چهارشنبه ۹ خرداد
|
|
زمانی می گشاید هم به رویم عشق آغوشی
|
|
|
|
|
هر روز بَعد پگاه
در سوزِ بُعد تازه ای می سوخت ، جان
وقتی به حصار می آمدی
در هر پدیده ای
|
|
|
|
|
گر به دور از حب سلطانی نمازت را بنه چون
در فرادی میکند شیطان نمازت را جماعت
|
|
|
|
|
ای شمع فروزنده؛ نسوزانذ پرد و بالم
با بوی دل انگیز تنت ،خوش شده حالم
|
|
|
|
|
نیست این چهره ی شهری که چنین گشت خراب
|
|
|
|
|
پیله،مجنون،امشب ، عشوه ، مست ، قلب ، جنونآمیز،
|
|
|
|
|
یادت نیست
از دوش دیشب هنوز خیس خونم...
|
|
|
|
|
بزند شب بد آوا به نوای نارواها
|
|
|
|
|
گفت سعدی به عمل کار برآید و نگفت
در ترازوی عمل واحد مقدار علیست
|
|
|
|
|
بادی وَزید
دَری رو به کوچه باز شد
صدایِ جارویِ چوبیِ پیرِمَردی
به گوش میرِسَد
امان از برگهایِ پا
|
|
|
|
|
آسمان ها را بدان ذره ای از کهکشان
آنچه بینی در زمین باشد از یک آسمان
|
|
|
|
|
ما از این مصلوب مریم ها فراوان دیده ایم!
|
|
|
|
|
جان نباشد قابل اندر راهِ دوست - جان فدای آنکه هستی ام از اوست
|
|
|
|
|
این چه حالی بود که برمن بروز کرد ؟
|
|
|
|
|
حقي كه خودبسازي جزرأي خودسري نيست
اهل خودت پسندندبي جذب مشتري نيست
حرفي كه خود بسازي بر
|
|
|
|
|
رشته افکار ما گوشه ای از شال تو
|
|
|
|
|
عرش از غم مرتضی سیه پوش شده
|
|
|
|
|
کلمات درد آورد چه زیبا شعر میشوند...
|
|
|
|
|
زفراقش تمام روز را درآینه گریه کردم
حضورش را دوست دارمو
دردیست نهفته در قلبم
بین ما فرسنگهاست فا
|
|
|
|
|
جانِ جانان من انگار که از راه رسیــد
نفس این مُردهدل از طرف ماه رسید
|
|
|
|
|
رها ازهمه عالم تویی بند و گرفتار منم
شاد و خرامان تویی رانده زگلستان منم
نرگس مستان تویی مطرب
|
|
|
|
|
ای خدا خوب کردههای رفته بر چرخ الله
از شما میپرسم آیا رفتهاند
تا سینه چاک یک بلا
|
|
|
|
|
ایران خانم وقت تو نرسیده است
|
|
|
|
|
صدای سمفونی باد و خش خش برگ و..........
|
|
|
|
|
عاقبت را اخر مطلب شنو اندیشه کوش
دو لجوج قوتی شدن مُثله,در جمع موش
|
|
|
|
|
"مهرِ" بی مهر ومحبت دیده ای؟
|
|
|
|
|
... گاوم به گوساله سامری
شیر می داد اگر خرم
|
|
|
|
|
بوی خون میآید از شمّ خزان / نعش گل را میبرند آواز خوان
|
|
|
|
|
جز از مسیر بوسهٔ تو ره به باغ نیست
|
|
|
|
|
رهبر عمار ، هاشم ، مالک اشتر ، علیست
از علی گویم سخن زیرا فقط سنگر علیست
|
|
|
|
|
دستهایت را باز کن
زندگی آغاز کن
دستهای تو
صورتی است
|
|
|
|
|
سَحَرست و،
فکرم چون ،
چندین شاپرک شده
دُورِشمعِ خواستن ، درحالِ پَرپَر
آخ یکی ش سوخت !
|
|
|
|
|
حسن اين نكته دانش ،بَـرِ دانـا چه نكوست
هركه اين نكته نداند سرآن همچوكدوست
دانش اَر
|
|
|
|
|
تو ز ما غافل و از خویش گریزان تا کی؟
تو دلت سنگ و دلم شیشه ی لرزان تا کی؟
ناامیدم که تو رام دل دیو
|
|
|
|
|
اما مسلمان ! ما هنوز پایمان سست است در شعب ابی طالب
|
|
|
|
|
ای ماهصنم، ای یارِ دیوار به دیوار
دلتنگم و آوارهی این کوچه و بازار
.....
...
|
|
|
|
|
صدای تیشه ی فرهاد می آید هنوز از کوه
|
|
|
|
|
تو لحظهی اعجازی
تو شور سرآغازی
تو لذت پروازی
رویای تو را دارم!
......
|
|
|
|
|
خواب راحت را ز چشمم مشق آن استاد برد
|
|
|
|
|
توجان و جهانی
بنما رخ به من ای یار
که شوم مست حضورت
درآن لحظه ی دیدار
|
|
|
|
|
ستایش بر آن چشمهی پاک باد
که سبزی بر آن تربت و خاک باد
ستایش بر آن چشمهی انگبین
بر آن
|
|
|
|
|
احوال من خراب و آمال من بر آب است
ذهنم پراز سؤالِ جانکاه و بی جواب است
در جام زندگی جز غم طعم دیگر
|
|
|
|
|
بده دستاتو به من تا
از شبای تیره رد شیم
بشکنیم پیله ی دردو
پر کشیدنو بلد شیم
|
|
|
|
|
زخم می شوم بلکه ببیند مرا
گل می شوم بلکه بچیند مرا
زخم می شوم بلکه دوایم کند
گل می شوم بلکه دعایم
|
|
|
|
|
ابر می بارد و چشم من همرهش
تو می روی و دل من همرهت...
|
|
|
|
|
پایدارم شده بازار ثبات آلوده
دشمنش پاک نشد چون شده ذات آلوده
|
|
|
|
|
غمی در سینه دارد کودک کار
دلی بی کینه دارد کودک کار
|
|
|
|
|
مرا از باد و باران می شناسند
|
|
|
|
|
اگر روزگاری
جسم تو در جمعی بود اما روح تو
نه
بدان دیوانه یک نفر شدی...
|
|
|
|
|
الهی بخت ما پیروز گردد
شب و اندوه هجران روز گردد
|
|
|
|
|
و آسوده می رسد سلام گرم ِ او 🍂.....
|
|
|
|
|
سَرم ، زبی غصه گی خالی ، قصه میگفتم دمادم
|
|
|
|
|
حدود ملك يزدان را كجا بتوان بيان كردن
هرآنكس اين سخن گويدلجامش بردهان كردن
حدود ملك دنيا
|
|
|
|
|
مـــوجِ این دریای مــرگ آسایتان صد پیکــره /می تراشــد روی ساحلها که هـــرگز نشکند
|
|
|
|
|
زندگی زمانیست برای زیستن
تجربه کردن و به کار بستن
زندگی فرصتی است بی تکرار
زمانی است بر مبنای یک
|
|
|
|
|
در باغ خوشی راه رفتم
آمدکمک من یار خوبان
در پناه او پناه گرفتم
هستی و نجاتم خدای خوبان
گفتم ز
|
|
|
|
|
رعد و برق می زد
ابرها را می برید
باران قطعی بود
که بارید
|
|
|
|
|
شبپرهام اما،
(اگر باورت بشود)؛
در ذهن من،
خورشید خیمه زده است!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
آمدی جانم به قربانت ولی خوش آمدی / درب اصلی بسته بود و از درِ پشت آمدی
|
|
|
|
|
عشق عشق عشق عاشقانه عاشقتم عشق من
|
|
|
|
|
من با دل رنجوراز همه به کوی تو می آیم
زهفت خوان بلا گر گذرم سوی تو می آیم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۰۲ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |