يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
|
|
حواسم را هر چقدر هم که جمع میکنم
باز به سوی تو پَرت میشود
|
|
|
|
|
شکست بغض جهان وشنیده شد«اقراء»
شب سیاه گذشت و سپیده شد«اقراء»
به نام پاک خدایی که آفرید تورا
د
|
|
|
|
|
چرا لبخند ما با هم نمی خواند
چرا چشمت به فردایم نمی ماند
|
|
|
|
|
گمانم
مسیح
شبی
خواب
چشمانِ تو را
دید
که
پیامبر شد...
رویا.رکوفیان
|
|
|
|
|
این دولت ماراست ســـــبب، بـاده پـــرستی /
این دل شـــده فارغ زغمت، چون بشکستی
|
|
|
|
|
باران طراوت
از این پس روی دامان تو می ریزم سکوتم را
به دستان تو می گیرم تمنای قنوتم را
به یمن
|
|
|
|
|
اردیبهشتی کن تمام باورم را
با داروگ ها با بهار، آلوده ام کن
|
|
|
|
|
كودكانم! اي غزلهاي قشنگ مهرباني...
|
|
|
|
|
اي مسلمين ، پيمبر حق ، با عدالت است
در روز مبعثـش1، زِ خدا صد عنايت2 است
|
|
|
|
|
دیگر هیچی نیافتاد
جز ژاپن که به تخت آمده است
|
|
|
|
|
نشسته ام در نقطه ی صفر زندگی
زیر مشت های طوفان زدت ماندم
|
|
|
|
|
هر کجا هستی باش...اینجا آسمان ابریست
باورکن اینجا جای امنی نیست...
|
|
|
|
|
برگ گل یک برگ بی مقدار نیست
رنگ سبزش سبزها ی بیبار نیست
|
|
|
|
|
من ندیدم درختان باغ
رنجشی بین شان باشد
درخت چنار ، الوچه ،وسپیدار
به سیب وگلابی
|
|
|
|
|
آب و جارو کرده ای امشب دهانت را عزیزم
|
|
|
|
|
باد میوزد و در من چیزی میمیرد...
|
|
|
|
|
دستهایم لرز دارد کار دل آغاز شد
در هوای چشمهایت نوبت پرواز شد
|
|
|
|
|
مرا اینگونه نبین ،
که دراین وادیِ پُرمحنت و زار
پُرشده ام ز خاک و خُل
|
|
|
|
|
پیشین دوران
ز تلاطم موج های دوشین
می دهد گواه زگذشته دور
بر روایتی گویا و زیبا
بر صندوقچه مرو
|
|
|
|
|
دمق گونه کریه الحال و پژمرده
کل میخک به دست منه افسرده
|
|
|
|
|
رفتم
و پیامی به درخت آویختم
|
|
|
|
|
در محفل تزویر و ریا جای نباشد
ما را که مرامی مگر شعر و طرب نیست
با حیله ی زاهد نباشد سر و کاری
|
|
|
|
|
حال زار از عشق نکبت بار مدیون شماست
|
|
|
|
|
در هوایی که تو را می طلبد تنهایم
|
|
|
|
|
خسته ام، حالِ خرابم را نمیفهمد کسی
حالت پر اضطرابم را نمیفهمد کسی
|
|
|
|
|
نفس میکشم من ، برای نفسهات
بزارباتوباشم، توی باغ چشمهات
طپشهای قلبم، دیگه جون نداره
چه کردی توبا
|
|
|
|
|
عشق تو یه چیزیه مثل مورفین تو خون من
|
|
|
|
|
تركيب بند
سيدمحمدطباطبايي/ مسكين تهراني
توبه كردم كه دگر محو جمالت نشوم
من اسير تو و آن چشم
|
|
|
|
|
صید دل می کنی و کار خودت را بلدی
|
|
|
|
|
ندارم فرصت کوتاه استخاره ای دیگر!
|
|
|
|
|
به دو تا بال و کمی معجزه حاجتمندم
|
|
|
|
|
در چشم غزل قلم چنان دلسرد است
بیت الغزلش آه وفغان درد است
امروز قلم همره دل بارانی ست
با رق
|
|
|
|
|
پشت بام ، تنهایی ، سرزمین ، لاله ها، سکوت ، زخم ها ، درد ، مهربانی، رؤیا، سرو ، آسمان
|
|
|
|
|
اسفند و بهاری که نیآمد، نیآمد...
|
|
|
|
|
گفتند به ما چینی و جنس بدل هستی
این بار در این شعر ردیف غزل هستی
هر جا که برفتیم کووید اسم تو آم
|
|
|
|
|
در غار حرا ،محمد ،به اِذن خدا، خواند عَلق
اِقرا بِاسمِ ربّکَ الّذی خَلق
آخرین دین، آخرین پیامبر،
|
|
|
|
|
در خِش خِشِ برگهای خشک
می شکفد ،
گلبرگِ فریاد
|
|
|
|
|
عشق تو مرهم دردیست کز آن غم خوارم
|
|
|
|
|
تا به وقت ساز زدن
یک کوچه، مهتاب، پرسه زدن
یک باغِ گیلاس
یک طعمِ دلپذیر احساس
|
|
|
|
|
محور سال 99و شعار امسال با نام جهش تولید
|
|
|
|
|
چون بهاران در دلم آغاز و پیدا می شوی
|
|
|
|
|
امید
ورقی تازه رقم خواهد خورد... زندگی رنگ عوض خواهد کرد... کوه اندوه فرو خواهد ریخت....
گل ام
|
|
|
|
|
درولادت یک شکاف ودرشهادت یک شکاف
آن یکی در کعبه بود و این یکی درفرق او
دستگیری می کند از هر که
|
|
|
|
|
علم را قیاس با معرفت نیست...
|
|
|
|
|
گل،بهار آمد و شادی شد پدید
روز نو آمد و نوروز شد نوید
|
|
|
|
|
ما بـر فراز كوي حقيقت ، رسيده ايم
بيهوده نيست ، ما زِ طبيعت بريده ايم
|
|
|
|
|
ساقیا سال نو شد سازمان کن
کنار خوان بخشش پاکمان کن
گذشت از ما همی یکسال دیگر
بیا امساله را تو ش
|
|
|
|
|
وسرود زندگی سر کن
وغم را از دلت برهان !
واز پنجره بنگر شکوفه های
مانده از ریخت وپاش
فرشتگان در
|
|
|
|
|
میشه روی پشت بوم زیر بارون شهاب
میشه با یک شاخه گل توی یک جنگل ناب
گرمی سینه تو مثل خورشید سهر
|
|
|
|
|
توکجائی آتش افروز دل ویرانه ام
|
|
|
|
|
من اگه حرفی زدم از رو غرض نیست عشق من
عاشقم حِس حسادت دست من نیست عشق من
من اگه داد می زنم غُر می
|
|
|
|
|
وقتی که خودکارم از عشق از داغ جان می نویسد
آبی است اما به رنگ خون روان می نویسد
|
|
|
|
|
همیشه توی سرم با خیال تو جنگ است
|
|
|
|
|
حتی ميان غم بی وقفه می خندی
جان سخت و آرامی مثل دماوندی
|
|
|
|
|
دستی بِکش و دُرست کُن باز مرا
|
|
|
|
|
می گویند:
کبوتر با کبوتر
باز در اسمان پرواز
همان بهتر
کبوتر بماند
در چاله جیره خواری
|
|
|
|
|
پدرش را به فرودگاه ، رسانده بود
|
|
|
|
|
آن باغ بهشتی پدرم هست مرا
ای زینت جانم تو نشاطی به سرا
|
|
|
|
|
افتادنظربر رخ آن یار درین شب
|
|
|
|
|
این نوشته را در پاتوقِ مجازیمان میگذارم تا بخوانی، و مثل همیشه نفهمی
|
|
|
|
|
ساکسیفون طعم تلخی دارد
و همه را . . . .
|
|
|
|
|
(به حراء بود، خداگفت محمد(ص))
همه ارض وسماء ، جلوه احمد
به حراء بود ، خدا گفت محمد
تو بخوان ، آ
|
|
|
|
|
دموکراسی در میانمان حاکم است
|
|
|
|
|
درد ها هزیان اند
ما در دنیایی جاری زندگی می کنیم
که هیچ احساسی تضمین حقیقت را نمی کند
ما مت
|
|
|
|
|
دیدار گشت غدقن و بوس وکنار هم
|
|
|
|
|
ناحقی حق جلوه ، حق ناحق ، دلا
|
|
|
|
|
قصه ام از جنس درد و ماتم است
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۹۰ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |