بانوی ازلی تقدیم می کند
پرندگان حواس مرا پرت می کنند
و سرنوشت متغییر از ژن پرندگان
عقبگرد نیرویی را هرگز بر نگردان
حالت غریب پرواز
می توان جنازه ی ژن های مشکوک را
ورای پر و پوست
پیوند آغوش هم آغوش شان دید
می توان نام خزنده ای دیگر
در ژن های جهش یافته پرندگان یافت
از آمیزش خزنده با پرنده
چه کسی زشت تر ا ز صورت خود
راهی به سمت پرواز خواهد گشود
بهتر است پی در پی
به افکار آشفته و متلاشی شده ژن ها
رازی را بر ملا کنی
قطره قطره باران
جشن غربت آفتاب خواهد بود
ذره ذره رابطه
خورشید در سکوت ،
برای پناه گذرگاه ها
اعتماد خود را به جویبارها خواهد فروخت
من آخرین یادآور تلخ ژن مشکوک زمینم
من آن پرنده ی
رانده شده از پرواز
کدام دریچه نام مرا در کمین دارد ؟
چه کسی به زوال دوباره ی باران
بالهای نم دیده ی مرا در آتش خواهد انداخت ؟
چه کسی در روح خزندگان
نام دیگر مرا
در ارواح پروازها خواهد نوشت ؟
موج موج
برگزیده ی لرزان سوخته شده از ژن هایم
نوید وار ونوید بر آمیز
پناه پنجره های نوید بر انگیزم
گاهی از سکوت ساقط می شوم
در ایستگاه ژن مشکوک
وگاهی از فریاد
در ژن های جهش یافته
محمدرضا آزادبخت
من تنها بازمانده ی نژاد برتر ژن مشکوک م
هیچ نژادی برتر از ژن مشکوک من نیست
این اثر تقدیم به بانو استاد طالب زاده ارجمند
تقدیمی بسیار زیبا و با شکوه بود
مبارک استاد بانو طالب زاده گرامی باشد