جمعه ۲۵ خرداد
|
|
دنیای من منهای او یعنی ...
تنها همین دفتر: همین خودکار
هی شب، دوباره شب، دوباره شب
تکرار و
|
|
|
|
|
کنار لحظه ی ماتم، امیدِ لحظه ی شادی
کسی نبود و تو بودی، کسی نداد و تو دادی
|
|
|
|
|
نازنینم تا به کی چله نشین عشق بی فرجام باشی
به سان نرگس مستان به یک جرعه. زمستان خزان باشی
نظ
|
|
|
|
|
به وصال چشم پاکت ،نرسم که بی وفایی/
بنگر که روزگارم ، چه شود که بی صفایی
|
|
|
|
|
عصر یک روز هوایم به سرت خواهد زد..
|
|
|
|
|
درد نزدیک توبودن که پراز مسئله ی فاصله هاست
خلوت من تو نباشی همه محصورتمام گله هاست
|
|
|
|
|
کاش نگاهم در کفِ اعماق بود
شامگاهی در دلم دریا بود
من عاشق لطف و کرَمِ یزدانم
با یک نگه او در جها
|
|
|
|
|
عصاره ی کلام حق به بندگان ، این بود :
|
|
|
|
|
بغضی به سان البرز،
بشکوه و سخت و سنگین،
بی اعتنا به هر چیز،
دیریست تا نشسته
|
|
|
|
|
خدايا ، گر زِ اول كافر هستم
مسلمانـي تو ، نامـد1 به دستم
صراط مستقيمـ
|
|
|
|
|
مرا در عاشقی مجنون تومی بینی اگر لیلا شوی روزی
|
|
|
|
|
شروعِ عاشقانهات شد پایانِ عاشقانهام
فرشتهی عذابِ من ای عشق جاودانه ام
|
|
|
|
|
هر روز با خود می کشم بار غم خود را
|
|
|
|
|
ما مدعیان در طلب جاه و جلالیم
در بند خود و فارغ مهر بر دگرانیم
در ذات همانیم که در فعل نماییم
|
|
|
|
|
بسچلچلههاکهبیسببجاندادند
اینبیوطنانوطنچهارزاندادند
|
|
|
|
|
چرا در چشم من طغیان باران را نمیبینی
|
|
|
|
|
من برای تو ...
تو برای من ...
|
|
|
|
|
شاعر شدی به هر فن در قالبی سرایی
|
|
|
|
|
ای خدای جمال وجان وجهان
وی که آگه تویی به سر نهان
صاحب قدرت و جلال تویی
مالک بی شری
|
|
|
|
|
ما دیده به روی یار داریم دل در گروی بهار داریم
مِهمان که به ما نظر ندارد مِهمانیِ انتظار داریم
|
|
|
|
|
زنده مباد علـف اگر تیغ بنیام میکند
برگ بخـاک میفُـتَد ،سبزه قیام میکند
|
|
|
|
|
از سبزه ی خندان چمنزار شنیدم
|
|
|
|
|
وهقتی گلونی بسی
یا که خهلخال وه دسی
وه ئو خهنینه مهسی
دنیای روژن کیده سی
|
|
|
|
|
کوچه ما بعد رفتنت
از خاطره ها خالیست
|
|
|
|
|
غار شاپور ،،شکوه شهر بیشاپور
در کوه و دشت پارس،به بلندای این دیار
در امتداد تنگه ی چوگان،
به
|
|
|
|
|
فکر کردم که می شود از عشق از عذاب از جنون بپرهیزم
تو تمام وجود من بودی از وجودم نشد که بگریزم
|
|
|
|
|
دل به دریا زن و از هر دو جهان عاری شو
|
|
|
|
|
مارا برای در به دری آفریدند
|
|
|
|
|
پرده فکندند از این روزگار
|
|
|
|
|
بن بست آخرین حدِ حتمی است بعد از تو!
این اتفاق، شایدِ حتمی است بعد از تو!
نفرین اشکهای خدا پ
|
|
|
|
|
کسیتولدمرابه خاطرم می آورد
برای خاک قلب من گل وشکوفه می خرد
کمیبزرگمی شومتنم جوانه می زند
فقط
|
|
|
|
|
پاریس باشی،
--یا تورقوزآباد!
|
|
|
|
|
شهره ی شهر و شه شیدائیم
شعشعه ی شعله ای از شادیم
شب که شود خنده کنان شوخ و شنگ
طره ی گیسوی
|
|
|
|
|
بی ط من توان ندارم ، مرحبا که اومدی...
|
|
|
|
|
مینیاتور
بالا بلند !
آهوی بیشه های سبز بهاران ،
آخر تورا چه غم که دلی در قفای تو
باس
|
|
|
|
|
ای یاران
دریایی شددلم،
میدانم كه آسان دست برنمی دارد
ولی
باد وطوفان است در دریا
دگر بر نمی
|
|
|
|
|
ماه وشهاب من شدی
ای شب پرنیان من
|
|
|
|
|
خوشا خاکی که باشد زیرِ پایت
|
|
|
|
|
مردی برای خرید دارو نیمه شب
ازمنزل خارج شد درراه دزد راهزنی
با او دراویخت وگفت
|
|
|
|
|
کاش یک شب کلبه ی ماهم چراغانی شود
|
|
|
|
|
ما عشق را دنبال میکردیم
اما خواهان ماندنش نبودیم!
|
|
|
|
|
گـر بحر پـُر زِ آب خدا را نـديده ام
ليكن به شوره زاري خاكـش خزيده ام
|
|
|
|
|
چشمانِ سیاه ات
به من یک ایده ای داده
که یک نقاشی از، حوری کشیدم
|
|
|
|
|
باد در موی پریشان تو غوغا می کرد
شب همه ظلمت چشمانتو حاشا می کرد
|
|
|
|
|
سروشی در مکتب ادبی نورگرایی
|
|
|
|
|
اینگونه رفتن مهربان از کویِ دل آخر ز چیست؟!
|
|
|
|
|
دربارعشق
روزی نرسد که نام ات از یاد رود..
|
|
|
|
|
این روح سرگردان من
باتوچرابیگانه است؟
|
|
|
|
|
هر لحظه از فراقِ تو دیوانه تر شدم
|
|
|
|
|
شکر آنرا که تو خواننده اشعار منی،
گل زیبا،
همه اشعارم
خوب وزیبا شده اند.
|
|
|
|
|
تو آمدی و برایم قصیده دم کردی ...
|
|
|
|
|
هر روز ظهور میکنی ما خوابیم
|
|
|
|
|
*کاش*
کاش غمت بودم
کاش شادی ات
کاش ذوقی في عُیونک
کاش آهنگی بر روی لبانت
کاش شعری بودم درونِ قل
|
|
|
|
|
بیتابم و عشق تو سامان من است
|
|
|
|
|
چو بُلبُل رفت از باغِ جوانی
تمام برگ سبزم شد خزانی
نشد روزی زِ شوق دیدن تو
نباشم من به دنبالِ نشا
|
|
|
|
|
سرم گیج رفت از بس دورت گشتم
چی میشد بگی بشین از دست رفتم
حالا مهربون میشینم از دل و جون
میگم با ا
|
|
|
|
|
زمان می رود...........
خورشید می آید و ماه می رود....
...............
|
|
|
|
|
وقتی طوفان یادت
دریای دلم را
به تلاطم انداخت
......
|
|
|
|
|
اونی که یه روز دوستم داشت
رفت و برای همیشه منو تنها گذاشت
اونی که یه روز برام میمرد
رفت و منو دس
|
|
|
|
|
بذر شعری را درون مرده خاکی کاشتند...
|
|
|
|
|
بر گفت چنین :
« من مرغ بال وپر شکسته ویران اشیانه ام »
|
|
|
|
|
دنیا
دنیا عجوزه ایست که با کس وفا نکرد
بر عاشقان بی شماره خود اعتنا نکرد
این کاخ بیستون که بطوف
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۳۱ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |