دوشنبه ۱۴ خرداد
|
|
یادش به خیر و جایش خالی !!
|
|
|
|
|
جهان پادشاهی لایق خداوند است و بس..
|
|
|
|
|
به رگ های قرمزِ چشمانِ آبی ات قسم!
اگر بیایی،
ملافه های لاجورد زده ات را
به مخمل سبز لحافت سنجاق
|
|
|
|
|
در تنهایی و تاریکی
در کنکاش علت شادی دیگران با غم
چرا مردم شاد و من غمگینم
ندانستم خوشبخت کی
|
|
|
|
|
در وصله پینه های لباسِ علی علیه السلام ،
ردّی از خداست
|
|
|
|
|
جنگ نیکی کرد اینک شادمان
خالق اکبر ز تو باشد رضا
می نمایم من به
|
|
|
|
|
در میانِ کوفیان گویا علــــــــی/
خطبه می خوانَد ز اَسماءِ جَلی
|
|
|
|
|
ای که دل تنهاترین رسوای این تن
|
|
|
|
|
غرل مرگ
تو رفتی مانده ام تنها دلم ابری و بارانی ست
تمامِ خشت خشتم بی تو در تهدید ویرانی ست
|
|
|
|
|
خدا چه محکمه ای است در این عرصه می بینی *
زمانه خواب و امام پشت پرده می بینی *
چه امتحان غریبی است
|
|
|
|
|
کربلایی که غمینی _ نینوایی که حزینی_ چشم روشن زمانی_سرمه به چشم زمینی
|
|
|
|
|
بی هوا، درین هوا
خواست دلم
باشی کنارم
به هوا تا که بگفتم که نداری تو، هوایم
ناگهان ریخت بهم ...
|
|
|
|
|
گرچه خیال واهی این درد ملتمس
از خاطرات من
میگیرد انتقام....
|
|
|
|
|
این دل بسوخت بازم، در محفل زمانه!
دیدی که باز خنجر، آمد به صد زبانه!
|
|
|
|
|
تو با آن چهره زیبا پری رخساری ای بانو
|
|
|
|
|
سه قطره خون( هابیل و قابیل)
|
|
|
|
|
روزگاری که زمین میخواند
نوحه بر انسان ها
و از این غربت جان کندن ها
آسمان ها به گریستن مشغول
روزگ
|
|
|
|
|
از بودنت من بیش از این دیگر نگویم
صبری نماند از تو همان بهتر ک رفتی
|
|
|
|
|
میل باریدن دارد واژه هایم
|
|
|
|
|
باید از نو نوشت، سرآغاز جمله را
باید از نو کشید، غروب جمعه را
|
|
|
|
|
پشتِ دیوارِ دلم ، پنجره ای رو به خداست ،
|
|
|
|
|
خدا با ماست کنار ما
طاقت بیار
|
|
|
|
|
تو این جاده سرابم کو ...آخه خدا بگیر دستم
|
|
|
|
|
اين شعر بر اساس دودمه هاى دهه اول محرم سروده شده است
|
|
|
|
|
سایهاش بودم ولی از سایهام ترسید و رفت
بیوفا کفش فرارش را شبی پوشید و رفت
خندههایش جانِ من بو
|
|
|
|
|
تلخـی امّــا بــودنت راهِ گــریز از یادهاست
هر شـرابی تحــفهاش سرکوبیِ غمـبادهاست
تیره بختیها
|
|
|
|
|
تو نه ماهی و نه ستاره...، تو خورشید فروزان هستی که نتوان دیدن تورا و آن که را به تو زُل زند...
|
|
|
|
|
مثل مرغی خسته
مانده بر پنجرهی باز اتاق...
مثل رنجی مبهم،
مثل اشک مهتاب...
|
|
|
|
|
شاعرانه شوهری از تبار باران
|
|
|
|
|
همه فریادم از دل یاحسین است/
سر و کارم مداوم با حسین است
|
|
|
|
|
پیوسته دلش خراب و بی تاب حسین
چشمش به رهست وا شود باب حسین
او را چه به آنکه کشتنش بهر چه بود
عشق
|
|
|
|
|
مرد پیش از ما نبود ، بعداً نگرد
هر زمان دیدی به خاک افتاده ایم
|
|
|
|
|
عشق همه از مهر و لطف وکبریاست
|
|
|
|
|
دلتنگی هایم را بر روی تابوت روزگار
|
|
|
|
|
این آفت خرمن ، زِ چه از بهر من آمد
با نیروی محکم بُد و نیرو شکن آمد
|
|
|
|
|
وقتی همه خواب بودند
جغد ، بیدار بود
|
|
|
|
|
دل فدای خنده و آن چشمِ پر جادوی تو
|
|
|
|
|
عالمی خون به دل اند از غمت ارباب،حسین
صبر سخت است برای دل بی تاب حسین
|
|
|
|
|
قاصدک من چه زیباست
پر میزنه تو ابراست
|
|
|
|
|
فقط بگو ( مفاعلن ) ( اَتَل مَتَل ) قبول نیست
|
|
|
|
|
عاقبت روزی از این زندان تن خواهم گریخت
زین اسارت وین تمنای بدن خواهم گریخت
|
|
|
|
|
چند رباعی
با تیغ برهنه آشنا بود حسین
لب تشنه صحرای بلا بود حسین
از پرچم سرخش همه را پیدا بود
|
|
|
|
|
ای شقایق ...تو محال ترین آرزوی منی
|
|
|
|
|
تو نگاهت را زِ من کم میکنی
عشق من را از دلت رَد میکنی
گر تو میخواهی باشد میروم
میروم آنگاه یادم م
|
|
|
|
|
مو پریشان کن که دیگر مست و شیدای توام
|
|
|
|
|
دوباره شاعرم کردی!
ابر شدی،
--باریدی،،
جوشیدم وُ
چشمه ی شعر غلیان کرد!
|
|
|
|
|
نفس بریده تر از آنم که،تو مرا می اندیشی ...
|
|
|
|
|
تنها سی و سه پل بامن اگر هم قدم میشدی...
|
|
|
|
|
یادم نمی رود تابستان زیر درخت بلوط حیاط مادربزرگ
|
|
|
|
|
روزی اگر که خاتمه یابد مسیر من
دلبر نبوده آنکه نباشد اسیر من
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
آماسیده
از تلخیِ انتظار
بغضِ شببوها...
رختِ عزا
بر تنِ اقاقیهای شهر...
|
|
|
|
|
کودکم از یاد ببر ارثیهات را
|
|
|
|
|
میلاد نور
ای عزیز فاطمه صاحب زمان
نام تو بر عرش باشد ارمغان
|
|
|
|
|
به مسیحا که بگفتی بخورد جام شراب
پس چه گفتی به مسلمان که می و جام حرام
|
|
|
|
|
مستِ شمامهی یاسی وسطِ دشتِ بهشت
تا گره وا میکنی از گوشه هایِ روسریر
|
|
|
|
|
دلِ پُر از حرارت و،
سوزِش تابستانی اش،
دیده ی پُر از سرما و،
وزشِ سوزِ زمستانی اش
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۰۷ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |