دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
|
|
به گلبرگ تولد شبنمم................
|
|
|
|
|
با کدامین زمستان به سفر رفتی؟
که هیچ بهاری آغازت نمی کند
|
|
|
|
|
نگـــــــــــــاهی بر من عاشق نکردی
من هم چون لاله ی داغم برایت
ببین شاعر، تو با شاعر چه کردی
نــ
|
|
|
|
|
پرسیده ام ز چشم خماری ؛چرا چنین
گیتی_رسائی
|
|
|
|
|
دیده بر دیده من نه که تو خوشگل هستی
|
|
|
|
|
من بی گناه بوده اَم او اشتباه بود
عکسش کمی شبیه به رخسار ماه بود
شاید هوس چشیده ام آنشب به جای ع
|
|
|
|
|
ابلیسه ی خمار
دست از سرم بکش
مقلوبه ی قمار
دست از سرم بکش
|
|
|
|
|
مرثیه ی هزار غروب میخوانم
ستارگان جنوبی گریه میکنند
همکلاسهایت گریه میکنند
در سوگ شد وطن
|
|
|
|
|
ای دل مریزان اشک را اینجا کسی همراه نیست
|
|
|
|
|
از اضطراب رسیدن، پر است رگهایم
به خواب من، نرسیدی....
|
|
|
|
|
زندگی با همه خوب وبدش
زندگی با همه بیش و کمش
|
|
|
|
|
می خوام حرف باشی حد باشی برای موندن باشی
عشق باشی قلب باشی رازی که فقط من خوندم باشی
می خوام یاد ب
|
|
|
|
|
نیلوفرانه
چرخ می خورم
با آهنگ دلنواز آبشار
|
|
|
|
|
شادی ؛ این واژه ی تلخ ...
|
|
|
|
|
پشت این پنجره ها ، گریه ثواب است هنوز..!
|
|
|
|
|
قرن بیست و یکم ـ کِرم میزند!
مترو ها...
تند تند زیر ماه می روند
خیانت ـ زیبا تر است!
|
|
|
|
|
.. تو
دریایی ترین آبی ِ
آسمانم باش
|
|
|
|
|
وقتی دلتنگ می شوم با واژه ها بازی می کنم
قلم را گرفته روی دفتر خیال پردازی می کنم
من با وزن و قافی
|
|
|
|
|
شدم من محو احوالات کوچه...
|
|
|
|
|
پیش از اینکه قلب منو تو دست بگیری
زندگی تو این دنیا واسم بود اسیری
قبل ت
|
|
|
|
|
هنوزم سنگرامون برقرارن،هنوزم صف به صف رزمنده هستیم
رو اون عهدی که بستند پدرامون،تا خون توی رگامون ب
|
|
|
|
|
شونتو بالا میندازی و میری
فکر می کنی دل کندن آسونه
تغییرِ موضع میدی هر لحظه
صفحه ی شطرنج شده این
|
|
|
|
|
به جرم شعر ...... طنز
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
|
|
|
|
|
برگردمعجزهکن
دستی بکش بهچشم
پر از اشکم
|
|
|
|
|
ها! شبیه یک خنده،روی خاطرات بدم
می رسی و می ریزی ،اشتیاق می کشدم
پشت هم خیالاتت..
|
|
|
|
|
عاقبت غصه عشق تو زمین گیرم کرد
پشت پا زد به زمین خوردم وتسخیرم کرد
قبل از این واقعه چون قطره س
|
|
|
|
|
شعر و قافیه ندارند شعر هایم
چون که تو را ندارند روزهایم
|
|
|
|
|
کی نگاه تو از خاطر فرهاد رود
|
|
|
|
|
تا که تکانم دهی
چشم گشایم ز فُراغت
آه برکشم ز درون
با هلهله آیم به سراغت
|
|
|
|
|
بی تاب نگاهت شده این زن...
|
|
|
|
|
آدم هارا میشود آدم بود ...
|
|
|
|
|
قطره ای ناچیز هستم در مسیر زندگی
|
|
|
|
|
پلکی به هم زدیم و شب آرزو گذشت
دعوای زرگرانه ی سنگ و سبو گذشت
رفتیم تا نهایت شبهای عاشقی
وقت
|
|
|
|
|
لحظه ای پرواز در اوج
زیباتر از انتظار در خاک است
|
|
|
|
|
زکاة بوسه
غنچه را ، بر رویِ لبهایِ تو پر پر کرده اند
از زکاتش ، بوسه ای ما را مقدر کرده اند
|
|
|
|
|
حتی اگه تو باشی ام بازم
آرامش من برنمیگرده
|
|
|
|
|
مــن چــو در چــَشـــــمــِ تــو آئیــنــهء فـــردا دیــدم
همــه گــیــتــے زِ ازل تــا بــه ابـ
|
|
|
|
|
عشق را فرصت ابرازی نیست
کاش در سیر زمان بر می گشت .. عمر بی حاصل امروز که در حال عبور است ز بام شب
|
|
|
|
|
من اینجا
سبو به دوش
دنبال ِ پیری چراغ بدست می گردم
|
|
|
|
|
دیگه وقتش شده که برگردی
چی تو دنیا ارزشِ رفتن داشت
در خونه بازه من منتظرم
فکر برگشتن باش،فکر برگش
|
|
|
|
|
شعر 79 از کتاب شعر درخت وهم سردوه ی فرشیدخیرآبادی
دستاوردِ جنون
حماقتِ جمعی آوردندی
|
|
|
|
|
حس گندمزارهای روستا
و مورچههای پرکارش
اندک اندکی
پارینههارا
سبز میکند در زمینِ پندارم
|
|
|
|
|
چون تو به جهان نیست مرا دلبر زیبا
|
|
|
|
|
من رفتم تا با تمامت سهم اون باشی ..... مگه میشه عشقت رو با کسی شریک باشی .
|
|
|
|
|
شبی به روی آینه سلام تو بهانه شد
وپای کوهی ازغرور عشق تو جاودانه شد
چشم گشودم ودراین ضجه ی مغرورتن
|
|
|
|
|
آرام می چرند
گاوانِ ابترِ خدا
در کشتزارِ خلق
|
|
|
|
|
حس احمق بوددنی دائم عذابم میدهد
|
|
|
|
|
ویرانه کردی این دل ، و آباد میخواهی مرا
|
|
|
|
|
دیگرنمیتوانبهکسیاعتمادکرد
|
|
|
|
|
باز نشسته ماه
بر خیال من
سایه میزند
اشک
به جان من
|
|
|
|
|
به پـُل ِ خواجویت نـمی نـازی
یا به نقش ِ جهان و یا بـازار
|
|
|
|
|
تولد نعمتی است که با مرگ کامل می گردد
|
|
|
|
|
وقتی آمدی
رفتنت را به تاخیر بینداز
|
|
|
|
|
فکر روی تو مرا دیوانه کرد
عاشقی در جسم و جانم لانه کرد
|
|
|
|
|
همنوائی میکند با سینه ی غمبار من
|
|
|
|
|
عشقم به پایت زنجیر داره
کین پیر فرتوت ارزو داره
|
|
|
|
|
خنده که میشینه رو لبهات
دنیا دیگه دیدن نداره
خودت تو آیینه نگاه کن
این بت پرستیدن نداره؟
|
|
|
|
|
کاش میشد گذشته را بوئید ..............
|
|
|
|
|
اگر سبیل
نشانه ی زیبایی بود
|
|
|
|
|
سلام کرده و خواهم که زائرت بشوم
اجازه می دهی ای خوب شاعرت بشوم
|
|
|
|
|
چه صفائی دارد ؟
آنجا که قدح هست
می رقصند شکوفه ها در بر هم
آنجا که میشود عسل ، انباشته بر روی هم
|
|
|
|
|
بشنو از من چون حکایت میکنم
خط سرخ و چین رعایت میکنم
چون که چاه بس عمیقی یافتم
خلق را بر آن هد
|
|
|
|
|
تندیس بیروح برنزی
وسط میدان شهر، دود آلود
چشم به که دارد در افق؟
انتظار کدام دست را میکشد
تا
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۹۸ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |