پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
سردر گمی سوال قشنگی است بعد تو
تا مرگ احتمال قشنگی است بعد تو
|
|
|
|
|
همه چیز با نگاهی ساده آغاز شد...
|
|
|
|
|
ای شاعران قلمتان پراز احساس عاشقانه
احساستان پراز نوشته های شاعرانه
دلتان سرشاراز عاطفه های دلبران
|
|
|
|
|
اگر تقدیر نامه مرا بنویسد
|
|
|
|
|
میترسم از خواب زمستانی شیرین بعد
این خستگی آن هنگام که هنوز آمین صدایم را نشنیده است
|
|
|
|
|
با آنکه دل به قول و غزل خوش نموده ایم
پیوسته از مصیبت دنیا سروده ایم
|
|
|
|
|
زندگی بر ما اگر پائین یا بالا گذشت ... هر چه بوده ، خوب یا بد ؛ عاقبت امّا گذشت
|
|
|
|
|
بتاز در دل من اسب وحشیِ خود را
که ترکتازیِ تو سهمِ ترکمن صحراست
|
|
|
|
|
همه عالم زِ دَرون است و بـــُرون آدمـــها
دَم بِه دَم فارغ از این باشی و اینجا تنها
تو از این عـــ
|
|
|
|
|
تو گلی تک گل من تو باغچه مهر و وفا
فرشته کوچولوی من چقدر نازی بخدا
چراغ خونم شدی دوست دارم برات می
|
|
|
|
|
تو را فارس و کرد و لر و ترک،
بلوچ و عرب ترکمن های!
میستایم که برخاک ایران گزینید جای
|
|
|
|
|
ازکار دیشبت ، خیلی دلم شکست
اندوه عالمی ، روی دلم نشست
رفتار دیشبت ، خالی ز مهر بود
بی رنگ و بی
|
|
|
|
|
حرفـي به غير حرف خدا استوار نيست
جزآن صراط حق،صراطي به كارنيست
حرف خدا وحرف قيامت ك
|
|
|
|
|
دگر حوصله م سررفت ، از اینهمه ،
وعده و وعید
|
|
|
|
|
مجروحی بودم که به تو فکر می کردم
|
|
|
|
|
این روزها هر طرف که می روم بوی ماهی های مرده به مشامم می رسد
مانده ام دریا با که قهرش گرفته که ما
|
|
|
|
|
بی تو حال من شبیه عاشق بی دست و پایی
|
|
|
|
|
آیین عجیبیست آنکه بیاید یک روز رفتنی ست
یا نام نیک میگذارد از خویش یا نام بد که باقی ست
تا توانستم
|
|
|
|
|
از غم و سوز فراقت گشته ام نالان پدر
|
|
|
|
|
من در هجوم وحشیه ستارها جنگیده ام...
|
|
|
|
|
با پرستوی مهاجر بفرست شعرت را
که ز غربت شده ام بی تو سرایی از غم
|
|
|
|
|
جمال ساز نفس را، پیام عشق وفا شد
ز نقش سبز زمستان، طلوع هر ثمری است
|
|
|
|
|
تو را
و تجربه کردن دریا با تو را
و تنهایی را
دوست دارم...
|
|
|
|
|
من ناله ام ، خزيده به افغان
بَر اسبِ من ، نشسته به خرداد
او كيست ، در كشاكشِ فكرم؟
با چش
|
|
|
|
|
مغزم از حرف ها درد میکند.
آیینه گردو غبار تارهای سیاهم را به رخ میکشدو حرف ها آنهارا به قعر زمس
|
|
|
|
|
قنوتُ ربنا گفتن،ریا کاریِ محضم بود
خدای من تو بودیُ، همینم نقطه ضعفم بود
|
|
|
|
|
عیش باید نه این که کار کنیم
|
|
|
|
|
مادرم تنهاست
مادرم بیمار
می خورد غصه
«پسرم تنهاست
|
|
|
|
|
از خواب ناز شب زده ای پا نمی شود
|
|
|
|
|
بر لب جام و روی گل
هیچ کجا ندیدمش
توبه شکن تر از تو لب
توبه شکن تر از تو چشم
|
|
|
|
|
--[باد]،،،
زمزمهی خداست که --
میوزد؛
به گوش زمین!
|
|
|
|
|
در انحنا روح شانه های خسته غرور ،حسی شاعرانه گریه هایی بی بهانه می خواهد
|
|
|
|
|
چوعقابی غم پرواز مرا خواهد کشت
|
|
|
|
|
هرکه رامیخواهی دوست داشته باش...
|
|
|
|
|
امشب از من هرچقدر هم که...
|
|
|
|
|
چون ابر سیه می گذری بر دل عاشق
باران شو و با برکت اجلال برون آی
|
|
|
|
|
نشسته در گذار عمر چه تند می رود زمان
|
|
|
|
|
هرچه باشد به خداوند قسم نیست هــوس
دادهامدل بهتوپیشازهمه، بیشازهمه کس
چرخ ریسندگی عشق تو....
|
|
|
|
|
چشمی توبه هم زدی هلاکم کردی
بی عشق مرا به زیرخاکم کردی
|
|
|
|
|
زخم زبان مردم سنگی ست بر دل خُم
|
|
|
|
|
سرزمینم ایران را ، چقدر من دوست دارم
سرزمینِ سنت های شیرین
سرزمینِ سنت های مجنون
|
|
|
|
|
رفته ای اما تورا عمریست در دل دارمت
من همان پروانه ام ایا تو هم دل دادهای؟
|
|
|
|
|
تلخ ترین قسمت زندگی ما آدما
|
|
|
|
|
چَشم قلمم روشن شد
وقتی نامت را در شعرم باران نهادم
|
|
|
|
|
همين كه حكم خدا شد،كه ما نماز كنيم
رُخ نياز به درگـاه بـي نياز كنيم
|
|
|
|
|
یا که تو بستی بارتو یا این دلی داغونیه
انقدر مست رفتنی حال چشام بارونیه
|
|
|
|
|
داشتنِ همه چیز به معنایِ همه چیز داشتن نیست...
|
|
|
|
|
فلسفه مهیبی ست
خوف را زندگی خویش انگاشتن
باکوله بار عطش
وسیاه مشق سایه ها
|
|
|
|
|
روز خیزش خواب و ناپیدا شود...
|
|
|
|
|
جذاب تر از یوسف گم گشته ی در چاه...
|
|
|
|
|
نام شعراول : نفرین - نام شعر دوم : مرغ بهمن
|
|
|
|
|
ایکاش دردریای دل طوفان نگیرد
تا ساحلم را موج سرگردان نگیرد
باکوچه های خاکی این شهرغمگین
هرگزنشد
|
|
|
|
|
سرد سلول غریبیست،غزل زندانم...
|
|
|
|
|
کشندهتر از گلوله؛
نبودن توست...
|
|
|
|
|
زندگانی...
گذر بی خبر ثانیه هاست
|
|
|
|
|
من ویرانه ام تو ویرانتنم نکن
|
|
|
|
|
تو مهتابی درون هَر شب تار
تو داری صورتی چون لاله رُخسار
نداری تو زِ زیبایی رقیبی
به دست آوردنت با
|
|
|
|
|
بخاطرت برائت جستم از همه غیر
|
|
|
|
|
قلب پر درد مرا بی سر و سامان کردی
|
|
|
|
|
كنار تنهاىى
قدم زدم آن روز
ميان شاخساران پرنده ای پر زد!
صدای آشنایی ز دور دست امد
به زیر نارون
|
|
|
|
|
باز میخوام قلم را غرقِ در جوهر کنم...
|
|
|
|
|
من ز اول همنشین و هم تبار غم بدم، غم که دید تنهاییم، گفتا که من هم میروم
|
|
|
|
|
با کلماتم
دریا را
به رود و
رود را
به کوهسار
برگشت خواهم داد
هر چند
سطر های ِ سپیدم را
برف
|
|
|
|
|
شیرینی وشهدت شکر ،شیرین زبانیست
شور،دل شیدای مرا جزء تو دوا نیست
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۶ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |