در صلیب تن شکستن
خیره چشم هایی نبستن
فاتحِ این موجِ مُرده
رمل و اسطرلاب به جُز تن
هاتفِ منسوخِ کوه ها
واژه نامه ای که مُختار
از کُتُب بیرون دریده
با سِزار ها گشتِ گُفتار
با نصیبِ ذره بین ها
چون نهیبی در دلالت
لحظه ای وقفه به ضربش
سکته منحوس با ملامت
کاملی از سر کجی ها
فکِ لق لبی که ما وَج
بودنی با سوگِ زوزه
ابلهانی با کنون لج
حدس بی حادثه ای نو
با گواهِ دشتِ سر سبز
در نواحی های ساحل
ریتمی پر کوبش چونان جَز
یک علیلِ در درام گیر
با سِتاری تارِ پاره
با بلوغی در نوشتن
در تلاشِ راهِ چاره
چند فکوری که به کوری
پر تلاش ترکیبِ دوران
نام و نامه هایِ سوخته
ارغوانی رنگِ ویران
خطی با سبکِ ثلاثه
منتشر در بیخِ مرزی
جامع پوشانی برهنه
در پِیِ اثباتِ درزی
خندقی بلا گرفته
واژه ای مخصوصِ انبار
یک سبد ویرانگی و
صد هزار اصرار و اجبار
تک جنینی سر بُریده
بندِ نافی آلتِ قتل
قافل از بازی گذشته
من که ما ماندم تَهِ سطل
کی , کجا در شبِ این جرم
ناقل از بیماری هایش
کی فلک را خوب فلک کرد
کو کجا رفت نیست که سایش
م : ا
ابوالفضل شیخ حسنی
( عرشیا آبان )
دلنوشته زیبایی است