سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      ایران نامه ( بخش سوم )

      شعری از

      امیرحسین مقدم

      از دفتر ایران نامه نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۵ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۲۶ شماره ثبت ۱۰۲۳۳۵
        بازدید : ۴۱۸   |    نظرات : ۱۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      قیام سرخ جامگان
      بابک خرم دین
       
       
       
      1. به نام خداوند فرزانگان
      2. خداوند جانهای آزادگان
      3. خداوند خورشید و ماه قشنگ
      4. خداوند صلح و خداوند جنگ
      5. چو بگذشت صدسال و هفتاد سال
      6. زهجرت به اینجا رسید این مقال
      7. خراسان به طاهر رسید از قرار
      8. چنین نیز بود از فلک انتظار
      9. چو مامون به طاهر مدارا نمود
      10. قیامی دگر زان طرف ره گشود
      11. به جایی که بود آذر آبادگان
      12. دیار بزرگان و فرزانگان
      13. یلی نام او جاودان ابن سهل
      14. بشورید بر گفته ابن نحل
      15. یکی مرد دانای دهقان نژاد
      16. که یزدان به او مال بسیار داد
      17. بشورید بر اهل عباسیان
      18. همانی که نامیده شد جاودان
      19. مقامش در آن آذرآبادگان
      20. به شهر بـِـذ اندر دژی هم دران
      21. همان قلعه را نیز بـِذ نام بود
      22. که آغاز بود و هم انجام بود
      23. سپاهی بیامد به بذ خِیل خِیل
      24. گه از شهر تبریز، گاه اردَبِیل
      25. دمی از کلیبر ، دگر از سراب
      26. گهی از جوار ارس ، غرق آب
      27. یکی روستا بود آن حول و حوش
      28. بدور از جدال و بدور از خروش
      29. زمستان سردی در آن روستا
      30. از آن سوی کوه و از آن دورها
      31. چنان شد که جاوید از راه دور
      32. بیامد به آن روستا پر غرور
      33. گزارَش به یک خانه ای اوفتاد
      34. که بودند یک مادر و پور ، شاد
      35. پسر نوجوانی حسن نام بود
      36. که دانست کورا چه انجام بود ؟
      37. خوش اخلاق و خوشخو و خوش روی بود
      38. دل آرام و دلسوز و دلجوی بود
      39. ورا جاودان در دژش جای داد
      40. ابَر آن جوان ، نام بابک نهاد
      41. چنین روزگاری شد اندر ستیز
      42. بشد بابک اندر دژ بـِذ عزیز
      43. پس از مدتی جاودان شد تباه
      44. بیامد عیالش در آن بارگاه
      45. بگفتا که زین پیش بن سهل گفت
      46. که باشد ابا جانتان عقل جفت
      47. پس از من شما یار بابک شوید
      48. اباهمدگر ، نی یکایک شوید
      49. بمانید و جانانه رزمی کنید
      50. که پایان آن رزم ، بزمی کنید
      51. مگر تا شود خاک ایران رها
      52. زچنگال خونریز نر اژدها
      53. برآن دین خرم بمانید دیر
      54. قوی پنجه و گرد و راد و دلیر
      55. بگفتند یاران که ما کهتریم
      56. سراندر سر ملک ایران دهیم
      57. بدینگونه آن نوجوان دلیر
      58. به یکباره شد در دژ بذ امیر
      59. ازآن پس دگر بذ ، دژ بابک است
      60. ازاین رو در ایران و نیران ، تک است
      61. سپس خورد سوگند و هم عهد کرد
      62. ابا بیوه جاودان عقد کرد
      63. مگر شهرایرانم آزاد باد
      64. جگر خسته مردم دگر شاد باد
      65. چنین شد که بابک جلودارشد
      66. تو گفتی که خوابیده ، بیدارشد
      67. سپاهی پدبدار کرد آن زمان
      68. سراپای سرخ و سراپای جان
      69. بشد جامه سرخان دگر نامشان
      70. مگر تا شود خرم احوالشان
      71. که خرم نهاد و خرم دین بدند
      72. براین کیش و ایمان و آیین بدند
      73. از آنسوی مامون بمرد و برفت
      74. برادرش بر تخت شاهی نشست
      75. خودش را سپس معتصم نام کرد
      76. به نابودی دشمن اقدام کرد
      77. نخستین سوی روم لشکر کشید
      78. که اندر دل از رومیان کینه دید
      79. عموریه آسانش آمد به دست
      80. بدینسان به رومش برامد شکست
      81. سپس قصد پیکار بابک نمود
      82. که بابک بسی پاتک و تک نمود
      83. هرانکس زاعرابش آمد به رزم
      84. در آن رزم بابک شد از اهل بزم
      85. یلی بود نامش بغای کبیر
      86. به جنگ اندرون چون یکی نره شیر
      87. بیامد به پیکار بابک دوان
      88. یکی لشگری گُشن، در پی روان
      89. نشد بابک از رزم او بیقرار
      90. دلاور گوی همچو کوه استوار
      91. چو بر لشگرش روز برگشته شد
      92. سپاه بغا یک به یک کشته شد
      93. شکست اندر آمد زبابک به او
      94. شکسته است گویا زبابک سبو
      95. عرب را چویارای رزمش نبود
      96. در چاره بگشود آن شاه زود
      97. یکی شاهزاده از استروشنه
      98. سواری پیاده از استروشنه
      99. تو گر پهلوانی ندانی زبان
      100. هم استروشنه ، شهر روشن بخوان
      101. که نزدیک شهر سمرقند بود
      102. کمی آن طرف تر ز خوجند بود
      103. کجا نام شهزاده افشین بدی
      104. یکی پهلوانی نو آیین بدی
      105. به فرمان شیخ خلیفه برفت
      106. سوی جنگ بابک خرامید تفت
      107. در این جنگ بابک د لیری نمود
      108. کمر بست و بس نره شیری نمود
      109. به بیست و سه سال اندر آن دژ کسی
      110. نشد چیره بر بابکان هر کسی
      111. که آن قلعه ی بابک خرم است
      112. ‌که مانند او در زمانه کم است
      113. چنان شد که افشین گُرد آن سوار
      114. به جنگ اندرون شد چنین بی قرار
      115. چو افشین فراوان ز یاران فریفت
      116. پس از جنگ بسیار بابک گریخت
      117. به نزد امیری پناهنده شد
      118. فزونی چو بگرفت ، کاهنده شد
      119. امیری از ارمینیه ، سهل نام
      120. گرفت از بر بابک راد ، کام
      121. چو بابک بر او پناه آمدی
      122. خبر از پناهش به شاه آمدی
      123. بیامد ورا زود دربند کرد
      124. بزد بابک از سینه صد آه سرد
      125. ببردند تا سامرا باب را
      126. همو را و هم جمله اصحاب را
      127. بریدند ، از او همه پا و دست
      128. چنان مرد دانا و با زوردست
      129. چو یک دست بابک زتن دور شد
      130. زسرخی خونش چه مسرور شد
      131. بخون زد دگر دست آن رادمرد
      132. به سرخی گرایید آن روی زرد
      133. بپرسید پس معتصم زود گوی
      134. چرا سرخ کردی زخون دست و روی
      135. چنین گفت بابک که هرگز مباد
      136. شود دشمن از درد من ، شاد شاد
      137. اگر تو ببری زمن پا و دست
      138. نبینی به رخساره من شکست
      139. نخواهم که زردی شود آشکار
      140. که از خون بابک نگیری قرار
      141. بخواهند ایرانیان کین من
      142. « چو بینند خشت است بالین من »
      143. سپهری که من را به زودی بکشت
      144. تورا هم بکوبد به گرزو به مشت
      145. بغرید پس معتصم زود گفت
      146. ببرید زین بی خرد هردوجفت
      147. دو دست و دو پایش بریدند زود
      148. به رخساره بابک ، چو گلرنگ بود
      149. یکی دار برپا شد اندر دیار
      150. ازاین پس شنو قصه مازیار
       
       
       
      ادامه دارد
      امیرحسین مقدم 
       
       
      ۵
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      مهرداد عزیزیان
      شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۰۶
      برایتان در گام بلندی که برداشته اید آرزوی توفیق فراوان دارم
      👏🌺
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۱۳
      درود جناب مقدم عزیز
      حماسی و زیبا بود
      زنده باد ایران خندانک
      سید هادی محمدی
      يکشنبه ۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۰۰
      درود بر شما

      💯💯💯💯
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۰۴
      درود .... به سومین بخش ایران نامه رسیدم ، و اگر سراینده ی نازنین کمی زمان بدهد ، بی تردید به او خواهم رسید و آنگاه برابر و هم رکاب خواهیم شد . باری اینجا داستان بابک شد . مردی که در دفترهای نکته دانان به صد گونه به او پرداختند . برخی چون نظام الملک او و پیروانش را سگ می نامید و برخی او را پیامبر .
      چنانچه در تاریخ مشهور است ، همخوابگی بابک با زن مهترش از جمله اسباب فزونی فر و کیای او بودند . و بسیار شنیده و خوانده ایم که مهری میان بابک و آن زن پدید آمد که بر کشتن جاودان دلیر گشتند و بسیاری نیز به دانش و کوشش بابک را از این دژم خویی و کژدمی پاک می دانستند و آن را کید و فسون دشمن می انگاشتند .
      باری همه داستان برآمدن بابک و پایداری او را کم و بیش می دانیم و بازگفت این ماجرا شاید ملال آور باشد . که سروده ی خسروی دوست نازنین مان نیز پیش روی است . تنها این سخن بگویم که بابک چون دستش را بریدند با دست دیگر خون ریخته را به سیمایش مالید و گفت نمی خواهم دشمن زردرویی مرا ببیند و گمان کند که ترسیده ام . و این داستان را درباره حلاج هم شنیده ام. شکست بابک به دست افشین بود چرا که تازیان از پس او برنیامدند . و افشین نیز چون جمله ی سپاهیان سیاست بعد از چندی کشته شد .
      بحر متقارب ( فعولن فعولن فعولن فعل ) که دوست دانایم برگزیده ، برای سرودن پهلوانی و شاهنامه گویی ست و جمله سرودسازان و خنیاگران این را می دانند . برخی بیت ها با بیت های فردوسی برابر و همگونند که البته چاره ای نیست و گمان من این است که روان شاهنامه را در ایران نامه دمیده است و این خود از باهوشی و بخردی و سپاسمندی ست خندانک خندانک
      رضا حمیدی راد(احسان)
      شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۲۷
      خدا قوت
      مانا باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
      محمد علی رضاپور
      شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۴۶
      خندانک خندانک خندانک
      محمد باقر انصاری دزفولی
      شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۵۱
      بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
      شاعر بزرگوار
      چشم و نظرم افتاد
      بر شعرای زیبایت
      مستی بدهد مارا
      خواندن مثنوی هایت
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      ابوالفضل زندیه شاهین
      شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۰۶
      درودتان

      بسیار زیباست و ستودنی
      شعر پر زحمتی سرودین
      و صد البته دلنشین
      دستمریزاد شاعر گرانقدر
      موفق باشید خندانک خندانک خندانک
      محسن ابراهیمی اصل (غریب)
      شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۴۸
      درود استاد مقدم خندانک خندانک
      دست مریزاد خندانک خندانک
      رضا رضوی تخلص (دود)
      يکشنبه ۷ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۵۹
      سلام و درود جناب مقدم
      خندانک خندانک خندانک
      زهرا حکیمی بافقی (الهه‌ی احساس)
      دوشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۴۲
      درودتان ارجمند خندانک


      خندانک

      پرمحتواست
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0