دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
روزها از رفتنت می گذرد...
|
|
|
|
|
تو که رفتی ز بــرم دل به تکــاپــو افتاد
|
|
|
|
|
ماه ازدیدن تو افسرد موج گیسویت قایق دلم را برد
|
|
|
|
|
کاش در دست گیرد
روزی
دشمن اهریمن انرا
تا بداند آن چیست
وبیابد خود را
تا دوباره تازه سبز گر
|
|
|
|
|
خوار دورانم مکن (موشَّح)
بیش از اینم واله و سرمست و حیرانم مکن
درد و غم بسیار دارم فکر درمانم مک
|
|
|
|
|
مجازی میروی پس با کلیدش
برو دنبال چیزهای مفیدش
|
|
|
|
|
شمس و القمری صاحب این دل توهستی
|
|
|
|
|
افتاده است بر خاک و خون ، جسم حسین بن علی
رعنا و زیبا پیکرش ، بر تن ندارد سر ولی
زینب به بالینش
|
|
|
|
|
یک قدم جلومی آیم
دیواری در برابرم نیست
فقط تویی و تو
|
|
|
|
|
گاه پیله تنگ می گیرد :
بی خیال عزیز ... خرافات است
|
|
|
|
|
من خودم دیدم که داری در تَنم قَد می کِشی
آنقَدَر که بینِ من با خنده ام سَد می کِشی
|
|
|
|
|
🌱🍁🌾
از بس زمانه بر سر ما غم تکانده است
حالی برای شعر سرودن نمانده است
یک بار یا دو بار نه ، ش
|
|
|
|
|
میخواستم درمان برای تمام دردهای زندگی ات باشم.
|
|
|
|
|
بازنده شدی پس حرفی از آس نزن
در پرده سخن نگو و هی لاس نزن...
|
|
|
|
|
تا کی کبوترانه بر بام تو نشینم
چشمم به ره که آیی گل از رخ ات بچینم....
|
|
|
|
|
بنشین در کنارم
بنوش یک فنجان اسپرسو
|
|
|
|
|
دوست دارم را
برایم به ساحل آغوشت می کشا ند
|
|
|
|
|
عاشقی جلوهٔ دلدار تماشا می کرد
خویش را داشت درآن آینه پیدا می کرد
|
|
|
|
|
درخت نارنج،
داخل حیاط...
پدر پیرم روی تخت،
مادرم کنارش،،،
--در قاب!
|
|
|
|
|
فکری مرا بس پیش برد
فکر دگر در خویش خورد
|
|
|
|
|
تو ای تمـــــامِ هستیَم
بهزلفِخویشبستیَم
|
|
|
|
|
روزی به تو خواهم رسید
روزی که نه چندان پیر
و نه چندان
|
|
|
|
|
می کجا، میکده و ساغر و میخانه کجاست؟ بت و بتخانه کجا، محبس دیوانه کجاست؟
|
|
|
|
|
نخل پیری که سرش داخل سیگار افتاد...
|
|
|
|
|
به هر حالی اهورا را صدا کن
|
|
|
|
|
ک سطر می نویسم ازین ابتدای تو
تا آخر انتهای مسیرت به من رسد
باران شدم،بمان که ببارم برای ت
|
|
|
|
|
زندگی بوم به ایوان حیات من و توست
|
|
|
|
|
هر آنكس قابل فيض خدا شد
برون زآيينه ي شيطان نما شد
زِ اول
|
|
|
|
|
فرماندهتوییامربکن
تاکهبمیرم
|
|
|
|
|
آنان که خورشید را
در پس چشمان تاریکت
پنهان کرده اند
|
|
|
|
|
ماجرای عاشقانه های آن شب
یادواره ای
ازقشنگترین خاطراتم شده بود
|
|
|
|
|
در میان جمع حبس انفرادی میکشم
در هجوم اشکها فریاد شادی میکشم
گفته ای دیوانه ای من هم ندارم اعترا
|
|
|
|
|
باز کن پنجره را
بگذار که نوری ز امید
رخ زند بر رخ دل خسته من
تا در این ظلمت افغان
بوسه ای شی
|
|
|
|
|
بار دیگر که دیدمت آنقدر محکم در آغوش میکشمت که دیگر هیچ فاصله ای بینمان نباشد
|
|
|
|
|
خوش به حالت مثل من، غمگین و تنها نیستی
در حصارِ تنگِ ماتم های دنیا نیستی
ازکنارم آن چنان رفتی که
|
|
|
|
|
ز ازل مست و خماریم و خرابیم همه
در پی آب حیاتیم و سرابیم همه
|
|
|
|
|
شب، پر از احساس، شعله میکِشی...
با دلت به عشق، اقرار میکنی...!
روز میشه، مثلِ برجِ زهرِ مار...
من
|
|
|
|
|
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
|
|
|
|
|
خدا را كي توان ديدن، توان با عقل فهميدن
كز اول اينچنين بودس، همه با عقل خود ديد
|
|
|
|
|
چشم مارا مست و حیران می کنی*
قـلـب و ذهـنـم را پـریـشـان می کنی*
|
|
|
|
|
خواهر
مهربان تر از تو در دنيا نديدم خواهرم
خواهري چون تو روياييست در دنياي بي رحمم
فرشته اي يا كه
|
|
|
|
|
رفته افلاک صدایم ز فغان تو زیاد
|
|
|
|
|
خش داشت
نجوای عاشقانه هایش
اشک داشت چشمان گریانش
گویی
بدرقه می کرد چمدان،
جسمش را
و
سوت قطار
|
|
|
|
|
ای ڪه آتش در دل پر رنج من مےپرورے
میشود قدرے به خونِ در دل من بنگرے
خون دل دارم به ...
|
|
|
|
|
ای که خوابی به وقتِ بیداری...
|
|
|
|
|
در محبت کردنت ،گاهی سخاوت لازمست
زندگی سخت است باعشقت ، جهالت لازمست
اضطرابم میدهد ،دلواپسی ،دلش
|
|
|
|
|
یه عاشق دل شکسته
نشسته ، تنها و خسته میون آرزوها
|
|
|
|
|
هزار و اندی سال پیش
خدا به ما یاد داده
مذاکره با دشمن
هرگز نداره فایده
|
|
|
|
|
خبر هوندن که امریکا خراب بو
نتنیاهو سوالی بی جواب بو
که مردم ریختن داخل خیابان
ترامپ رنگی پَری ش
|
|
|
|
|
من از آینده میترسم ...
من از چشمان دریایی
من از قلب قسم خورده
|
|
|
|
|
آتشکده آذر جو
پی نوشت:
بر پایه روایت مروجالذهب مسعودی این آتشکده به دستور اشو زرتشت بنا شدهاست.
|
|
|
|
|
تا که یعقوب، بِزَد بوسه به پیراهن دوست
صبر، معنای حقیقیِّ خودش را در یافت
خالقش داد به یوسف صفت ح
|
|
|
|
|
منتظرت میمانم در شام آخر
نه اینکه امیدی به آمدنت باشد نه......
من از آنسوی انتظار میآیم
|
|
|
|
|
چه دوستان عجیبی احاطه ام کردند
|
|
|
|
|
در کوچه پس کوچه های ذهنم
در لابه لای دریچه های قلبم
جز تو
هیچ جنبنده ای در این حوالی نیست
نترس،
|
|
|
|
|
ترفند بدی زدند و ما مات شدیم
دلبسته به تُرّهات و طامات شدیم
با سازش خواب و بختکی وهم آلود
بی داور
|
|
|
|
|
بیشتر از لباس کوردی به تو
پیراهن چهار خونه به پدر
شال قرمز به مادر
دامن پلیسه دار به من
بیشتر از
|
|
|
|
|
در دل انگیز روزی از بهار تقویم،
دستِ دل کوتاه از فتوای عقل
در خلوت شب ...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۱۰ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |