شنبه ۱۵ ارديبهشت
|
|
سر به زیر بودی
در بلندای روز
با مانتو کوتاه
سر به هوایی ات را
می بینم ...
خطی دورِ زندانِ عا
|
|
|
|
|
آن باغِ قشنگ ،
که برتن اش ،
لباسی گُل منگُلی داشت ،
مثلِ شاهزاده خانمی ،
بر زمین نشسته بود آرو
|
|
|
|
|
دم غَنیمت شُمرید از فرجه و اقبال دگر
|
|
|
|
|
سین عشق و سین زیبایی یار
سین جاویدان شدن در عشق یار
سین جام باده و ساقی و می
سی
|
|
|
|
|
السلام ای دستگیر عالمِین
ای به ارباب دو عالم نورعین
|
|
|
|
|
بازی روزگار کرد قلب هارا سرد نا آرام
|
|
|
|
|
جام ها گشته تهی ساغر نمیایی چرا
|
|
|
|
|
با شور عشقت در دلم غوغاست بانو
|
|
|
|
|
🌹گل سرخ امضای خدا پای بهار است
|
|
|
|
|
آسمانی ها اگر با خود حسابت می کنند
می شوی آبادتر وقتی خرابت می کنند
|
|
|
|
|
سال نوهم که رسید و ...
همه مهمانند رشت
|
|
|
|
|
بهار امسال برایم از پاییز غم انگیز تر است..
بی تو چقدر پاییز دل انگیز تر است..
|
|
|
|
|
یگانه بیات این دلنوشته ده پارت دارد مخاطب دلبر بی دلم...m این دلنوشته ها رو تقدیم میکنم به دلبر بی د
|
|
|
|
|
همراه با فرشتگانی که
در این روز های زیبا وقشنگ
باشادی
جشن می گیرند
|
|
|
|
|
فراوان در شگفتی بهارم
که بود امروزآغاز بهاران...
|
|
|
|
|
حضور خلوت یک اِنس
به دوورِ جمعِ هیاهو
|
|
|
|
|
گفتم که در نگاهت، لیلی خود نبینم
گفتی ببخش یارا، در عشق ناتوانم
|
|
|
|
|
بارها فکر بهار و باغ و سبزه کرده ام
اندکی عشق و هوس؛ پیدا و پنهان می دهد
تا دم از خواب و خیالش می
|
|
|
|
|
روز و ماه و سال و قرن و عیش و نوش
|
|
|
|
|
دل کهنه! گویی که آتشخانه است
|
|
|
|
|
چهار شعر سپید کوتاه (هاشور)
|
|
|
|
|
دلبری زان کسی که در سینه دل دارد کن
|
|
|
|
|
چِقَدْر ثانیههایم، گرفته بویِ تو را!
به هر تپش، دلِ من، دارد آرزویِ تو را!
|
|
|
|
|
ای ماه! بیا که بی تو بیمارم من
|
|
|
|
|
شاید دود
فقط از کنده بلند می شود
|
|
|
|
|
جهانی می شود معدوم هرسر
جهانی خلقت از صدهور برذر
|
|
|
|
|
بازهم به جهان بهار آمد
حالی شده بر ما
بَه بَه چه وصالی شده بر ما
|
|
|
|
|
دلنوشتههای من یکی نیست یعنی هزاران هزار حرف را در آن گفتم در اصل نباید نوشته میشد باید آنها رو به
|
|
|
|
|
هـر كار نيك و مرغوب دائم اشــاره كردم
هرعيب ونقصي آن داشت دائم شماره كردم
با كار ز
|
|
|
|
|
واقعادروران کودکی بسرآمدوبهارمارفت
|
|
|
|
|
گرچه مانند جهان ظاهرمان نو گردید...
|
|
|
|
|
بی تو آخر کلبهی ویرانهام آتش گرفت
|
|
|
|
|
روز من ، دلهره فرداها
حال من ، قصه قلبی خسته
یک صدای لرزان در درون سینه
شعله ها سوزانتر در دل بشک
|
|
|
|
|
روز نو، نوروز نو، ساز نو و آغاز نو
به چه رقصی میشود مستانه در آواز نو
مست باران بهار و سبزه
|
|
|
|
|
و خداحافظ
آخرین ایستگاه سرد ...
|
|
|
|
|
نوعی سـراب است آرزو ؛ نقش بر آب است آرزو
تصویـر قـاب است آرزو ؛ هربـار نصیب ما شـده
بـازار جانـس
|
|
|
|
|
من خشک تر از آنم که سیرابت کنم
|
|
|
|
|
باید ببندم بار و بندیلم
یک روح عاصی می زند شیپور
باید به فکر کوچ خود باشم
باید از اینجا دور با
|
|
|
|
|
بهار آمد زمین را میهمان شد
نوید گل برای باغبان شد
|
|
|
|
|
اِقلیمِ غَزَل رازِ اَزَل فاش کُند
عِشقَت بِکِشَد عِشق به فَرّاش کُند
بِیتی زِ رُباعی گِرِه از ما گ
|
|
|
|
|
بر تو ای همزاد طوفان، پر ز مهر و نور باد
عیدتان، نوروزتان، فرخنده و پیروز باد
|
|
|
|
|
رباعی
دامان در و دشت گلستان شده است
نوروز شد و عشق فراوان شده است
انگار که
|
|
|
|
|
در سايهسارِ سروِ انتظار،
گُلِ شور میتپد انگار...
|
|
|
|
|
وقت نوروزی زمین چرخان به گرداگرد مهر
|
|
|
|
|
ظاهراً از نگرانی دل من در ضربان است هنوز
|
|
|
|
|
آن برف
که نشست بر سیمایِ دشت
و
بر پیشانیِ کوه
خبرش نبود هیچ
از. خونخواهیِ
دانه هایِ مدفون در
|
|
|
|
|
آلاله ها و سوسن ها مدلینگ شده اند
|
|
|
|
|
"اشک میریزم"
من با غزل هایم شبانه اشک میریزم
بابیت بیتش دانه دانه اشک میریزم
سر فصل شعرم
|
|
|
|
|
بــه كوشــش بـيــانديـــش از كــردگار
كــه رحمـــت فـرستـــد برايـــت هـــزار
ا
|
|
|
|
|
من اول غزلم، آخرین هجا با تو
رسیده ام به تو تا عمق واژه ها با تو
|
|
|
|
|
بگذار خودش را ،
به نفهمی بزند کافر
حتی جلبک ها هم میدانند ،
دراین عالَم ،
ای خداوندِ عالِم !
تو
|
|
|
|
|
سر شده سرما بهار جاودان داریم ما
روزهای عاری از ظلم و فغان داریم ما
دیوهای خیره سر رفتند و حالا
|
|
|
|
|
تو بگو
حال ما کجاست
تو بگو
فردای ما بجاست
|
|
|
|
|
وقتی نباشی پشت هم پاییز میآید
|
|
|
|
|
زِبردستي اگر هستـي مــرو در راه نادانــي
هرآن نادان كه مي بيني به در آور زِ حيراني
|
|
|
|
|
جد من در گیلان
خانه ای داشت ز گِل
|
|
|
|
|
مهر سکوت بر زبانم نشت شاهد جان دادنم بودم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۴۴ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |