محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
يکشنبه 27 خرداد 1403
روزجهاد كشاورزي (تشكيل جهادسازندگي به فرمان حضرت امام خميني -ره-)، 1358 هـ ش 10 ذو الحجة 1445
Sunday 16 Jun 2024
مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..
يکشنبه ۲۷ خرداد
من تو را دیدم مثل گلها بودی من تو را دیدم مثل دریا بودی شکل شب زیبا شد وقتی تا
از دوستانم عذر میخوام که دیروز نبودم جایی بودم مهربانان من امیدوارم جسارت من و ببخشید در برابر ای
به چشم هایت بگو هوای مرا داشته باشد نه تاجرم نه آقا زاده به قیافه ام نگاه نکن
نگاهت را نگیر از من که من چون تشنه صحراگرد به د
1 تو را به خدا می سپارم و از زندگی ات می روم چون پرستویی که مجبور به کوچی نابهنگام شده
امروز ساز عروسی می نوازند فردا سوگ غم دست غیب چه راحت مچمان را میگیرد و نوازش میکند
میان برزخ تنهایی ام نبودن هایت را شمارش میکنم ساعت ها و دقیقه ها و شاید ثانــــ
هرروزصبح در بخارلبخندی ملیح که ازپشت عصرمی وزد مردی کنار آینه دود می شود، پیوند م
کبوتر بچه ام با خارو خاشاک خانه می سازد چه خوش باور شده این مرغکم افسانه می سازد نمیداند اگر ط
مثل باد... عاشقانه هایم را ورق میزنی و من گیج میشوم میان کلمات احساسم را گم میکنم
من دولت تدبیر و امید آوردم آن چیز که هیچکس ندید آوردم کلّیه ی مشکلات حل خوا
از برادرم فرزاد 1 چشمانت جاده ایست به ابتدای جان. 2 چشمانت سرشار از بهشت
ابر وباد و مه و خورشید و فلک همه بر وفق مراد ما بود نه غمی بود ، نه دردی که آزا
۱ به خواب دیدم....... نشسته بودم به کنار جوی آبی , زیر سایه درخت ، شکر را نا کردم
آسمان جای ماه روی تو را به انتطار نشسته است صبح بخیر پژمان روشن
می خواهم چای بنوشم بیا کنارم بنشین تا چای قند پهلو شود
شاید که صبح شعری سرایم ز نور از لا به لای برگ های شور و شعور یک شعر برگرفته ز میان هفت
شادي و عيش كناري زده و فكر دگر خواهيم كرد گريه با سوز دل و خون جگر خواهيم كرد خاك بر سر ز فراق
خانه ام خالی
بی آرمان
همچون همزیستی گربه و ماهی در حوض
آینه ها ، همان مریم های پاکِ آسمانی در کشاکش عاطفه ها دستخوشِ غبار شده اند چشم ها ،
دمی آتشکده در کوه ، شبی آتش به کوه طور دمی در کعبه ابراهیم ، شبی در دست عیسی نور درون حلق
بهرخی یزدان نشان و گلبنی سیما سپید آفتابی خوش درخشان خانه ی مولا دمید خوش نگین فرزانه ای ن
آن دم که مسيحا از او دم گرفت في الجمله زمين و آسمان نام گرفت نقد صوفي دين نيست اين بار اين
من به آغاز زمان مشکوکم! من به نور، به صدا ، به نگاه مشکوکم! چه کسی می گوید آسمان آبی
چندی به انتظار سکانسی از آزادی و امروز هنگام دیدن جویدن آدامس حرص
این سروده را به آنهایی ارزانی می کنم که در راه س
تصمیممان نبود ، از هم جدا شیم قرارمون نبود تو غم رها شیـــم *** پر از دردِ سر ، پر از حادثـ
طراوت این سبزه زار زود می گذرد بگو به برگِ شقایق بهار زود می گذرد به رسمِ ابر به
به دام دلــــبـر فتَـان و ناجـوانـــمـردی جمال وعهد جوانی به
باران شده ام به خشکی شب هایت میمیرم از امـــــــروز پس از تب هایت بگذار که بوسه ای پس
خنده های آسمان در شعف واژه ی نور خطبه ی قاصدک صحنه ی باران سرور رقص پرواز پرستو در سرشت ای
آغوشت را در آغوشم میگیرم وقتی که خاک بر بوسه هایم شکل لبانت را می گیرد آغوشت را م
شور عاشق من سلامم رهسپارت می کنم در خزان یاد از بهارت می کنم
بغضی که گره میزند از غم سخنم را سنگینی دردیست که خم کرده تنم را آن روز که در خاک شود پیکر
از همان راهی که امدی بــــــــــــــــــــــــــــــاز گرد مــــــــــــــــــــــــــــــن سا
1 شور و شوق ،تندی نفس ،-هر دم به جانم میزند، هوا ،هوس
ملولم , سخت مي لولم در اين محلول ِدنيايي و مي دانم كه خواهم خورد , روزي گول ِ دنيايي ا
داشت زور می زد شاعر شود ولی پشت در توالت بیشتر از دفتر شعر او شعر داشت دارد زور می زن
در ظلام برکه ی افکارها از گهرها پر کنید انبارها هشت پاها آب را گل کرده اند تور، بگشایید
با این هیاهو دادو بیداد هچل هفتی افسرده می شد اخلمد* وقتی نمی رفتی بایک موتور هندای دزدی ی سه
1- عشق را دیدم عریان، با لباس ، بوی خاک می داد. .... . 2- سوار بر عقربه های سا
عزیزان من ! زندگی پر از نقش و نگارهای فریبنده است یادمان باشد توی حاله ای از زندگی نباشیم
تا گشودم دیده را دیشب بسوی قافیه شد روان این تک غزل از گفتگوی قافیه میرود کلک خیال در لابلای
یا رب دریا همه پر زقطره های من و توست عالم همه خاک ذره های من و توست آمد شدن من و تو در
زنی شده ام آن شب برای خودم بکارتم را بکارِ فرزندانم بردم قد و نیم قد در آغوشم... هر شب
بالای کوه و پهنۀ صحراست پارسی
آهنگ باد و نغمۀ دریاست پا
دام ای دام تا کی نشسته ای به من نگاه کنی با دانه فریب داده مرا صد
بودنم را بودن بی بود تو نابود کرد کوچ تو سودای پر سود مرا بی سود کرد چشم تو چشمان
درژرفاى درياى هستى به شهرپرى دريائى غواصى بايد درجستجوى مرواريدى باكره به ام
نگاههای غریب چه سرسپرده به خویش به اعتمادِ نگاهش دروغ می گفتند. و دستِ گرمی را که نور م
تولدی دوباره آی آدما هیچکی دست رو دلم نذاره من گریه هامو کردم دلی نشکستمو دلم شکستن
امروز فصل برداشت هوس است داس خود را بردار که اینک وقت بریدن است آهای دخترک ساده ی دهقان
بی تو فدا می شود این ثانیه ها چه افسوس تلخی چه کابوسی دوست داشتم تو بودی گل بود چای ق
همیشه از مردان غریبه ای که خیره نگاهم می کردند بیزار میشدم ببین به چه روزی انداخته است مرا ا
زندگی با سرمشق فقر درسهای تلخی دارد فحشهای رکیک زن بدکاره ای به مرد معتاد ش
این سروده نیز ارزانی تان باد
شعری سروده ام در کاروان ناب
با شور با چه تاب درحد اضطرا
یا رب جام رمضان در دل زد جلوه ی مستانه ای جان بزن زین جام تا مست روی خانه .....
حوا باش اما نمیخواهد سیب را تعارفم کنی بجای تعارف کردن سیب به من ل
من به تقاعد میان خود و این مردم می اندیشم و به ازدحام مأیوس آبستن به غم که چون ویروسی آلوده به
به سمت چشمهايش كه مى رود يادم مى رساند به بهار،مرا به آسمان آبى ويك جفت ستاره به شا
سه تار دلم را کوک کرده ام تاچنگ درآن آوری و بنوازد نت شبهای بی قراری را سکوت های
تپش قلبم فقط با یاد اوست ای جانم به قربانش که آن هم مال اوست تنها چاره ی درد م فقط با یاد او
ئی یه سه باخه وان فه سل خه زانم حال بال شکیای کونج ویرانم وه دل نالانو له چو گریانم عزیزیل
هی شاعر تمام عمرت را هم که با کلمات نقاشی کنی نمی توانی حتا یک لحظه از آ
{تقدیم به آنکه باتمام وجود میخواهمش} اسیردردم و تغییر را نمیدانم دلم گرفته و تدبیر را
مستم از گندمزار چشمان سبزت مست بهار مست یوسف شجاع
واسه یه لحظه تو تحمّل کن ، عزام شده دیدارِ پایانـــــی گریه نکن پر خون شده چشمت ، خیس نکن آغوشِ
ارتفاع هم درخت را به آرامش نرسانید الوار به الوار خود را تراشید تا یک
به نام خدایی که عشق را آفرید --------------------------------- راه پیدا کردی تا حی
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «ناشناس» کسی مرانمی شناسد پرنده ای تبعیدشده ام نه ساکن آن کره
خبر مثِ شعر نابِ تازه / تو رو توی قصّه دیدم با طلوعِ هر ستاره / از افق ترانه چیدم همدمِ
1 مرا به خاک بسپرید نه برای آرامش آسمان به خاطر رضای خدا و شعر . . . اگر واژ
به نام او که روشنی بخش جان است
می گذرد...
قطار اندیشه
ا
میبینم خسته میزنی همش پرسه میزنی تو روز ، تو شب با اخم ، با حرف آروم نمیشی اگه بد
آرزوی من هستی,همچنان تو محبوبی درب خانه ی من را کی دوباره می کوبی؟ باد لای موهایت-کشف لذت
خسته ام من، اندکی آبم دهید مرهمی بر قلب بی تابم دهید خاطرم از یاد او خالی کنید آتشی بر قلب
1 مزرعه دار باتلِ احساسم به شالیزارهای مازندران داس می زند. ابرهاپایین افتاده اند
رود کوچک نذر کرد باران که ببارد پیاده تا امامزاده برود... گفتند سیل آمده است
انعکاس سطح دریا منبع خورشید ها موج ها، مفهومِ رفتن، مایه ی تبعید ها صاف و بی حرکت اگر می شد بر
مجموع ۱۲۴۷۸۹ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک