پنجشنبه ۲۴ خرداد
|
|
مهمانِ کویِ دل شدم، سر زده بر بالِ خیال
|
|
|
|
|
یاددارم دستان مادرزورداشت صورت ماهش هنوزم نورداشت
|
|
|
|
|
جز تو در دلم مهر کسی نیست / در هوای جان هم نفسی نیست
عشق تو ربود دینم و دنیام / جامِ میِ لبهای تو
|
|
|
|
|
فرمود هرکس منم مولای او علی است مولا
|
|
|
|
|
دعای من همان کلید اخذ حاجت توست
هدیه ای بطلب تا خدا برایت اعجاز کند
|
|
|
|
|
اگر پرسی زمن که احوال تو چون است
دل امید وارمن زهجران تو خون است
درون سینه ام را خون گرفتته از
|
|
|
|
|
به ظلم و جبر و فقر و درد و ماتم
ستم بر ما فراوان کرد عالم
|
|
|
|
|
من شبیه صنوبری هستم
که تنومند میشه هر لحظه
یه صنوبر که هر چی قد بکشه
از هجوم تبررر....می لرزه
تن
|
|
|
|
|
من باور تو نیستم یک خواب درازم
تو باور من بودی
اما چه توقع ، داری که من
این زندگی ام را
یعنی
|
|
|
|
|
کعبه ای ساخته ایم باب طبعش آینه گون
|
|
|
|
|
هجران تورا به دل کشیدن نتوان
زینجا به دیار تو پریدن نتوان
از ناز وکرشمه ی کسی باکم نیست
ناز
|
|
|
|
|
این بار دگر چشمانت در رهَم نیست خندهات دگر یاورم نیست
|
|
|
|
|
ای عروس خفتگان هفتاد رنگ دیوهارامیکنی خوش آب ورنگ من اسیر تو شدم ای بدسرشت
|
|
|
|
|
نگاه کن به دو چشمانِ سرخِ خونبارش
نگاه کن به زمین خوردنِ سپهدارش
همیشه داغ برادر کمرشکن بودست
|
|
|
|
|
قلبت همه سنگ است
مانند دیواری
با ما از این به باش
زیبای تاتاری...
|
|
|
|
|
بانوی مهرِ همسفرِ بادها،درودتان
ای خاطرات خوبِ تو در یادها، درودتان
باشد همیشه چشم امیدی به سویتان
|
|
|
|
|
نظری در گذرِ آبِ زلالی، بر لبِ جوی
و طنینِ شرفۀ گوش نوازی، چه نکوی
|
|
|
|
|
ای دوست بیا که صبر دل لبریز است
درکشور سینه لشکر جنگیز است
با تو گل عاشقی شکوفا گردد
بیر
|
|
|
|
|
در سرم اتفاق ها جاری ست
در سرم انفجار ِهورمون است ...
دست هایم حضور ِملتهب از
شریان های لخت ِ ب
|
|
|
|
|
شیرین سخن ِ شهد لب ِ دوره ی قاجار
در سینه ی تو باز شده عشق تلنبار
برخیز و بیا شور به پا کن که دو
|
|
|
|
|
نخ خاطراتی
که بر انگشتان دلم
گره زدی
تورا یادآوری میکند
فراموشی سخت است
|
|
|
|
|
تک درختِ باغِ دل را ارتشِ سیلاب برد!
سیبِ دارِ آرزو از سنگِ خارا تیر خورد!
|
|
|
|
|
من خود دردم
جانا ،
از چه می ترسانیم............
|
|
|
|
|
نه مرواریدی غلطان از چشم معشوقی
|
|
|
|
|
ای کاش شوم جذب تو آنقدر که افتد
آن خال سیاه لب تو زردی رویم
|
|
|
|
|
بیا که این غم از دل ما وا نمی شود
|
|
|
|
|
هرچند زور من به تو دنیا نمی رسد
شادم که کار من به تمنا نمی رسد
.
سدی بزرگ مردم شهرند بین ما
ای ع
|
|
|
|
|
چهل طی شد، دلم تنها تراز همواره دوران، به کنجی مانده مسکوت وبه خود آمد، سرودی خواند و خوش رقصیدبسویی
|
|
|
|
|
این شعر الهامی از عشق زنیست که معشوق خود را از دست داده ...
|
|
|
|
|
ای جاهلان خفته در این خواب، ای کاش بیدار شوید
|
|
|
|
|
دیر اومدی من با یکی دیگم/ اون جای تو دستم رو می گیره
رفتی و نیستی عشق من امروز / از خاطره من عشقتم
|
|
|
|
|
برگردبیاکه بی تودلم وانمی شود
اینجاکمی عاطفه پیدانمی شود
زخمی عمیق مانده بردلم ای نازنین من
|
|
|
|
|
زبان در ساحل کلمات قدم می زند...
|
|
|
|
|
دوباره فحش میداد ، به در و دیوار
زمین را و زمان را بس به هم میدوخت
چرا اینگونه است ما را ؟
|
|
|
|
|
مردنم حتمی باد
چه ببارم هر دم
چه بمیرم با باد
|
|
|
|
|
درد را مثل خود درد می نویسم ...
|
|
|
|
|
بیاموشی که من غم دارم امشب
که یارم رفته ماتم دارم امشب
ز سوراخت بیا بیرون ملوسک
دراین احوال
|
|
|
|
|
دلم بازم میگیره وقتی نیستی
تو جمعه ای که از ما غم گرفته
مثل ترانه ای که خوندن اون
من و تو رو تو ت
|
|
|
|
|
بامن خسته ،سخن از ره هموار مکن
پیش ِ افتاده دگر ،صحبت دیوار مکن...
|
|
|
|
|
از آن جا تا مدائن من دويدم
|
|
|
|
|
و این منِ کمتر
در امتدادِ رقصِ شعله هایِ آتش
در نجوایِ شبانه یِ باد با جنگل
در لذتِ هم آغوشیِ دو
|
|
|
|
|
نشسته ي مي نوشي استكانِ چايت را
لايِ دفترِ خاطراتت را باز كن
بابونه هاي خشكيده ي هستند
كه در
|
|
|
|
|
سلام ای فصلِ زردِ عاشقانه
دلیلِ گریه هایِ بی بهانه
سلامم بر تو ای از عشق لبریز
نگینِ دفتر تقویم
|
|
|
|
|
راه منزل چون کند حالی که هوش از سر پرید
گر تو بر خود واگذاری مست و راه ِ خانه را
|
|
|
|
|
در اندوه تو تا همیشه می گریم
|
|
|
|
|
از من مخواه از تو خودم را رها کنم
از صالحین حلقه ی چشمت جدا کنم
|
|
|
|
|
مرغ دل سوی تو پرواز کند
همه جا فخر خود ابراز کند
|
|
|
|
|
خرامان خرامان خواهم رقصید
چشم حسود کور
|
|
|
|
|
⚘////////////////////////
|
|
|
|
|
هر که در اسرار دستی بُرد و گشت صاحب قلم
گو لسان الغیب را ای مرغ خوشخوان غم مخور
|
|
|
|
|
از دل من، چه کسی بر تو سزاوارتر است
یا به افیون نگاه تو گرفتار تر است
|
|
|
|
|
در غروبِ سرد و غمگین زمستانیِ من
در حضور ماه و مهتاب و پریشانیِ من
آن زمانکه آرزو بود مرا با تو تم
|
|
|
|
|
چون آسمان دل ،من رنگ آبیم
من در کنار تو،آدم حسابی ام
|
|
|
|
|
مرثیه شهادت امام حسین علیه السلام
|
|
|
|
|
کاش جهان بی زوالم بشوی
پرنده باشم تا بالم بشوی
یا اُفتم ز غمت درون بستر
تا تو جویای احوالم بشوی.
|
|
|
|
|
به نام خداوند بخشنده و مهربان
چند شب پیش اتفاقی کتابی را پیدا کردم و بلافاصله شروع کردم به مطال
|
|
|
|
|
وقتی که به نامِ عشق، در خاورِ عشق
خورشید شود جلوه ای از اخترِ عشق،
|
|
|
|
|
بگو پسر شاعرِ من، شهریارِ من
دینه منیم شاعر اوْغلوم شهریار
عمری است مانده در غم و دور از دیارِ م
|
|
|
|
|
حتی در ان دم که راه نمیرود قلم به قصد نوشتن
تمام خط خطی هایم شکل تو میشود
در ان هنگام که غرقم به
|
|
|
|
|
دانشوري به نام حسن ،كي توان رسيد
بر سطح فكر آنكه كند دانشي پديد
فكرت
|
|
|
|
|
خسته ام از خستگی های روزگار
خسته ام از این پاییز بی بهار
خسته ام از دلتنگی های بی قرار
خسته ام از
|
|
|
|
|
امشب ای ماه سخن ازنگه یارمگو
سخن ازیارجفاپیشه ی غدارمگو
بلبلی بودم وبرشاخه ی گل جایم بود
پ
|
|
|
|
|
نیستی...
و تیک تاک ساعتی که ...
|
|
|
|
|
وقتی نیازنوشید یک جرعه ازوجودش
بی اختیار رفتیم یک باره در سجودش
|
|
|
|
|
روز با خورشید و شب با فانوس،چشم به راه ماندم
تا تو بیای پر کنی خلوت دل را، نه دگر چلچله و پرستو
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۰۲ پست فعال در ۱۵۵۹ صفحه |