شنبه ۱۷ خرداد
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
وقت رفتن شد اگر بار گران بودم چرا ؛
یکدم از این زندگی را من نیاسودم چرا
آنقدَر سنگین شده روحم از انبوه ستم
تشنهٔ آرامش یک دشت و یک رودم چرا
شیوه ام در زندگی از خود گذشتن بود و بس
من کجا در فکر و ذکر پول یا سودم چرا
هر شب آشی تازه دارم از مِنوی بیکسی
دیگ غم سر میرود از غصه موجودم چرا
پای قلب دیگران باغم، برای قلب خود
هیزمی تر ، آتشی در سینه بی دودم چرا
ظاهرم شاد و لبم خندان و پایم محکم است
از درون اما تماما خورد و نابودم چرا
یکه و تنها فتادم در مسیر زندگی
راه را بس سخت و ناهموار پیمودم چرا
پشت سر مسدود و راهی هم ندارم پیش رو
هر طرف می چرخم از امید محدودم چرا
این همه در واشده با دست من روی همه
یک دری را روی قلب خسته نگشودم چرا
مثل دختر بچه ای محتاج آغوش پدر
تکیه گاهی نیست اینجا غرق کمبودم چرا
خواستم از"پونه"ها گیرم سراغ خود نشد
حال که با این بهانه رو به بهبودم چرا ؟
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بانو آرامش راستش ایشون اشعاری میسرایند که به دل می نشیند من هم اشعارشون رو دوست دارم🌷 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگین و زیباست