سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 21 ارديبهشت 1404
    15 ذو القعدة 1446
      Sunday 11 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        امام علی ع :خودپسندی سر آغاز کم خردی است.

        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سنگِ بُنجل
        ارسال شده توسط

        سحرفهامی آهو

        در تاریخ : ۳ ساعت پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳ | نظرات : ۰

        آمد از ریل قطاری چو پلنگ از دل غار
        کودک از واگن آن سنگ بر انداخت به مار
         
        سنگ غلتید و به دریاچه ی تقدیر افتاد
        هم نشین شد ز قضا با گلکی پاک نهاد
         
         خورد با سینه زمین ، لاله بر آن کرد نگاه
        با دل از ساقه ی نازک به تنش داد پناه
         
        موج میخواست که با خود ببرد قلوه ی ریز
         گل ولی زد گره از ریشه بغل کرد عزیز
         
        چترک از برگ بر آن سنگِ جبین داغ گشود
        سایه افکند هم از چشمکِ خورشید ربود
         
        ناگهان دید به تن سر زده یک برگِ حسود
        تازه فهمید که دل باخته بر سنگِ کبود
         
        موج رقصید به آلاله ی روئیده در آب
        شبنم انداخت به یاقوت لبش هم چو شراب
         
        لاله می‌خواست کمی خم بشود همرهِ باد....
         بوسه چیند به لب از سنگِ دنی با دل راد
         
        سنگ را زود خبر داد که جان داده به پیش
        گفت او را که دل از ریشه ی تنها شده ریش
         
        خواند هر روز به گوشش غزلی بهر جواب
        هرگز اما نَشِنید از لبِ آن واژه ی ناب
         
        برگِ گل خم شد و افتاد ، ولی سنگ ندید
        خیره حتی به زبان نازِ گلک را نخرید
         
        گل ، خود انداخت به دریاچه دگر ، با دلِ داغ
        ناگهان دید همین منظره را صاحبِ باغ
         
        لاله از ریشه جدا کرده به یک کیسه گذاشت
        برد نزدیک خودش زود به گلخانه بکاشت
         
        باغبان خوب تر از هر که شناسد گُل و خاک
        سنگِ بنجل که ندارد خبر از غنچه ی پاک
         
        از ازل بود به صحرا ی عدم کنجِ سراب
        آمد از لطف خدا بر سرِ گنجینه یِ آب
         
        قدرِ همسایه ندانست ، گُل از دست بداد 
        خورد تیپا ی دگر بر گِلِ دریاچه فتاد ...
         
        خورد بر صخره که از جنس خودش داشت نژاد
        رفت از خاطر آن گل ، به بدی گشت نماد
         
        باغبان داد خبر لاله به گلخانه شکفت
        دل به گل‌خواه دهد پندِ مرا هرکه شنفت...
         
        هر که دیدت که به رنج آمده ای کرد سکوت
        نیست آن لایقِ گّل ، سینه بر آن کن برهوت
         
        عاشق آن نیست که در راه به یک طعنه سُرید
         عاشق آن است که از خارِ تو هم دل نبُرید 
         
        عاشق آن نیست که از وحشت یک خار پرید
        بلکه با چنگِ جنم چید تو را ، برد و خرید
         
        هان که با گوهر جان قلوه ی بنجل نخرید
        بالِ احساس گران است چرا گل نخرید ؟
         
        طرح و شعر سحرفهامی آهو 
         
        سلام محبت کنید اشعارتان را فقط به بخش ارسال شعر ارسال کنید. مدیریت سایت
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۶۲۵ در تاریخ ۳ ساعت پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1