سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
  • روز ارتباطات و روابط عمومي
9 ذو القعدة 1445
    Thursday 16 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت

      غزال و یاد ( دو غزل )

      شعری از

      امیرحسین مقدم

      از دفتر ما صابر دردهای خویشیم نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۱ ۰۵:۴۹ شماره ثبت ۹۵۷۷
        بازدید : ۷۵۷   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

       

       

      غزال

      امیر حسین مقدم

       

       

       

      دگر چگونه بسازم غزل؟ غزالم نیست.. /      چگونه پَربزنم؟ پَر شکسته، بالم نیست.

       

      چگونه قِصّه بگویم، چو غُصّه غالب شد. /    چگونه نَعره برآرم ؟ کمم، کمالم نیست.

       

      ستاره را چه بگویم ز آرزوهایم.   /     که در فراق تو  بَدر ار بُوَد، هلالم نیست.

       

      مگر که باد بیارد شَمیم پیراهن،   /     زگریه، گر دو دیده دهم، هم وصالم نیست.

       

      زماتمی که زِهجرانِ تو به جان دارم،   /      کشنده تر به خدا در جهان ملالم نیست.

       

      دگر حرام نباشد مرا، حرامیِ مَیْ،   /     تو رفته ای، بِخدا، زمزمم، حلالم نیست.

       

      مجال با تو تَغَزُّل، چو خوابِ شیرین شد.   /    مگر درآن سَرَم بشود، در جهان مجالم نیست.

       

       

      بهار 1390

       

       

      یاد

       

       

      یاد آر که با یاد تو جانانه بگرییم.   /     پیش آی که پیشت چه پریشانه بگرییم.

       

      چون سیل به هرسو دل دیوانه روان است،   /     چون صخره رهم بند که سدّانه بگرییم.

       

      در نامه‌ی عشّاق زما هم رقمی کاش،   /    تا جامه درانیم و به شُکرانه بگرییم.

       

      امروز ستم گشته از اندازه فزون تر،   /     باید که درین مخمصه رِندانه بگرییم.

       

      یک بار دگر محتسبان باز رسیدند،   /    مخمورِ شرابیم، چه مستانه بگرییم؟

       

      گویی که مبارز زدل خاک برآمد،   /    چون خواجه در این بستر میخانه بگرییم.

       

      دوران جوانی به سرآمد ثمری کو؟   /     وقت است دگر تا همه پیرانه بگرییم.

       

      پاییز 1390

       

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0