دوشنبه ۲۱ خرداد
|
|
هرکجا مینگرم جایتوپیداستهنوز
خندههایتچقدر تازه وزیبایی هنوز
|
|
|
|
|
عاشقی را عشق بازی بایدت
بی کسان را دست سازی بایدت
تا شوی محبوب آن دلبر کنون
چون پرنده دل
|
|
|
|
|
بوسه بر اشک تو و آن خیل مژگانت زنم
|
|
|
|
|
خورشید
از غرب
طلوع کرد
اما
هنوز حریفت منم
|
|
|
|
|
......هرچه تو خواهی.........
اندوه دلم کم نشود هرچه تو خواهی
را
|
|
|
|
|
آن نگاهی که از پنجره ی داغِ غضب میبینی
|
|
|
|
|
عریان در رگانت شناور میشوم
استخوانهایت به مدارا میخواندم
که شروعِ آزادی
از کرانِ شلیطهات
|
|
|
|
|
شب ها نمیبرد خواب روز ها در فکرم
|
|
|
|
|
کدام کودک بازیگوشی، در چشم هایت یک شیشه دوات سیاه ریخته ....
|
|
|
|
|
شب مهتاب رسید و شب طوفانی رفت
|
|
|
|
|
با یاد تو هرثانیه یک دفتر شعرم...
|
|
|
|
|
زائر می خانه هستم سجده بر مُغ طاعتم
عشق.پیرم، نقد جان نذرم، توکُل نیّتَم
|
|
|
|
|
دیوانه و مشغول پریشانی خویشم
|
|
|
|
|
این شب تاریک آخرش مرا می کُشد
غم این شبها مرا به فنا میبرد
هر شب این قصه را دارم
من بی خیال جان و
|
|
|
|
|
لیلی دیوانه خویم حال زارم دیدنیست...
|
|
|
|
|
عشق یعنی ،،انتظار حسرت دیدار یار
عشق یعنی ،،نام مهدی (عج)کرده دل را بیقرار
|
|
|
|
|
درمیانِ دنیایی که ،
همه چیز به حساب می آید ،
حتی دانه ای کمتر از ارزن
|
|
|
|
|
بی عشق
قدمها کوتاه
مسیر طولانی.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
کاش تنها تو فقط خواسته ی من بودی
|
|
|
|
|
در مسیر این جاده می روی و می آیی
|
|
|
|
|
ترک کن با پاهایت
همه جا را
برای تنهایی...
|
|
|
|
|
«اوجِ اشکِ موج»
از خزر/شیرماهی ما+زن+در+آن
تا خلیج گل+د+آن
کشیده شدم
به گردنت,آویز+آن
آوای مواج
|
|
|
|
|
فال مرا دید گریه کرد به حالم
|
|
|
|
|
شعله بر جان می نشاند آن که تیرت می زند
دوستی کن با رفیقان دشمنی دشوار نیست
|
|
|
|
|
🌾حیرانم و سرگردان، چون بادی وزان، مدهوش
🌾خراش دهد گاهی، خاری و خسی، آغوش
|
|
|
|
|
ای هم نفس با زخم عشق ، کُشتی غزل هایم به هجر/فردا بگیرم دامنت ، این دل شکست در یاد تو
|
|
|
|
|
تو یار خوش رویی و با عشق،پنجه انداز
توان داده تو را عشق،رسم چنین است
دل،سپر خویش رو نکرد،باخت دلش
|
|
|
|
|
این شعرها را من ننوشته ام...
|
|
|
|
|
✍️ ترانه
م.مدهوش✨
🎧 دکلمه: بانو هستی احمدی☄️
|
|
|
|
|
بیا دوری
کینم
از کینه
توزی ها
|
|
|
|
|
تنها که شدی، به هر دری پا مگذار
|
|
|
|
|
خلوتی بنما ز جان . جان خدمت
جانان کند
کار دشوار جهان صلح بر آسان کند
سپارم دل به محب
|
|
|
|
|
اینجا شهر غریبی ایست
روزهایش جدا شب هایش جای ستاره غم باران است
نور خانه ها نمی تابند به نگاه
نمی
|
|
|
|
|
گهی در شادی شیرین گهی در هق هق فرهاد
دمی در صلح و آرامش دمی در ظلم و استبداد
و مائیم و تنی لرزان
|
|
|
|
|
بلبلی افسرده هستم درغروب لاله زار
|
|
|
|
|
خان ننلر بو دنیایاقتصاد بزکدی
قوجاخلاری دنیزدندع قشهدی
|
|
|
|
|
سرسلامتی ، نگیرد جای آن پاره تن اش
همه دود شد وطنش
|
|
|
|
|
ترکهای سنگفرش کوچه
اثر سنگینی روز است
یا کهنگی شب
این دهر تمنا
التماس ما را
به تماشا نشسته ا
|
|
|
|
|
در هَیاهویِ سایه هایِ پاییزی
دلگرم به ذره ای نور خورشید
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
تاریخ رو فراموش کردهام
لنگ میزنم در جغرافیا
تو کجای خاطره جا ماندی؟؟!
فاصلهها تیر میکشند!
|
|
|
|
|
من دیوانه را رخ تو بدام انداخته...
|
|
|
|
|
آن معبر که به اسرار ازل تام شده
وقت تعبیر تو را دیده و کذاب شده
|
|
|
|
|
فرمان ابراهیم ما فتوای سرخی ست...
|
|
|
|
|
دیگر چه گویمت که چنین و چنان شده
از بس نیامدی به خدا داستان شده
|
|
|
|
|
ثنایت من چه گویم ای پرستار
تو هستی چون چراغی در شب تار
|
|
|
|
|
به دنیا آمدیم آزاد باشیم
بدورازظلم سرتق شادباشیم
رها از حیله و مکر و حماقت
به فکر میهنی آباد
|
|
|
|
|
دلتنگ توام ای که مرا هیچ ندیدی
|
|
|
|
|
هیچ جوره دیگه درست نمی شه
|
|
|
|
|
قالی کرمان قشنگ. و دامن چیتت قشنگ
هر دو زیبایند اما این کجا و آن کجا
|
|
|
|
|
باز امشب اینجا رنگ باران ارغوانی ست
|
|
|
|
|
این روزها گرچه نفس در سینه ام تنگ است...
|
|
|
|
|
ناخوشاحوالان عالم میدانند
|
|
|
|
|
میدانی حاج قاسم که بود
در یک کلام او مرد بود
مرد جبهه مردجنگ
فارغ از حزب و نژاد و رنگ بود
|
|
|
|
|
چون پلنگی زخم خورده کینه را آغاز کرد
|
|
|
|
|
آرامشی آید تا خستگی هامو
تسکین دهد دردم آشفتگی هامو
|
|
|
|
|
گندم از گندم میروید
جو از جو
شعر من در دستان تو میشکفد
|
|
|
|
|
هم از توبره میخورند و، هم از آخور
|
|
|
|
|
کاسهی چینی زمین خورده
آه...ای تکه های ریز عبور
ریزتر هم ازین نمیگردی
«چمدانیزه» شو برای عبور
|
|
|
|
|
گُلی کاشتم
به نامِ تو
نیامدی
باغچه گریان شد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
آنکه از گاو نری شیر بدوشد واس ماس
|
|
|
|
|
باید نشانت را بپرسم از خیابانها
یا گم شوم دنبال تو سوی بیابانها
|
|
|
|
|
با منطقانه هایش رهایم کرد...
|
|
|
|
|
ارمغان
کاش به این کنج خراب خلوت ما هم کلاغی سر میزد،
به اینجا پر میزد.
کاش در این خاک خشک ترک خ
|
|
|
|
|
چون شدی تو آسیابان، داد زن گندم بیار
گول خوردی ، مال باختی ، خاک غم بر سر ببار
|
|
|
مجموع ۱۲۴۶۷۰ پست فعال در ۱۵۵۹ صفحه |