جمعه ۱۴ ارديبهشت
|
|
عاقبت روزی از این زندان تن خواهم گریخت
زین اسارت وین تمنای بدن خواهم گریخت
|
|
|
|
|
چند رباعی
با تیغ برهنه آشنا بود حسین
لب تشنه صحرای بلا بود حسین
از پرچم سرخش همه را پیدا بود
|
|
|
|
|
ای شقایق ...تو محال ترین آرزوی منی
|
|
|
|
|
تو نگاهت را زِ من کم میکنی
عشق من را از دلت رَد میکنی
گر تو میخواهی باشد میروم
میروم آنگاه یادم م
|
|
|
|
|
مو پریشان کن که دیگر مست و شیدای توام
|
|
|
|
|
دوباره شاعرم کردی!
ابر شدی،
--باریدی،،
جوشیدم وُ
چشمه ی شعر غلیان کرد!
|
|
|
|
|
نفس بریده تر از آنم که،تو مرا می اندیشی ...
|
|
|
|
|
تنها سی و سه پل بامن اگر هم قدم میشدی...
|
|
|
|
|
یادم نمی رود تابستان زیر درخت بلوط حیاط مادربزرگ
|
|
|
|
|
روزی اگر که خاتمه یابد مسیر من
دلبر نبوده آنکه نباشد اسیر من
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
آماسیده
از تلخیِ انتظار
بغضِ شببوها...
رختِ عزا
بر تنِ اقاقیهای شهر...
|
|
|
|
|
کودکم از یاد ببر ارثیهات را
|
|
|
|
|
میلاد نور
ای عزیز فاطمه صاحب زمان
نام تو بر عرش باشد ارمغان
|
|
|
|
|
به مسیحا که بگفتی بخورد جام شراب
پس چه گفتی به مسلمان که می و جام حرام
|
|
|
|
|
مستِ شمامهی یاسی وسطِ دشتِ بهشت
تا گره وا میکنی از گوشه هایِ روسریر
|
|
|
|
|
دلِ پُر از حرارت و،
سوزِش تابستانی اش،
دیده ی پُر از سرما و،
وزشِ سوزِ زمستانی اش
|
|
|
|
|
دانشورا ، بـرون بـرو از راه خودسري
با خودسري به دانش حق ، پي نمي بري
دا
|
|
|
|
|
شمیم روی انگشتت وضوی آب بارانی
|
|
|
|
|
نشسته ای که باران بر سر تو ببارد
|
|
|
|
|
خسته از این دل و این درد که همراه من است
|
|
|
|
|
ما ملتِ امام حسینیم پس بخوان
باید تمامِ زندگی ام مثلِ او شود
محسن کاویانی
|
|
|
|
|
وای از خورشیدی ،
که ندارد دیگر ...
|
|
|
|
|
چاره نمی کنی زِ من، ای مَه دُردانه چرا ؟ ...
آنچه تو را نمی کُشد، می خورد از درون مرا!
|
|
|
|
|
راز من و تو منتهیست بر نقطهٔ خاص !
" ای کاش محرم باشی و مجرم نباشی "
|
|
|
|
|
همی گویند بزرگان گر شناسی خویشتن را
زبعدش تو بیابی آن خدایی که دراین است
|
|
|
|
|
گاه دانی نکته ای ناگفته در بندِ کلامِ یار
گاه نمی گیری هر چه گوید یار در گوش
|
|
|
|
|
جهان پادشاهی لایق خداوند است و بس
|
|
|
|
|
هر قدم برداشتم دیدم که کَندی چاه دام
.
ای بنازم معرفت را لطف عالی مستدام
هاتف_شهریاری
|
|
|
|
|
جامی از فرّ و هنر مکتبِ عدلِ علوی
|
|
|
|
|
زخم بر دل میزنی تا بپرسی احوال ما آنگه که مرهم میزنی
|
|
|
|
|
ظاهرا قرعه تنهایی فقط نام مرا دارد
|
|
|
|
|
ماه ست که،
سَرَک کشیده ست
برای دیدنِ تو
از پشت ابرها!
|
|
|
|
|
من زبانی که تنها
در آغوش تو ترجمه می شوم
|
|
|
|
|
کیست زینب؟ معنی خیرالنساء کیست زینب؟ دختر شیر خدا
|
|
|
|
|
بر صورت تو بوسه زده خاک بیابان
|
|
|
|
|
وقت اون رسیده که ما بیاییم وسط
|
|
|
|
|
و از هرم هوسهایت / جنابک دیوانه کش / حالا درختان زاگرس
همه پسران بی منجنیق آذر پدرسوخته اند !!
|
|
|
|
|
کربلا عزّت، شرف ، مردانگی
انتهای غیرت وفرزانگی
|
|
|
|
|
در اين زمين ، كافر بر دين مظفري1
داري اميد دين ، به سلامت بِدر بري
|
|
|
|
|
خسته ام از نُتِ تکرار
از چشای خیس و بیدار
خسته از ساعتِ کهنه
که نشسته روی دیوار
بین موندن و پر
|
|
|
|
|
زکفم بُرد میِ ناب و رخ و لعلِ لبش
|
|
|
|
|
دیدم خداوند قبل از من
با سبوی آب حیات در بدرقهات بود
|
|
|
|
|
شادی خسته از غم
با پرستوها پرید
|
|
|
|
|
بغستان؛ امواجِ دریایی در دل کوهی ست
یادگاری پیر از توانستن
رازهایی از عشق و بودن
بیستون سنگ است آ
|
|
|
|
|
پرندگان
پرواز می کنند
آب تا نیمه پاهایم بالا آمده
...
علی رفیعی وردنجانی
|
|
|
|
|
اگر که قهوه ی تلخت ب عیش ما نوش است
چوطرح چشم تو در جام فالم افتادس
|
|
|
|
|
قطعه ی تنها مهلتی دارم نیاز ...
|
|
|
|
|
گفت در شعر و غزل آخر شدی عالیجناب
این عناوین بی تو می باشد حبابِ روی آب
|
|
|
|
|
درون پنجره ی دل
به احترام شانه هایت
ایستاده گریستم
با مردمان چشم
|
|
|
|
|
عمق احساس مرا دیدی و پنهان کردی
|
|
|
|
|
چه گویم از دو لعل او کاسود بر تنم جانی
یکی بود مثل آن گوهر به روی تاج سلطانی
|
|
|
|
|
از من سه چهار کیلو استخوان و....
|
|
|
|
|
ای یاد تو در سینه ی من پیدا تر
|
|
|
|
|
همه دیواره های شهر، سیاهپوشه
|
|
|
|
|
در کنار تو که باشم هوسی نیست گذار ...بلبلم بوی گل آورد سر نوش انگار
|
|
|
|
|
جان ب لب آمد و بر روی لبت جان،هرگز
وسعت دید تو بسیار ،ولی ژرف که نه
|
|
|
|
|
باشهادت عشق معنا می شود/
کربلا « اِنّا فَتَحنا» می شود
|
|
|
|
|
مرا ياران چه فكري در سـر آمد
چه فكر روشنـم ، اندر بـر آمد
ورود
|
|
|
|
|
رقص گل تا در بهار است ای صنم
چشم بلبل چون خمار است ای صنم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۱۸ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |