محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 8 ارديبهشت 1403
19 شوال 1445
Saturday 27 Apr 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
شنبه ۸ ارديبهشت
آزادی، یک انار چاقو خورده ی خونی ست...
من هر شب تو را
تقلب می کنم...
در بیشه های پرت شغالان بزن ترند
می روم اما بدان دنیا جوابت می کند
کفر است گر بگویی خدای نبینی
بلغ العلی بکماله کشف الدجا بجماله
می کُشند و می کِشندم سوی خاک
مؤمنان با حب حیدر«ع» فاتح اند و رستگار...
بیدار نکن چشم پر از غصه و آه....
آسوده بخواب....
فردا که ز خاکستر اندوه صدف میروید...
ماه از بست
🙏خداوندا، خداوندا، خدایا
خالقی تو، خالقی، تو آفریدی جمله ما را
از غم، به خواب پناه می برد...
وقتیکه اسارت ، رُس ام را میکشید
این چرخ اگر به دست من بود ای دوست
خواهم اکنون که دگر بتکده ویرانه کنم
همه بتها شکنم، خرج دو پیمانه کنم
من چه هستم؟
شعری غمگین،
زخمه ای حزن انگیز بر سه تار،
یا که آوازی غمین.
نکند قطره اشک بی قراری ها
می دهم جان را برای مادرم چون جانم اوست
باید غزل می گفتم اما مثنوی شد
خیالِ واهی از خود, دُور گردان_وگر نه, در لَجَن اُفتی و مُرداب
مرغ حق، چون طَیَران کرد ز پرواز سرا،
بستم از وادی بهجت چمدان سفرم
دل بریدم از تمامِ آدما و هرکه هست
در کوچه ی ما منزل اگر کردی و رفتی
با خود نبر از کوچه ی ما صلحوصفا را
نقدیست به ما ، نزد خلق تنفیذش
تردید به جا ، لیک مَکُن تفخیذش
با زخمه های زندگی در رقصِ مرگ گیسو کمند /از چشم آهویت بخوان سرخه حصارِ غرق خون
چه قدر ناز راه می رود خانم
ای گوزلری شهلا گوزل
ای قامتی رعنا گوزل
ای لبلریندن داملایان
شَهدِ مَنِ سَلویَ گوزل
چشمان تو یک حالت گیرا دارد
کشته می روم
به تنگای بلورهای ریخته شده..
ز ذات گرگ رحمی کی بر آید.
بدان گرگی ز خود میشی نزاید.
گفتم چرا اینقدرعصبانی !
آرام بنشین روی مبل
برات چای دبش بیارم
گر که مادر خفته در اعماق خاک
روح او شاد و نگاهش پاک پاک
تا کی کُنم این سر به گریبان و خورم غَم
شیر با مهر در آمیخته شد در بدنم
و سبب شد همه سلول به سلول تنم
چشمهایم
حرف دل را گفت
پس
لبهایَم بسته ماند.
باران شکسته بغض بی تاب و تبم امشب
دمی از جام چشمت دیده ی من میـگساری کرد
در آغــوش نگاه تــــو بسی دل بی قــراری کرد
⬅️ کودک کار بودی کوچک و شاد
می دویدی پرانرژی چون باد
برود یا نرود بی سرو سامان در باد
از جن و انس بلکه ملک پاچه می درد
هر چند دلبری چو تو پیدا نمی شود
چون من کسی ز عشق تو شیدا نمیشود
ای پاییز چگونه رفتی که من لذت دیدار را نچشیدم،اشکان همچون بارانت را بر روی دستانم احساس نکردم
برگ ه
عاشقِ آزادی بود
چه دیر درِ قفس را گشودن
پرنده پرواز
از یادش رفته است
آگرین_یوسفی
باران زده در کوچه ی بن بست هوایت،چه هوایی !
بگذار در پناه می،
پر شوم از مهر تو.
بگذار سیر شوم از آغوش،
از آشوب،
از تو.
تماشا کن گذشت از حد غم هجران تو یار
نوید وصل دیدارت کند درمان دل مارا
با تو زندگیم پُراز، عطرِ رویاییِ اقاقی و یاسه
با تو زندگیم پُراز رؤیاهای ، واقعی و خاصه
بر بخت همایونی،آمین که نمی خواهم...
هرگز ندانستم که مه آید به صورت بر زمین
برایت شعر سرودم،
از تو گفتم،
از تو خواندم،
از تو نواختم،
اما
تنها نسیم آنها را شنید،
تنها مهتا
یادت امشب بی هوا همراه پاییز آمده
مانده تا بخت به کاشانه ی ما رو بکند
حکیمی رفته بسیار دور ز پیشت مادرم
من نمیتوانم بیایم تو بیا بر سر قبرم مادرم
خون در جگرم کردی و رفتی ای دوست
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
تا کِی زند این سنگِ پر از ننگ به بالم
با هر نفس از غصه ی تقدیر بنالم
بر صاحبِ این سنگ فراوان تُف و
زبانی نرم و قلبی سنگ داری
مجموع ۱۲۳۶۹۶ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک