محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
جمعه 31 فروردين 1403
11 شوال 1445
Friday 19 Apr 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
جمعه ۳۱ فروردين
خورشیدم و خاموشی محضم ...
یارِمن !
بیا با بوسه ی یک عشقی گرم ،
منِ افسرده شده ازدنیا، میهمان کن
تمام درد و رنج و غصه ام علتش این هست
هر چند كه در آتش تو می سوزم
اما به همين آتش جانسوز ، درود
بار الها من از این دير خزان کی گذرم
تا در این دير خزان ، شوق تو باشد بسرم
از باغچه شب بوی مرا دزدیدند
هیهات هیاهوی مرا دزدیدند
باز هر ثانیه هر ثانیه را پرسید و
هجوم اشعارم روی برگه های سپید
میخراشد دوباره کاغذ را ...
وبوته زار های نم زده رها سازیم
بر خیزیم با کوله باری از
طراوت وشادی وخاطرات بجامانده ،
برویم وچ
با که شویم همسر و سازیم قفس؟؟؟؟
ذره ذرهی وجود من با تو آشناست
زیرا من!
از فرسنگها فاصله
هر بهار با تو شکوفه زدم.
زمستانهای س
عشق تو دلخوشیست بگو یا عذاب ما...
عجب شام غریبانی میان سینه ام دارم
بعد از تو دیگر کسی در دلم گم نشد
دیدنت آبی است بر آتش دل ....
ای که مجلس می روی و جای من تز می دهی
پول بادآورده را در جیب سنتز می دهی
واژه ی عشق از تمام شعرهایم رخت بست
((به غزلخوانی چشمان تو رو آوردم ))
منِ زاهد بِنِگر،رو به سبو آوردم
بیا با هم برقصیم کوکه سازش
چقدر زیباست صدای دلوازش؟
چشمـک زدند نیمه شب در مــن ستاره ها
یعنی کـه بی دلیل نیست این استخاره ها
به وقت بستن پلکهایت،
پشت پنجره،
خیالت را دود میکنم ...
خلاصه اینکه کاری نکن که دل ببنده
از سنگ جفا چو شیشه ها می شکنیم
چگونه بگویم نامش نام تو بود!
عمری است که در باغ دلم یاس و سمن نیست
از لاله خبر نیست؛ کمی سبز چمن نیست
نه شاعرِ ماهری هستم،
نه خیاطِ خوبی،
واژه هایم به ستو آمده اند
من شوریده غمگینم،هیاهو رفته تسکینم.
به یاد آورده پیشینم، سفر در راه شیدایی.
یارب چه شبی طلعت خورشید عیان شد
نازل به محمد(ص) همه جا نور فشان شد
عقلاً و منطقاً همگی بد سلیقه ایم
ضعف از بصیرت است اگر در مضیقه ایم
در صدر اگر نشسته بنی صدر و دول
( من ماجرایی دردناکم سر نمی آیم )
از این قرنطینه به گریه در نمی آیم
آرمانی ، فکرهایی همچو آف
خوب دانی بینِ خلقی کی گزاف
بی تو باران،شبی،ثانیه ای،دقیقه ای
در این همهمه بازار چیزی جر تنهایی حس نکردم
مانده سرگشته ی حیران وجود
پس از این نیز چه ها خواهد بود
می خواست با شعر و غزل پنهان کند غم را...
من فقط میخوام که باشی ....
يك شب خبري آمده بود ، از برِ1 يارم
خواهم قدمي نزد تو يكدم بگذارم
در عزای لب عباس ندارم تردید
پا نهاده ام در باغ خاطره ها
ویک رشته نگاه
تا بکارم تخم گل های بجا مانده
از تنهایی را
کسی چه میداند؟ شاید امروز آخرین روز است...
شبی با حرف باد چشم می کند سو
به سان گرگ در شب می کند بو
سلام و درود
از ازل عاشق خدا بودم
سپس عاشق وطن شدم و آدم ها
که تازه رسیدم به شاعری و هنرمندی.
زشت ترین و مزخرف ترین معادله...
چرادیگربهخواب
شاعرپیرتنمیآیی
من در این راه حزینِ دنیا ،
سه قِسم آدم دیدم :
دین و دنیا همه هیچ است ، هر آن دم که نباشی
ای بی خبر ، از عالم اسرار حقیقت
در دام فنـا2 رفتی و در بحر3 طبیعت
آبادترین خراب عشقیم
دیوانهٔ بی حساب عشقیم
حالا که پِت پِت می کند فانوسِ عمرت
با بوسه های بادِ سردِ
فصلِ
پیری
دیگر امیدی به درخشیدن نداری
رمز آسمان را
پرنده
خوب از بَرَست
به جز معشوق که داند دفتر معنای عشق
که به خون غوطه ورست قامت رعنای عشق
او که بود سر ور قبله همه آ
نفسم همه قفس شد
قفسم همه هوس شد
هوس یک لحظه پرواز
پشت میله قفس شد
فاطمه س
فاطمه آمد و دنیای علی زیبا شد
بال جبریل امین خاک ره زهرا شد
زمان با تو چه زیبا در گذار است...
این جا جمعه شب ها
مرگ مغزی می شود باران
آمدي تا به دلم مرغ مهاجر باشي
هر زمان خواست دلت ، باز مسافر باشي
مثل شبنم بنشيني به سحر
موج مویت می کند کم روی اقیانوس را
می خرامی وبه چالش می کشی طاوس را
هر دم نصیبت میکنند نیرنگ ها را/
باید تحمــــل کرد تمامِ سنگ ها را/
انسان اگر غافل ز حال خویش باشد/
وقتی خدا می خواست انسان جان بگیرد
مادر شدی تا خلقتش سامان بگیرد
مادر شدی آغوش گشتی عاشقانه
تا
آخر من ه درمانده پذیرفتم و او رفت
نگه ام سوی تو و میل تماشا دارم
همنشینی نیست دور از دشمنان و دوستان
می نشینم با خودم بسیار صحبت می کنم...
این عشق جز در چشمهایت، جا شدن نداشت
شب، در کنارت، حسرت یلدا شدن نداشت
داغت صلیبی است بر دوش خسته ام
منم من همون خاطره بازی که یه وقتی یه جا با تو بود
همون مرد پر حس پر فاصله یه قصه،یکی بود،هیچکی نبود
جدم چرا به معصيت حق ، شتاب كرد
در آن بهشت بود ، چه كاري صواب5 كرد
هر چه فکر کردم نفهمیدم چه کردی با دل من
بر آینه ی قلب تو هی سنگ زدند
تو ساده ای اما دگران پیچیده
مجموع ۱۲۳۴۶۱ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک