سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 23 ارديبهشت 1404
    17 ذو القعدة 1446
      Tuesday 13 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        امام علی ع :خودپسندی سر آغاز کم خردی است.

        سه شنبه ۲۳ ارديبهشت

        قبله مشتاق دل

        شعری از

        محمد خوش بین

        از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ ۴ روز پیش شماره ثبت ۱۳۷۶۰۶
          بازدید : ۴۱   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد خوش بین

        موهای پریشان به کمر افتاده
        آتش ز شرارت به جگر افتاده
        واعظ به من از توبه سخن گفت ولی
        خود از غم عشق تو به سر افتاده
        ای راز نهان‌مانده در اعماق دل
        آغوش تو مرهم شده بر طاق دل
        هر جا بروم، سایه‌ات آنجاست هنوز
        گویی تو شدی قبله‌ی مشتاق دل
        ای کاش شبی در نظرم خواب شوی
        آرام دلم محرم و بی‌تاب شوی
        دل را به تو بستم که رهایم نکنی
        تا مثل دعا در لب محراب شوی
        چون باد به گیسوی تو آویخته ام
        در حلقه عشقت چه خوش آمیخته ام
        ای سرو بلند از چه چنین دور شدی ؟
        من ریشه به پای تو فرو ریخته ام
        رفتی و جهان از نفس افتاد، عزیز
        دل ماند و هجومِ قفس افتاد، عزیز
        هر گوشه‌ی این خانه پر از بوی تو بود
        این گونه دل از آه پس افتاد، عزیز
        هر شب به هوای تو دلم پر زده است
        در خلوت اشکم سحر از سر زده است
        بر سینه ی زخمی من ای بی‌خبرم
        عشقت گل انداخته خنجر زده است
        هر شب به هوای تو پریشان شدم
        با گریه و خاموشی، چراغان شدم
        هر بیت به یاد تو نفس می‌کشد
        با نام تو در واژه، شهیدان شدم
        ای اشک، ببار از دل شب‌سایه‌گون
        تا پاک شود چهره‌ی این خاک خون
        هر قطره ی اشکم غزلی تازه شد
        از درد تو شد واژه به واژه جنون
        بگذار بمانم به همین غم دچار
        شاید برسد از نفست باز بهار
        شاید که شبی خنده زنان بیایی
        با عطر تو روشن شودد این شام تار
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۱۰ ساعت پیش
        سلام و عرض ادب
        بسیار زیبا و از جنس دل بود
        وبردل نشست
        بسیار مستفیض شدم
        هزاران درودتان باد
        استادگرامی
        خندانک خندانک خندانک
        نرگس زند (آرامش)
        ۷ ساعت پیش
        درود بر شما خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2