سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        چند داستان خیلی کوتاه/بخش2/ابوالقاسم کریمی
        ارسال شده توسط

        ابوالقاسم کریمی

        در تاریخ : چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۴۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۲۷ | نظرات : ۲

        ___
        می گفت:
        آرامش واقعی ، در همین با هم بودن هاست
        اما همین امروز،
        دقیقا همین امروز
        از همسرش جدا شد
        ___
        حوصلش سر رفته بود
        با خواهر کوچکترش
        که بیماری قلبی داشت شوخی کرد....
        آره
        به همین راحتی
        قاتل شد.
        ___
        نوشت:
        آغوش مرد وفادار
        درمان تمام درد های زن است
        کسی کامنت گذاشت:
        یعنی الان که من دندون درد دارم
        با بغل خوب میشه؟
        ___
        نوشته بود:
        "شاید یه آغوش ساده بتواند همه چیز را درست کند"
        براش نوشتم:
        ولی من مطمئنم ، تورم رو درست نمیکنه
        ___
        +به نظرت اگه دوباره برم چی میشه؟
        _کجا
        _ زندان یا سرکار؟
        ___
        +میخوام مخشو بزنم
        _نمیتونی
        +چرا
        _چون اون اول به قیافت نگاه میکنه.
        ___
        بازاریابی 
        نصیحتم کرد و گفت...
        اگه میخوای بازنده نباشی
        باید
        راست  دروغ گفتن رو
        یاد بگیری...
        ___
        گفتند:
        تو به جهنم میری
        گفت:
        فلسفه به دنباله حقیقته
        حتی اگه خدا
        دروغ رو دوست داشته باشه
        ___
        سرطان
        جوونیشو گرفت
        طلاق زندگی شو

        فقط میتونم بگم،
        مردن
        راحتش کرد
        ___
        اگه زنده میموند
        امروز
        22 ساله میشد...
        فقر
        آدمو نابود میکنه
        ___
        سرباز با التماس تکرار میکرد
        به خدا نمیتونم
        به خدا نمیتونم
        اما فرمانده  در جواب با فریاد گفت:
        تو میتونی
        تو باید بتونی
        تو امروز باید ثابت کنی ترسو نیستی...
        و بعد از مکثی کوتاه ادامه داد...
        حالا بهت دستور میدم
        وظیفتو انجام بدی
        سرباز
        بالاخره
         تصممشو گرفت
        از هواپیما بیرون پرید
        اما
        هیچ وقت
         چرت باز نشد

        به همین سادگی...
        ___

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۸۴۵ در تاریخ چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۴۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۰
        درود بر شما

        خندانک خندانک
        فاطمه یاراحمدی ،روشنا
        چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۰۶
        درودها
        موجز و پر از نکته👏👏💐💐
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0