سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 31 ارديبهشت 1404
    25 ذو القعدة 1446
      Wednesday 21 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        امام علی ع :خودپسندی سر آغاز کم خردی است.

        چهارشنبه ۳۱ ارديبهشت

        اسب بی‌سوار

        شعری از

        شبنم حکیم هاشمی

        از دفتر اشعاری در قالب‌های مختلف نوع شعر ترکیبی

        ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۷۸۶۴
          بازدید : ۱۳   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        صدای تیر که در جا شنیده بود آن اسب
        پریده بود و هراسان رمیده بود آن اسب
        تمام دشت و دمن را دویده بود آن اسب
        به تاخت آمده بود و رسیده بود آن اسب
        رسیده بود و کماکان نفس نفس می‌زد
        هنوز سُم پی هر سم به پیش و پس می‌زد
        ...
        نگاه کرد که چادر هنوز برپا بود
        چقدر بوی تن آشنا در آن‌جا بود
        و فکر کرد به زن که چقدر تنها بود
        و فکر کرد به مردی که مثل رویا بود
        چه شیهه‌ای که کشید و طنین آن پیچید
        چقدر قلب زن از موج این صدا لرزید
        ...
        قدم گذاشت به بیرون و در گلویش آه
        شکست بغض عمیقش کنار اسب سیاه
        کنار اسبِ که تنها، غریب و بی‌همراه
        چه دردمند و پریشان رسیده بود از راه
        و گفت وای که این اسب... بی‌سوار آمد
        چه برقرار سفر کرد و بی‌قرار آمد
        ...
        کجاست مرد سوارش، کجا به خاک افتاد؟
        کجا تپید به خون و کجا هلاک افتاد؟
        نبرد کرد چه بی‌باک و پاکِ پاک افتاد
        کجاست آن تن پاکش که چاک‌چاک افتاد؟
        کجاست مرد وفادار ایل آزاده
        که تن نداد به ذلت، به خاک تن داده
        ...
        در آن روال که زن با خودش سخن می‌گفت
        و اسب، خوب، حس می‌کرد آنچه زن می‌گفت
        تمام حادثه از اوج خواستن می‌گفت
        و خون مرد که از راز گل شدن می‌گفت
        شبیه خون سیاوش گلی از آن رویید
        که روح تازه به آن عشق مطمئن بخشید
        ...
        و حال، زمزمه‌ی زن که روی وسعت دشت
        شبیه موج نسیمی ترانه‌‌خوان می‌گشت
        از آستان زمین و زمان چه ساده گذشت
        که جاودانه بماند در اوج بی‌برگشت
        تمام قصه‌ی ناب دو عاشق بیدار
        که در خطوط همین شعر می‌شود تکرار
        ...
         
        شبنم حکیم هاشمی
        ...
        پی‌نوشت: این شعر با الهام از قصه‌های عاشقانه_ حماسی اساطیری نوشته شده است.
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        شاهزاده خانوم

        یا وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم ااا درد دارد که می بینم ااا دیگران یاد عشق هایشان می افتند ااا ولی تو هنوز در عالم بی خیالی طی می کنی
        ساسان نجفی(سراب)

        یاد شهدای خدمت خصوصا سید مظلومان گرامی باد اا هارداسان یعنی کجایی مرد میدان هارداسان اا ای دل غمگین و ای لب های خندان هارداسان اا در کدامین کوچه دنبالت بگردم بعد از این اا در کدامین روستا در زیر باران هارداسان اا خاطرت می آید آن شب را که در مه گم شدی اا تا کجاها رفته بودی ای مسلمان هارداسان اا زیر و رو کردیم و پشت میز عکسی از تو نیست اا با عبای خاکیت استان به استان هارداسان اا آن یتیم آن دخترک آن کارگر آن پیرمرد اا از چه دنبال تو می گردد کماکان هارداسان اا آهنگ هارداسان با صدای مهدی رسولی
        سیده نسترن طالب زاده

        ن کمر بستند بهر کین شهان ترکان پیکاری اااهمه یکدل به خونخواری اااا همه تاجی ز جراری
        شاهزاده خانوم

        ن دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
        سیده نسترن طالب زاده

        ش دل بردی از من به یغما اااا ای تُرک غارتگر من

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1