چهارشنبه ۹ خرداد
|
|
ماه را دیدم
غمگین وحیران .
ودر اندیشه نان دیگران
|
|
|
|
|
فدای چشم زیبایت برایم چای میریزی؟
|
|
|
|
|
ریحانه ی من
تویی نفس من
بهانه ی من
واسه ی حس من
بیا نفس من که
دور کنیم هر چی غم
شدی حس من که
|
|
|
|
|
مثنوعی رضوی
آمدم پابوست ای سلطان دین
ای نگین کشورایران زمین
|
|
|
|
|
توفان آهت آسمان را می برد با خود
|
|
|
|
|
تو لبت اذان ما بود درد کشید و سر زا رفت
به کجا برم شکایت که نماز من قضا رفت
|
|
|
|
|
جان عالم به فدایت ، یا
علی موسی الرضا
یک نظر کن بر گدایت ، یا
علی موسی الرضا
|
|
|
|
|
ساغی بده پیمانه. را ساغر. بنوشان لاله را
گامی بر این آتش کده لبریز بده. آن. باده. را
قر
|
|
|
|
|
کفشهایم پاره شد
این دلم آواره شد...
|
|
|
|
|
پیشِ چشمِ عالَمِ ادراک....
آیتِ زیبایِ حق روشن..
قافیه در شعرِ من خاموش..
معنیِ این جمله پیدا نی
|
|
|
|
|
چشمانم لب پنجره....
چرا نمی آیی!؟
|
|
|
|
|
خداوندا ، تو كه داناي رازي
چرا خَلقت بُوَن1 در حُقه بازي
تو كه دانا
|
|
|
|
|
باجی قارداشدان اوتور جاندا ویرر
مثل زینب بوراخار زندگیسین جنگه گیدر
|
|
|
|
|
ابر بارانم، اشک اشکم حکایت می کنم
|
|
|
|
|
شراب ناب عشق
****
آتشی در سینه ام بالا گرفت
شور عشقی در درون والا گرفت
مست گشتم از شراب ناب عشق
|
|
|
|
|
درسوزِ زمستان
دریچه ای باز کردم...
|
|
|
|
|
من تو را
پنهان
ولی
آرام
آرام
با عشق
نوشیدم
|
|
|
|
|
وقتِ ردشدن ز یک شکاف ، دربالای کوه
پایِ زن لغزید و دستِ مرد مهیا شد برای ،
زندگی و، یک ادامه و، ص
|
|
|
|
|
گؤز آچ بو فینجانا باخ گؤر نه فالدی آغریبابا
نه کئفدهیم نه دوروم دور نه حالدی آغریبابا
بوغازد
|
|
|
|
|
مثل حسرتی خوردنی و آهی کشیدنی
|
|
|
|
|
اتفاقی دیگر
هی مردد می شوم این بغض شاید معبراست
یادِ او هر لحظه در من اتفاقی دیگر است
ف
|
|
|
|
|
خدایا چه کنم
من و آن چشم پر آشوب خدایا چه کنم
دلبر و اینهمه مطلوب خدایا چه کنم
|
|
|
|
|
بعد هجران تو ویران شده بودم ای عشق
|
|
|
|
|
پیراهن یوسف وُ
انتظار یعقوب
|
|
|
|
|
تنهاییام،
پنجرهایست همیشه باز
|
|
|
|
|
گویا کسی مسیر نفسم را گرفته است
|
|
|
|
|
هر بسته دری را ره امید ، تویی
|
|
|
|
|
پیمانه پر بریز که می گرحلال نیست
بدتر ز فسق زاهد آشفته حال نیست
|
|
|
|
|
عسل قند و شکر قند و لبت قند
به نوشیدن ز خوردن یا به لبخند
|
|
|
|
|
بارالها!خدا،خدای من پس کو؟
|
|
|
|
|
تکه تکه
بال هایم را می چینم وُ
...
|
|
|
|
|
آخر ماه صفر
آخر ماه صفر شد و چشمانمان پر ز باران
در عزای ختم المرسلین شاه رسولان
ت
|
|
|
|
|
سلام و درودِ عالَم ، بر تو ای حسن
که به اندیشه ی خدا فتاده ای پسند
|
|
|
|
|
بی وقفه، تا مسیر عبورت، دوید باد
بعد از گذشتِ هزاران شبانه روز
از راه دور
از صدهزار .......
|
|
|
|
|
بسوز ساکت و آرام
مغلطه نکن آذر
که سرنوشت تو این است
مگر نمی دانی
|
|
|
|
|
((می گریم))
هر روز ، پی بهانه ها می گریم
|
|
|
|
|
مثل گنجشک که شب به پنجره ات میخورد پرت میشوم گوشه خیالت
|
|
|
|
|
این انتظار و سختی سوزانده سینه را سخت
چون شیشه ای پر از خط از تکه های الماس
|
|
|
|
|
نرگس در تبسم است
گل های ریز از چشم
پنهان نشسته اند!
|
|
|
|
|
اگر ابر باشی زردی
زرد یعنی یک روح بیگناه
اگر زرد باشی ابری
ابر یعنی یک بارش بی انتها
تو بارش بی
|
|
|
|
|
خاطرات گذشته
شبی در فکرِ ایَّامِ گذشته
نشستم کنجی و فکرم گُسسته
مقابل خاطراتم چون سرابی
درونِ
|
|
|
|
|
غیر تو هرگز ندارم یار باور می کنی؟
|
|
|
|
|
تو فقط کنار تنهایی من باش
|
|
|
|
|
دلار و دِرهَــم و دیـنـار و تــومـان
طلا و نقـره و یـاقـوت و مـرجـان
نه یک صنّـار و مـثقالـی بـ
|
|
|
|
|
با ادّعا کسی مجنون نمی شود
هر لاله گونه ای دلخون نمی شود
|
|
|
|
|
من وارث پرواز ملخ هایم
من مترسگ مهربان ترد شده این با+غم
ایستاده فقط نگاه می کنم
به یاد و یار و د
|
|
|
|
|
اگر نمی رفتی
بخت با من یار می شد
عارفانه ها
مصرع مصرع
بیت بیت تکرار
و
|
|
|
|
|
جهان را ماتمی عظما به پا شد
زمین و آسمان غرق عزا شد
|
|
|
|
|
مهرگان
مهر آمد و از مهر جهان سرشار است
از کینه تمام سینه ها بیزار است
خورشید محبت به جهان چ
|
|
|
|
|
ماهی به دور گشتی یکی ماه خود ندید
|
|
|
|
|
وقتی زبان به تیغ سکوتی بریده شد.
|
|
|
|
|
آسوده سپردیم ...
دل به هم ؛
جان به عشق !
پناه گرفته بودیم در حصار امن آسمان ؛
غم هایمان بر شانه
|
|
|
|
|
بارون ببار بارون
رو سقف این خونه
رو تن زخمیه زمین دیونه...
|
|
|
|
|
وهوش سر میخورد
زکاسه ی عقل
برهنگی محض...
|
|
|
|
|
من مانده ام با انتهای درد در امتداد خیس بارانها
|
|
|
|
|
میان خیل خواب و بیدار ها
میان ناله و آغوش این دیوارها
یک کمد یک پنجره خلسه دیدار ِما
روی یک راهپ
|
|
|
|
|
رفتی به سوی جهاد ؟
فاللهُ خیراً حافظاً وهُوَ ارحم الراحمین
|
|
|
|
|
مروارید ناب
****
موجی از عشق در نگاهت جاری است
از نگاهی که زعصیان عاری است
در نگاهت راز ها پنهان
|
|
|
|
|
در ماتم ِ ختم ِ رُسُل(ص)، با دو امام ِ شیعیان
اهل ِ زمین و آسمان ، در سه مکان دارند عزا
ای اهل
|
|
|
|
|
چه کسی میتواند در تلاطم بودن ها
به تماشای آن دریای ساکتی بایستد
|
|
|
|
|
در پشت نقاب چهره ام یک نفر است که مرا می خواند
چه روزها ....
|
|
|
|
|
شعر هم در پیک پیک خود نمی ریزد تمام
ما چه می گوییم آن هنگامه ی زیبا کلام؟
|
|
|
|
|
فلکین گردش دورانی یامان پیس دولانیر
هر دولاندیخجا نچه اولری ویرانه قالیر
|
|
|
|
|
تکرار..
پیرِ مردی لنگ لنگان
هر غروب از کوچه یِ ما
می گذشت و چوبکی لرزان به دستش...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۰۳ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |