی دفاع "
من سرو سهی بودم و دست تو تبر بود
دیوانگی ات ضدِ حقوق هر بشر بود
هی زخم زدی
|
|
|
|
|
به بزم گلشن، زلال مانند چشم آئینه پر بیفشان
|
|
|
|
|
لختی از غم ها بگویم در دلم، چون که من یاری ندارم، می روم
|
|
|
|
|
به عشق تو هر جا میگشتم
دو رو برم به عشقت جا گذاشتم
به عشقت هر روزم عالیه
تو رو با کسی جا به جا ن
|
|
|
|
|
من میخوام که توی دستای تو ،بال و پر بگیرم
تو بگی براممی مونی من بگم برات میمیرم
|
|
|
|
|
بی تو باغربت تنهایی و هجران چه کنم
بی تو در خلوت شب های زمستان چه کنم
بی تو در پیچ وخم کوچه ی
|
|
|
|
|
نکته ای بشنو بگیری چون فرا
|
|
|
|
|
دنیا برایم مثل زندان است باور کن
|
|
|
|
|
کلمات ناتوانند، سکوت میکنم
موج عشق را از نموری مژه هایم بخوان
|
|
|
|
|
صبح است و خاطراتت آشوب دلم را صدچندان می کند
ویرانم از تو مثل خانه ای بعد از زلزله های چند ریشتری
|
|
|
|
|
عادت
ما به این آب و هوای تار عادت کرده ایم
زیر بار یوغ استکبار عادت کرده ایم
مسکن ما در میان
|
|
|
|
|
ای صوفی ...باز خیالت در کدام قاب دیروز جا مانده است
|
|
|
|
|
یاد آن بوسهقدیمیوگرم
یادگاریبهرویلبوتنم
|
|
|
|
|
قسم به حرمت باران دمی مرا دریاب
كه ذكر هر شب و روزم ، خدای رحمان است
|
|
|
|
|
چون که در میکده عشق نشستیم به بزم
مستی از چشم خمار و لب مخمور خوش است
|
|
|
|
|
فرزند پاک و ساده میهن به هوش باش
|
|
|
|
|
من یکی می خواهم از جنس خودم
|
|
|
|
|
شاکی ام از خود گاهی با مصیبت های دل
|
|
|
|
|
تو تقدیر مرا تغییر دادی
ولی عشق خودت را دیر دادی
برای بوسه های نیمه شب ها
مرا با شعر و خون ، ت
|
|
|
|
|
بازباران بغضی ازمابشکست
مثل یک مرغ اسیر برسر شانه نشست
شست وخیساندوزعطرش پیچاند
به دل خاک ت
|
|
|
|
|
جای نبودنت را
دلتنگی پُر کرده...
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۴۴ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |