جمعه ۱۰ فروردين
|
|
دیگر تمام شد دههی انقراض عشق!
حالا رسیده است تب اعتراض عشق!
...
|
|
|
|
|
بانوی نارنج و غزل خون میچکد از دامنت/آتش به شیرازم کشید رقص حریر دامنت
|
|
|
|
|
کابوس تر از کابوس
از خاطره ها لبریز
در فصلِ خزان خود
بی برگ تر از پاییز
|
|
|
|
|
وقت رفتن دست هایم رابگیر
اولین و آخرین پاییز ماست
|
|
|
|
|
یک سپید کوتاه+ یک دوبیتی+ برشی از یک مثنوی+ یک شعرخوانی
|
|
|
|
|
نه از هر کس بر آید این چنینی
که از حرفش بسازد بهترینی
|
|
|
|
|
یاس خوش عطر دلارام خیال انگیزم
مهر جان پرور زیبا صفت گلریزم
|
|
|
|
|
شاه بی مثل حسن، فاتح جمل حسن
شور اشتیاق حسین، شور هر غزل حسن
ای گل وفا حسین، میکشی مرا حسین
عش
|
|
|
|
|
ترن سوت میکِشد و،
شب را بیدارمیکند ازخواب
|
|
|
|
|
حیف است هوای پاییز هدر برود
بیا دست هایت را به من بده
تا با هم در امتداد پاییز
بر روی برگ های زر
|
|
|
|
|
ینه اوره گیم ده بیر قوش اوچور
|
|
|
|
|
خیلی انسانها انگار به وجود آمده اند برای آزار و اذیت خلق خدا و هیچ چیز جز خود را باور ندارند . وبا ک
|
|
|
|
|
.....لحظه ناب....
ساقیا باده نیار که باده آت خراب است
امید من مست همین لحظه ناب است
گر صد باده
|
|
|
|
|
خانه به خانه می گردم ....
|
|
|
|
|
آسمان صاف و حلالش پیداست.
پر ستاره شده است گو شیداست.
|
|
|
|
|
خو شا در با ب خا کستر بمیرم
چو آن پر و انه میرم گر بمیرم
بیا ای شمع آتش پیشه ی عشق
بسو ز ا ن تا
|
|
|
|
|
من اگر چه شبیه پاییزم
با تو مثل بهار خواهم شد
|
|
|
|
|
پر شور تر از صحنهی رستاخیزی
|
|
|
|
|
چه نرخ و سود نیرنگ و سیاست رفتـه بالا
هر آنچه قـیمـت انـسان باشـد ؛ ما نـداریـم
|
|
|
|
|
دلخوشی...؟!
دلخوشی کجاست...؟
|
|
|
|
|
نامت تا بر زبان با من است
سودای تو دیگر نام من است
ز سودایت زخمی ز بالان خورد
غم نباشد گوهر غ
|
|
|
|
|
عشق در قامت تو درس شهامت میداد
|
|
|
|
|
گشته ام همصحبت دیوار اما بگذریم
لب فروبستم به صد انکار اما بگذریم
گر چه میسوزم ، فرو ریزم چو شمع
|
|
|
|
|
پچ پچ
می کنند مزه ها
گوش پاییز
زنگ می زند
|
|
|
|
|
نبض آوازم تو بودی
واژه پردازم تو بودی....
|
|
|
|
|
پنهان شده در چشم تو اسرار و حقایق
ای شاپرک ِپرسه زنِ باغ و حدایق
|
|
|
|
|
شبنم گلها را ،
قشنگ تر کرد
|
|
|
|
|
تو ببخش و بیا مرز که تو را دانایی است
|
|
|
|
|
....عوارض شهرداری......
دوست داشتم
خانمان در
منطقه 11 ناحیه 1
شهریار تهران باشد
خیابان صاف
بد
|
|
|
|
|
نمی دانم چرا آواز باران سوز دل ها شد
|
|
|
|
|
عهد کردم تا نریزم آبروی دیگران ..
|
|
|
|
|
بار هستی را به دوش خسته ام تا میکشم
راز سنگینی به جان و دل که تنها میکشم
|
|
|
|
|
آنگاه خدا
نغمه خوان آسمان صاف شماست
|
|
|
|
|
اینگونه که اینجا ایستادهام
بر بلندای کوهی پر غرور
خشخشی میکند
آن علفزار پست خشک
با فرود دست
|
|
|
|
|
هر بار دلم به وقت پاییز گرفت
|
|
|
|
|
وسط سفره هفت سین
من و تو مثل دو ماهی...
|
|
|
|
|
حدیث راهی
بنشین و بخوان حدیث راهی <=> اسرار دلش هر آنچه خواهی
پیمانه صبر او فزون است <=> کم پر نکن
|
|
|
|
|
بارالهی تن خورشید تو فانوس که نیست
شمعکِ جان جهانت تهی از بوس که نیست
ما از آغازِ بهار عابر و دلسر
|
|
|
|
|
این شعر را برای سختی های زندگی که بعصی ها با ظلم و ستم دست در گربیان هستند سرودم
|
|
|
|
|
قیام شقایق سرخ
بر پیکر خصم
زخم کاری ست
وطن وادی عشق
نی .....
جای بی بند و باری ست
نهراسیم
|
|
|
|
|
تن شک شعله دادم تا که باور شد نهال سبز اندیشه برابر شد
زغال پرسش فرجام این انجام سبکتر شد معلق شد ش
|
|
|
|
|
الهی همچو من آشفته حالی نباشی کز حدیثم هم بنالی
|
|
|
|
|
در ازل چون حق بن هستی نهاد
عشق را در قلب مادر جانهاد
|
|
|
|
|
خواستم با او همراه باشم ...
|
|
|
|
|
ما کجا و الف قامت دلدار کجا است
ما کجاییم و تمنای قد یار کجا است
|
|
|
|
|
باز انتظار و شعر کوتاه نگاهت
یک بغض مانده در گلوگاه نگاهت
تا کی نباید کسب فیض عاشقی کرد
از روض
|
|
|
|
|
باغ انگورمون دیگه نمیده محصول
|
|
|
|
|
نیست دگر گلایه ای ، برو خدا پناه تو
شاد شوم اگر مرا ،یاد ، به ندرتم کنی...
|
|
|
|
|
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزه ی دردی بدست
|
|
|
|
|
آرامش جانم باش !
تو اِی روح ناآرام !
مرتع شود این صحرا
امیدم است به باران
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۵ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |