سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 21 ارديبهشت 1404
    15 ذو القعدة 1446
      Sunday 11 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        امام علی ع :خودپسندی سر آغاز کم خردی است.

        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ساختارشکنی در شعر (3)
        ارسال شده توسط

        ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        در تاریخ : جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۱ ۱۱:۲۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۷۳ | نظرات : ۵

        ساختارشكني در شعر (3)

        ( جرّاحي و عمل )


        شعر، بارشي است كه با رعد واژه ها و دلبانگ هاي حاصل از ازدواج دو ابر كوشش و جوشش ، بهار مي سازد و ماحصلش گلستاني از لذت به همراه دارد. چنانکه در مطالب قلب ذكر كردم ،منظور من از شعر امروزی در اين مبحث مفصّل ، نه تنها شعر سپيد و آزاد و نيمايي ، بلكه همه نوع شعر در قالبهاي مختلف است كه داراي آرايه هاي ادبي متنوع و متفاوت و مضمونهايي تازه مي باشد و نسبت به شعرهاي ديروزي حرفي غير تكراري يا تشبيهات و تركيباتي بکر با لطافت خاص در بطن مضمون نسبت به سليقه هاي مكرر دارد . در هر حال بايد قبول كرد كه شاعري رسالت سنگيني است . اين حسّ خدادادي در هركسي قابل بروز نمي باشد . شايد در شعري محتوا آنقدر مهم باشد كه دست و پاي شاعر را از لحاظ فنّي و نوآوري ببندد و شاعر تنها قادر به تازه آفريني در كمترين قسمت شعر داشته باشد و اين تفاوت يا در مضمون است يا در آرايه هاي ادبي! ... كه در هرحال اثرش در رديف تازه ها محفوظ خواهد گشت .
        چنانچه مستحضريد شخصي كه مي خواهد شعر بسرايد بايد واجد دو اكسير اساسي باشد كه عبارتند از : جوشش و كوشش
        كوشش بدون جوشش به معناي آب در هاون كوبيدن است ولي جوشش مي تواند باعث ايجاد كوشش و ظهور نيروي دروني نيز بشود. بنابراين اگر جوشش و نيروي دروني براي شعرگفتن در كسي فعّال نباشد ، هرچند هم به زور اقدام به خلق شعر بكند خشكي آن از هزار چشم فاصله هم پيدا خواهد شد.كسي كه جوشش دارد و كوشش را نيز عامل بوده ، موفقيت او در جامعه تضمين شده است. « جوشش » كه همانا جوهره ي وجود استعداد شاعري و ذوق شعريّت بخشي به شعر در درون آدمي است ، و « كوشش » كه همانا سعي بر يادگيري فنون شعر و آرايه هاي ادبي مي باشد ، لازم و ملزوم يكديگرند.
        حالا به فرض اينكه شاعري هر دو اكسير ( جوشش و كوشش ) را بطور اكمل داراست و مي خواهد با زبان امروزی در شعر ساختارشكني بكند و انتظار هم دارد كه اثرش پخته تر از كوره در بيايد ، چه مواردي را بهتر است رعايت بفرمايد و از چه نكاتي بپرهيزد ؟!!
        براين اساس ، ابتدا مطالعه ی دقیق در خصوص موارد زير جهت کسب آگاهي هاي لازم ضروری به نظر می رسد كه عبارتند از :


        1- رابطه ي بين مضمون و آرايه هاي ادبي
        2- موسيقي و آهنگ
        3- فرهنگ كلمات
        4- تسلسل مغز عبارتها
        5- تركيبات و تشبیهات
        6- چهارچوب و فنون اساسي
        7- برداشت و تقليد
        8- تخيل و تصوير
        9- حجم و ظرفيت
        10- ارتباط


        اينك به تشريح مختصر هر كدام از موارد ده گانه مي پردازم با اميد بر اينكه شروعي باشد بر متخصصان محترم ادب و فرهنگ فارسي در خصوص بازگشايي و تفهيم عميق اين مهم :


        1- رابطه ي بين مضمون و آرايه هاي ادبي

        در اين مبحث منظور از مضمون ، موضوع يا مطلبي است كه با چرخش در بطن خيال و چهارچوب شعري كه آفريده مي شود ، گسترش پيدا مي كند و آرايه هاي ادبي نيز عبارت از مواردي چون استعاره و تشبيه ، سجع ، كنايه ، جناس ، مراعات النّظير و ايهام مي باشد. وقتي كه طبع در درون آدمي مي جوشد و جوهره ي شعر در موضوعي خاص به حدّ ظهور مي رسد ، با همان جوهره نسبت به خلق شعر اقدام مي گردد. شايد اين جوهره ي خاص ، عالمي از زيبايي ها باشد كه به تصوّر انسان نمي گنجد امّا شاعر عصاره ي آن گستره را در قالب شعري بيان مي فرمايد و اين ممكن نباشد مگر با مهارت در چينش كلمات. آرايه هاي ادبي بهتر است با مضمون شعر متناسب و همراه بوده و در حالي كه به جذّابيت و گيرائي موضوع مي افزايد از پيچيدگي هاي مبهم نيز به دور باشد . يعني در خصوص موضوعي تمركز حواس داشته باشيم كه عصاره اش در ذهنمان جاري است. در هر حال سعي گردد آرايه ي ادبي در ارتباط با موضوع بوده و بجا بكار برده شود . اگر آرايه ي ادبي از موضوع خارج گردد ، خواننده يا شنونده ي شعر در كناره هاي مضمون گيج مي ماند و پيام شعر آنطوري كه بايد و شايد زلال و پاك در نمي آيد . گاهي اتفاق مي افتد كه شاعر در احساسات خودش آنقدر غرق مي شود كه خارج شدن از ريل مضمون را متوجه نمي شود . مي بينيد شعر تا نصف خوب رفته ولي از آن به بعد از بطن موضوع و عالم خويش بيرون گشته و از حاشيه هم فراتر رفته است ، بطوري كه اصلا ً ارتباطي با موضوع شعر ندارد. اينگونه اشعاري خيال مخاطب را به هرج و مرج مي كشاند. بعنوان مثال به مطلب زير توجّه فرماييد :


        « من به تو مي گريم
        و غصّه هاي تو را به ياد مي آورم
        دوستت دارم
        هيچوقت از يادم نخواهي رفت. »

        مضمون در اينجا از ( غم هجران ) حكايت دارد !
        حالا اين مطلب را به دو مدل با آرايه هاي ادبي زينت ميدهم:

        الف ) « تو را در تلاطم امواج چشمانم مي گردانم
        و در آغوش غصّه هايت پريشانم .
        در گلستان خاطراتم جا گرفته اي
        و براي هميشه دوستت دارم . »

        ب ) « تو را در تلاطم امواج چشمانم مي گردانم
        و در آغوش غصّه هايت پريشانم .
        خنده هاي كلمات ِ احساسم را دوست دارم .
        من دلم را به هيچ اندوهي نخواهم فروخت . »


        مي بينيم در « الف » آرايه هاي ادبي در ارتباط با مضمون حفظ شده است ولي در « ب » از ريل تفهيم و پيام رساني صحيح ، خارج گشته است . در يك حال و موقعيّتي كه من دوستم را در دلم مي گردانم و شريك غمش هستم به دنبال آن ادّعا ، استفاده از عبارتهايي چون خنده ي كلمات و بحر شادي دل ، با وضع موجود چه مناسبتي دارد ؟! . لذا مضمون را مي توان با آرايه هاي ادبي چنان زينت بخشيد كه عليرغم داشتن زيبايي ، در تفهيم و رساندن پيام ، بسيار نقش پذير باشد. بايد آرايه هاي ادبي چنان استادانه و متبحّرانه به كار برده شوند كه نسبت به زلالي موضوع كمك بكنند ، نه اينكه پرده اي ضخيم ولو رنگي به روي اصل مطلب كشيده و مخاطب را در عالم گنگ نگهدارد. گاها ً آدم شعري را مي بيند كه ظاهري زيبا دارد امّا در موضوعي مشخّص نمي گنجد .نه حرفي براي گفتن دارد و نه كوچكترين پيامي مي توان از آن شعر برداشت كرد. در اين گونه شعرهايي كه شاعر خواسته است صرفا ً قدرت خويش در آرايه هاي ادبي را نشان بدهد ، فقط « كوشش » هست و از « جوشش » هيچ خبري نيست . و در شعري هم كه جوشش و جوهره نباشد عمر چندان دراز ي باقي نمي ماند . بنابراين شعرهاي داراي كوشش كه از جوشش محرومند ، به دليل اينكه بدور از زلاليّت در مضمون هستند ، به درد اهل حال نمي خورند ، يعني پر از هيچ اند و به تدريج از صحنه خارج خواهند شد . تا به حال شنيده ايد كه گفته باشند فلاني با كلمات بازي مي كند ؟!! ... همين است ! البته نحوه ي كاربرد آرايه هاي ادبي نسبت به نوع مضمون هم فرق مي كند . در بعضي از مضمون ها به كار بردن بيش از حدّ آرايه هاي ادبي و كاستن سادگي مطلب ، از وقار شعر مي كاهد . آرايه هاي ادبي را در مقايسه با انواع شعر ، بيشتر در شعرهاي عاشقانه و عرفاني بكار مي برند تا جذّابيّت و شيريني خاصّي به موضوع ببخشند . در شعرهاي حماسي و مراثي و پند و اندرز ، بيشتر به سادگي و بهتر نفوذ كردن موضوع فكر مي شود . البته شايد در موضوعي آرايه ي ادبي چنان استادانه به كار برده شود كه تحريكات و احساس حماسي و شور در مخاطب را دو چندان بكند لذا بحثمان در اين خصوص كلّي است و براي جزئيّات وارد نمي شويم.سرانجام اينكه - شاعر با خودش خلوت مي كند ، موضوعي را كه در خيالش جا گرفته است مي شكافد و براي خودش عالمي مي سازد و در آن عالم به دنبال آرايه هاي ادبي مي رود . بعنوان مثال : اگر بياييم در موضوع ( بهار ) از آرايه هايي استفاده كنيم كه مربوط به زمستان است از مضمون خارج شده ايم . به مانند اين است كه بجاي عبارت « عطر بهاري وجودت را مي نوشم » بنويسيم « عطر كولاك برف بهاري وجودت را مي نوشم » !!! اين نوع ساختارشكني مثل سفاهت در محفل دانشمندان است .اينگونه هرج مرج هايي شايد تازگي داشته باشد ولي هر تازگي به ظهور نمي ارزد . تازگي آنست كه زيبايي منظّم داشته باشد . تازگي آنست كه مثلا ً بگويي ( تو را چون چشمه ي بهاري مي نوشم ) اگر اين جمله را مثلا ً عوض نموده و بگوييم: ( تو را بهار چشمه ي من مي نوشد ! ) ، هم غلط است و هم گيج كننده . يادمان باشد كه اين عالم به اين بزرگي روي يك آهنگ و نظم خاصّي آفرِيده شده است و ما هم از داخل اين عالم به جايي نرفته ايم . هر تازگي مگر مي تواند قبول ادبيات انساني باشد؟!! چه واجب گشته است كه به جاي بعضي كلمات از تشبيهاتي استفاده كنيم كه منجر به تمسخر و تحقير انسانيّت بشود ؟! نو آوري به چه قيمتي ؟!! اگر امروز من لباس بعضي از واژه ها را در آورده و با آنها آرايه هاي ادبي درست بكنم ، شايد نوعي تازگي داشته باشد ولي نمي شود. يعني كسي كه به شخصيت ادبيّات خودش احترام قائل است دست به آرايه هايي نمي زند كه در برداشت مفهوم ، حيثيّت فرهنگ خودش را به زير سئوال ببرد، مثل لخت كردن واژه ي( روسپي ) .بنابراين خاطرمان باشد كه نو آوري به معناي هرج و مرج آفريني در كلمات و تشبيهات و ديگر آرايه هاي ادبي و پراكنده گويي نيست. « هرسخن جائي و هرنكته مكاني دارد . »

        ادامه دارد.

        خادم اهل قلم
        دادا بیلوردی

         یکم بهمن ماه سال ۱۳۸۸ هجری شمسی

         

        توجه : برداشت مطلب با ذكر منبع بلامانع است


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۶۲ در تاریخ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۱ ۱۱:۲۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1