سه شنبه ۲۳ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ الهام بی وصال شاعر ابوالفضل شیخ حسنی(عرشیا آبان)
|
|
در صلیب تن شکستن
خیره چشم هایی نبستن
فاتحِ این موجِ مُرده
رمل و اسطرلاب به جُز تن
هاتفِ منسوخ
|
|
|
|
|
لایک و کامنت فراموش نشه حمایت شما عزیزان باعث پیشرفت بنده میشه
شعر قاضی تقدیم به همه شما عزیزانم
<
|
|
|
|
|
مینویسن این اهالی
نامه هایی سرد و خالی
سر و دل هاشون پُر از درد
تو مسیرِ بی خیالی
میرسونه نام
|
|
|
|
|
خیلی وقته که دیگه
جایی تو این دنیا نیست
بچگی کردنِ ما
خلاصه تو رویا نیست
|
|
|
|
|
خدا خواهر نداشت اما
به من چند تا خواهر داده
امانت بودن و هستن
هزار دُر و گوهر داده
خدایی دنیا
|
|
|
|
|
یه تاریخ شد بهونه باز
چه حسِ خوبیه هستی
تو این تاریخ خدا خندید
تو گریه کردی چشم بستی
تو گریه ک
|
|
|
|
|
چه پیگیرم تو این دنیا
تو این دنیایِ وارونه
تو این دنیا که دردام و
به جز من کَس نمیدونه
چقدر د
|
|
|
|
|
تویِ این بازیِ دنیا
نقشِ مَردُم قاتلی سرد
میشکنن با خنده ای تلخ
همه ی قامتِ یک مرد
دست به دست
|
|
|
|
|
تویی تو سبکِ حقیقت
آفرین به این صلیقت
دل سپیدی مثلِ سِنجد
راهِ حقِ این طریقت
تو واسم شیرین تری
|
|
|
|
|
من سنگ و تو ماهی در میانِ آسمان
فخری بر زمینی طعنه بر رنگین کمان
تو نوری در میانِ خلقتِ انسان ها
|
|
|
|
|
مینویسم واسه چشمات
تا نگی قدر نمیدونی
نگی نیستم مثلِ حرفام
بگی با حرف نمیمونی
باشه حق داری می
|
|
|
|
|
محتاج شدم عطر تنت میخواهم
بس کن نرو آمدنت میخواهم
رفتی مگر تو به سفر محتاجی
برگرد بمان که ماندت م
|
|
|