سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
|
|
نری از پیشم نازنین/ بی تو میمونم رو زمین/
اون ک میرفته تو نبودی/رنده جگر خوار نبودی/
|
|
|
|
|
من در آغوش صدف گرچه گُهَر ها دیدم
خال پیشانی تو، میل خریدار آمد
|
|
|
|
|
من غریبه می شوم ، او «جناب محترم»
.....
|
|
|
|
|
شبی آرام دور از هر هیاهو...
|
|
|
|
|
گوش فلک کر شد از قصه هجران تو
بس که تطاول کشید دل سر پیمان تو
|
|
|
|
|
بانوی شرقی
از آن هنگام
که گیسوان پرچین و بی قرارت را
به باد بخشیدی
آفتاب فقط
از لا
|
|
|
|
|
زاینده رود ِ زیبا ، شد ، در به در ، ندیدی ؟
زخمی ز خار و خاشاک ، یا گاو و ،خَـر ، ندیدی ؟
|
|
|
|
|
محتکر محلّ ما هـــــر چـــه که دید می خرد
بنجل شرق و غرب را تاکه رسید می خرد...
|
|
|
|
|
همچنان كه باد مي نوازد شاخه درختان را
خورشيد گلگون مي كند چهره گلها را
دريا نفسي تازه مي سازد آب
|
|
|
|
|
باز هم در راه رفتن... حلقه ای تکراری
|
|
|
|
|
اي كه هستي بنگي و وافوري
بس نما اين پيشه ي اينجوري
|
|
|
|
|
بازهم جستم پری را در کویر
استخوان کفتری را در کویر
|
|
|
|
|
رفتن تو/ آغاز عصر جدیدی بود....
|
|
|
|
|
ای که به وبلاگ من گاه، سَرَ ک می کشی/
ازچه برای دلم نقشه ی هَک می کشی ؟!
|
|
|
|
|
دلش برای خودش تنگ شده است*آهش به مرگ ، خوش آهنگ شده است
زندگی اش به لجن کشیده شد*دختری که اسیر دل
|
|
|
|
|
وقتی که یواش، هضم می شد خرداد
|
|
|
|
|
وقتی چمدان ها قد می کشند
از کلاه کسی که نبود
کوچ را بلد می شوم
|
|
|
|
|
نه شیشه
و نه مشت
هیچکدام لازم...
|
|
|
|
|
کاش می شد خود هرروز آتش بزنم
این محنت و غم وشرمساری پایان بزنم
در کویر قدم بر عشق سوی مرگ بزنم
|
|
|
|
|
دست ناشسته ای که می شوید بی بهانه گناه یک گل سرخ
باز هم زهر چشم می گیرد از زلال نگاه یک گل سرخ
قطر
|
|
|
|
|
چه دستان هزار دستی
چه قحط سالی مردی
|
|
|
|
|
اینروزها دلم بد جور می گیرد
هر لحظه بهانه تو را می گیرد
|
|
|
|
|
دريايي و در پيشت يك قطره ناچيزم
وين هستي ناچيزم در پاي تو اندازم
|
|
|
|
|
مجسم کن زمستان است وسرما
دلت راسوزسرمابرده یغما
که کوهی چون عروسی درمقابل
تورادرلای برفش کرده پید
|
|
|
|
|
دستاشو بگیر میرم از خاطرت
|
|
|
|
|
از آبی بدم آمده می بینی
از ستاره بدم آمده می بینی
|
|
|
|
|
تقدیم به مادر عزیز تر از جانم
|
|
|
|
|
می شود آرام از دنیا گذر کرد
با شرافت زندگانی را به سر کرد
می توان در سایه سار عشق و ایمان
لطف حق
|
|
|
|
|
با چشم هایی بسته به دنیا آمدم
در شهری که کور بود
|
|
|
|
|
صدای ناله های هر شب یک مرد...
|
|
|
|
|
شاهین عروضش وجودم را نا موزون می شمارد
|
|
|
|
|
حال و هواي خنده هات/ اينروزا مهمون ِ منه
آرامش و حس مي كنم/ حال و هواي اين تنه
|
|
|
|
|
کوه می کَند آسمان باران کند
ابر را از دوریت گریان کند
باد می زد رنگ را بر آب تا
رعد را با خ
|
|
|
|
|
لیـلی تـو رفت و ای مجنـونِ فـریادِ قـرون
|
|
|
|
|
ولی هرگز نفهمیدی که درد من دوا دارد
در آن سوی کویر غم دلم باغ تو را دارد
چرا پنداشتی
|
|
|
|
|
شبی سرد و زمستانی است
دختری هفت ساله
در قالی بافی هستم
|
|
|
|
|
((نقض و عکس))
یک فصل سبز و زیبا
گلبرگ های دیبا
یک خواب پر ز رؤیا
یک آسمان ثریا
یک تابلو تمنا
|
|
|
|
|
در دفتر شعر من، نگاهت گم شد
چون صحنه ی عاشقِ غدیر خم شد
هرچند که از عاطفه لبریزم آه
عشق تو به سر
|
|
|
|
|
من که ازیادتودرآن شب پرخاطره مستم
بی تو مهتاب شبی بازدرآن کوچه نشستم
|
|
|
|
|
حرفهای بی مزه ام نشسته بر تردی لحظه ها
ساده می گویم ، بی حربه ام !
|
|
|
|
|
ما را زحرف و گفته ی خود ننگ و عار نیست
در آتش نگفته به دامان آتشم
حرفی اگر زدم به خیال تو نارواست
|
|
|
|
|
من همان هستم که بود
راهی راهی که رفت
زخمی زخمی که خورد
مانده درجایی که ماند.
|
|
|
|
|
از جنس یکدیگر و انگار نبودیم
|
|
|
|
|
ای مهربان خدای من مهربان کجاست
|
|
|
|
|
هر در ختی را ببینی شاخه ای دارد عزیز
|
|
|
|
|
تعبیر من از زندگی تاثیر مرگ است
این زردی صورت خودش یک کوچه برگ است
افتاده است از پا و می ترسم بیف
|
|
|
|
|
در هنگامه جنگ های خانمان سوز و کشتار مردم بی دفاع بیگنا
|
|
|
|
|
باز غم نامه می خواند ، دلم
بهر هیچ و پوچ می نالد ، دلم
|
|
|
|
|
بــه سـخـتی نـان به کـف آورد یغمـــا
به سیمایش همه گِـل بـود و سیـمان
|
|
|
|
|
چيست كه از لانه عيان مي شود؟
گاه به در ، گاه نهان مي شود؟
|
|
|
|
|
سهم من نیست این آغوش خالی از بودنت این خواستن ها و نبودن ها این هجوم تنهایی ...
|
|
|
|
|
توان دل بگرفتی تو ای نگار از من
بیا به ماتم دل چشم اشکبار از من
|
|
|
|
|
صدای بوق بوق
صدای شکستن در ختان
صدای خرد شدن مهر
پر ندگان را از زمین به آسمان پر واز می زند
زمین
|
|
|
|
|
سیاوش در سیاوش تهمت و تحقیر و بدنامی
اگر آتش نباشد وای
|
|
|
|
|
گاهی دلم برایش چه قدر تنگ می شود...
|
|
|
|
|
با نوازشی مرموزانه
نقاب,,
|
|
|
|
|
این حس غریب از کجا آمده است اعجاز عجیب از کجا آمده است
|
|
|
|
|
تیر مژگان تو از عَینَک ِ پشت
زد به قلب اخوی* بنده رو کشت !!
|
|
|
|
|
چه عصر غمگینی ، عصر سنگ و آهن ها
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۱۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |