استقبال از غزل ایکاش جناب نظری سرمازه
خوشم می آید
من ز یک شاعر اوباش خوشم می آید
چونکه از رد قلمهاش خوشم می آید
بسراید غزلی ناب و دل انگیز و من
بنگرم بر قد و بالاش خوشم می آید
با سر انگشت هنر گر بسراید اثری
اثرانگشت و ز هر جاش خوشم می آید
یک شبی گفت بمن شاعر شیرین سخنی
که من از ترگل خشخاش خوشم می آید
تا سحر یکسره راندیم ز هر در سخنی
تا بداند که ز حرفاش خوشم می آید
من همی دانم و او نیز خودش میداند
که چرا زین همه کنکاش خوشم می آید
دوست دارم بسرایم غزلی مثل نخود
بشوم داخل هر آش خوشم می آید
به کجای دل دیوانه نهم عشق تو را
چونکه از عشق تو یولداش۱ خوشم میآید
شاعرا! گر دل تو با گل خشخاش خوش است
من ز سربازیِ در خاش خوشم می آید
گر چه از دوری دریاش دلم می گیرد
من از آرامش شبهاش خوشم میآید
صبحگاه، ایست خبردار و نظر بر چپ و راست
قدم آهسته و درجاش خوشم می آید
گاه با سوت گروهبان بروم با سینه
بعد هم بنشین و برپاش خوشم می آید
گر قرار است که روزی بدهندم درجه
من از آن دانه درشتاش خوشم می آید
گویم از معجزت دانه درشتان یک حرف
خوردن و بردن یکجاش خوشم می آید
ثروت دخترک دانه درشت نوشش باد
اونچنان! سیر و سفرهاش خوشم می آید
می کشم گاه گداری سرکی بر بازار
از بهم خوردن اوضاش خوشم می آید
میدهم زیر لبی! بر دهن مسئولی
که ز لب یا دهن ایناش خوشم میآید
نیستم عاشق آن چشم و ابروهایش
فقط از حیث دگر جاش خوشم می آید
بین حرف و عملش تا به فلک فاصله هاست
در خفا عکس العمل هاش خوشم می آید
چون درآوردن این وضع هنر می خواهد
... ... ... ... خوشم میآید
شاعرا! تیکه نیندار که ما عین همیم
من هم از بودن باهاش خوشم میآید
شده ام بازنشسته و پر از حوصله ام
کلا از بحث و جدلهاش خوشم میآید
هم از آن چانه زنی های ز شب تا سحرش
و هم از توپ و تشرهاش خوشم می آید
جای باریک کشد بحث اگر با ایشان
من ز اردنگی و تیپاش خوشم می آید
لنگر خویش در اندازد اگر روزی چند
یک تنه خونه باباش خوشم می آید
گوشه ای دنج نشسته نفسی تازه کنم
تا که خالی بکنم جاش خوشم میآید
#امیر_وحدتی_یگانه
۱- رفیق
چیزی برای گفتن نمیماند، بس که اثر گویاست
میدهم زیر لبی! بر دهن مسئولی
چون که از لوچه و لبهاش خوشم میآید
نیستم عاشق آن چشم و ابروهایش
فقط از حیث دگر جاش خوشم میآید
دستمریزاد و احسنت
در پناه حق