سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 18 خرداد 1404
    12 ذو الحجة 1446
      Sunday 8 Jun 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        شعر، پویشی جاودانه در جستجوی حقیقت است. فرانتس كافكا

        يکشنبه ۱۸ خرداد

        گفتگوی دو زندانی

        شعری از

        جلیل میاحی

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۸۳۱۹
          بازدید : ۱   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر جلیل میاحی

        این شعر، مکالمه‌ای‌ست میان دو زندانی: یکی گرسنه، زخمی، و خسته از بند و نان و وعده، و دیگری دل‌بسته‌ی صبر و ایمان و مذهب. گفت‌وگویی در تنگنای تاریکی، جایی میان زخمِ زنجیر و رؤیای رهایی.
        ******
        《زندانی اول》
        در شبِ تارِ سیاه،
        میانِ بویِ نمِ دیوار،
        اندوهم را
        با تکه‌نانی خشک
        قسمت کرده‌ام.
        نه امیدی مانده
        نه خوابِ مادرم
        نه رؤیای فرار...
        《زندانی دوم》
        اما برادر،
        در دلِ این تیرگی هم،
        نور اگر نیست،
        یادِ خدا هست.
        صبر کن،
        رهایی نزدیک است،
        هر که در بندِ حق افتد
        آزاد می‌شود...
        《زندانی اول》
        آزاد؟
        از این قفسِ بی‌نان؟
        از این زنجیرِ پوسیده؟
        تو از صبر می‌گویی،
        من از زخمِ خالی‌دستی.
        《زندانی دوم》
        اما مگر
        پیامبران هم
        در تنگنا نزیستند؟
        در غار، در چاه، در تبعید...
        《زندانی اول》
        آری،
        اما نان داشتند،
        و عزت،
        نه تحقیرِ هر سحر
        برای مشتی نانِ کپک‌زده.
        《زندانی دوم》
        نان بی‌ایمان
        چیزی نیست.
        جانِ بی‌معنا
        گم شده در دنیا...
        《زندانی اول》
        و ایمانِ بی‌نان
        طعنه‌ست،
        مثل پندِ سیر به گرسنه،
        مثل حکمتِ دروغ
        در دهانِ ظالم.
        《زندانی دوم》
        اما اگر فرو بریزیم،
        اگر ایمان نماند،
        چه می‌ماند جز دندان و مشت؟
        جز آتشی کور؟
        《زندانی اول》
        شاید همین آتش،
        عدالت را زنده کند.
        شاید همین خشم،
        گرما دهد به استخوانِ بی‌پناه.
        《زندانی دوم》
        و اگر بسوزاند؟
        اگر خاکستر شود
        پیش از آن‌که شعله گیرد؟
        《زندانی اول》
        پس بنشینیم؟
        در سکوتِ مقدسِ صبر،
        تا خنجر از پشت بیاید؟
        《زندانی دوم》
        نه،
        اما راهی هست
        میانِ صبر و قیام،
        میانِ زهد و فریاد.
        《زندانی اول》
        اگر باشد،
        از میانِ این دیوار می‌گذرد
        نه از لای کتاب‌های پوسیده.
        《زندانی دوم》
        باشد،
        تو فریاد بزن،
        من دعا می‌خوانم؛
        شاید صدای‌مان
        با هم،
        دری را بشکند.

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2