يکشنبه ۱۳ خرداد
|
|
گلوله از ارتفاع پرواز رد می شود/ و آسمان/ لحظه ای/ خون می گرید
|
|
|
|
|
صبح تا بیدار شُد، فهمید از دیروز مُرده
|
|
|
|
|
دست اگر خالی بود باید ورا بر سر زنی
بهتر از آن است که دست بر سفره ی کافر زنی
دست خالی داشتن بر جو
|
|
|
|
|
ما به هم پیوسته عاشق می شویم
زندگی را بایدی پس ما شقایق می شویم...
|
|
|
|
|
وان وقت حکایت کن ،
از چشم هایی که خون بارید
ومن خواب بودم وتر شدن
گونه های عزیزانم را ندیدم
|
|
|
|
|
تو دقیقا تمام آن چیزی هستی که برای داشتنش آرزوها کرده ام...
|
|
|
|
|
از غم هجرانت امشب ای پری تاب ندارم
|
|
|
|
|
سرزمین خوب من ، ایران من
ای نشسته نقش تو در جان من
|
|
|
|
|
عاشقت بودم واین عشق مرا کور کرد
روح من را قرنطینه دراین وادی مرموز کرد
|
|
|
|
|
ای جانم به فدای یک نخ گیسویش
بهتر ز گلاب مشک ختن است بویش
بر طاق فلک به قوس نشسته مه میبینم
بهتر
|
|
|
|
|
دوش دیدم غم به پیمانه نشست
شاعر این شعر ، چون قلم ، بر سطر جانانه نشست
امیر ضیغمی
|
|
|
|
|
چه حلولی که هلالش طاق ابروی توماندآقا
درگه حق به دعایت همه جامشک فشاندآقا
انتظار فرج از ، نیمه
|
|
|
|
|
انگشتنگاران قرنطینهی انفرادی
نمیتوانند مرا شناسایی کنند .
|
|
|
|
|
ما كه از مُلك وطن آواره ايم
پيش نيشِ عقرب جراره ايم1
جاي ما نَبْود
|
|
|
|
|
بی پرده نمودی رخ خود را به من این بار
|
|
|
|
|
من تك درخت سبزی دريا كنار پايم
|
|
|
|
|
فرض است منم عاشق بی علّت تو
|
|
|
|
|
مرغ خیال من شبی پَر زده در هوای تو
نیست بجز تو ای صَنم ؛ همدم و آشنا مرا...
|
|
|
|
|
رنگ چشمان من از زنگ صدات می
|
|
|
|
|
صید دل می کرد و قانون شکارش فرق داشت
|
|
|
|
|
دلم
تنگ است
برگرد
که عید
بازگشت توست
|
|
|
|
|
غافل از کرده خود طعنه به بیگانه خطاست
و قضاوت همگی جمله سزاوار خداست
هاتف_شهریاری
|
|
|
|
|
دفتر مجنون و ليلي بسته شد در شعر ما
قصّه از شمع و گل و خودسوزي پروانه نيست
|
|
|
|
|
تو هم نیامدی به سراغ قلب من.....
|
|
|
|
|
خداوند دانا خداوند جان
بشر را نمود در ید امتحان
|
|
|
|
|
ابر های تیره
فقط برای من تیره اید؟!
یا برای من شعر خوانده اید
از میان دانه های تلخ و تند و وارثت
|
|
|
|
|
جانا غریو مرگ مزن آغاز می رسد
این روزگار درد به پرواز می رسد
|
|
|
|
|
از شِکر هم این نگاهِ بی بَدل شیرین تر است
لحظه های با تو بودن از عسل شیرین تر است
با زبانِ شعر
|
|
|
|
|
یادم باشد این سال به دیدار خودم هم بروم.
|
|
|
|
|
مادر که اسیر کشت شالی شده است
|
|
|
|
|
عاشقشم
میدونه که دلم شیفته شه
نفسهاشم
مثلم یکی کرده مثلم بشه
بی هم نمیتونیم
لیلی و مجنونیم
بی
|
|
|
|
|
من در خویش غریبم و آشنا با تو
|
|
|
|
|
بعد از تو خودم را زده ام به دیوانگی...
|
|
|
|
|
عاشقِ روی کسی باش که مجنون باشد
دائم از دغدغه ی هجر تو دلخون باشد
|
|
|
|
|
دفترت باز کنی نام مرا می بینی
دم دروازه نشین دست بقلم می بینی
همتی کن سراغی زدلِ بیمارم کن
|
|
|
|
|
پیرم و پیری من اوج جوانی آمد
|
|
|
|
|
شهیدان وطن دسته دسته
مثه ابر سیه بر مه نشسته
|
|
|
|
|
ای وای بر آن فرد که دنيا طلب افتد
گر صالح و نیکو بُوَد آنهم جَلَب1 افت
|
|
|
|
|
در دلَش آتشفشانی دارداز غم کارگر
بر لبانَش نیست جز آهِ دمادم کارگر
|
|
|
|
|
آنجا که نگاهم به نگاهت نگران بود
|
|
|
|
|
سرم بالا دلم شد خاک پایت
برم پایین سرم دل در هوایت
|
|
|
|
|
در لا به لای موی تو عطری شناور است
|
|
|
|
|
فراق از مرگ میپرسد
که راه درد دنیا چیست
صبوری حل کند آخر
تمام مشکل ما را
دلم از
|
|
|
|
|
در چشم آئینه خود را تماشا کن
|
|
|
|
|
امشب ز فراق تو در این خانه بگریم
|
|
|
|
|
تقویم ما که عادت خونین مرگ داشت
ته مانده های غارت تیمور لنگ داشت
|
|
|
|
|
تقدیم به پرستاران عزیز و گرامی
|
|
|
|
|
کندهکاریکردهام
نامتورابرایندلم
|
|
|
|
|
چشمهام جادو دارند! حالا سربهزیری پیشهکن!
|
|
|
|
|
چون غریبی بیکسم ، آهم ، خرابم ، دادم ، فقانم ، نیستم
چون به ماهی ، مست آبم ، تشنه ام ،محتاج هیچک
|
|
|
|
|
ای برادر، ای یهودای ِ وفا
|
|
|
|
|
نبضم را باور نداری؟/یعنی من خواسته ام /که این قلب/تندتر بتپد؟/یعنی /این فلک زده/زبان آدمیزاد سرش می
|
|
|
|
|
گرچه از چشمان ما امروز علمدار ایران میرود
ما علمداران قاسم او علم را دست ماها میدهد(شعریکه روز دفن
|
|
|
|
|
صغرای سخن، بوسه ی نابی خواهم
|
|
|
|
|
جُفتِمان را بِستری کرده ست تغییرِ دمایت
|
|
|
|
|
در سینهام پرندهای خاموش نجوا میکند
|
|
|
|
|
باز هم شد نوبهار و باز هم دل بیقرار
|
|
|
|
|
رفته بودم کتاب بخرم !
دیدم کتابفروشیِ چهل ساله
تبدیل شده به مرکزِپخش تنباکو
|
|
|
|
|
خدا کند کە فصل رویشِ گلها به هم برسیم
خدا کند «من و تو» ، شکلِ «ما» به هم برسیم
|
|
|
|
|
آنکس که بُود قبول حق می آید
|
|
|
|
|
من برای رفتنت آتش زدم کاشانه را
من به چشمم دیده ام جان کندن پروانه را
من هنوزم خیس و لرزان پلک بر
|
|
|
|
|
فقط حکایت سیگار و چای و آنهاییست
دقایقی که عزیزی که دوست داری ، نیست
مصطفی پایمرد
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۸۵ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |