دوشنبه ۷ خرداد
|
|
احسنت اي فلاني مائيم در جواني !!!
خورديم آب وداني بس كن عذاب ما را
|
|
|
|
|
یک حکایت بشنو از مکر بلیس
ای مرا همدم مرا هر دم جلیس
|
|
|
|
|
در غم سرد شب شهر خيال
آتشي از شعر ،برپا كرده ام
|
|
|
|
|
دیشب دوباره شعر به ذهنم خطور کرد
|
|
|
|
|
یاد تو آغوش گرمی...!من به یادت دلخوشم
|
|
|
|
|
تقدیم به مدیر سایت و سایر دوستان
|
|
|
|
|
مخمور خماری خم خنجر ابروی توام
|
|
|
|
|
باد هر دم می نوازد گیسوان صخره ها را
سنبل و گل،رقص موج و رعشه آرد چهره ها را
|
|
|
|
|
دلتنگی خود را بگرفتم جهت باد
تا بلکه بدینسان رود از خاطر و از یاد
تا باد بدید این همه دلتنگی و
|
|
|
|
|
از دیدن تو؛ غم شد مهمان دل مادر
ای اشک نشو جاری، بر گونه ی من دیگر
باید بروی امشب از خانه
|
|
|
|
|
ای آفتاب هشتمین
ای رضا
بنمای خود را
به ما
طلوع کن
از مشهدالرضا
دلدادگی های ما را
|
|
|
|
|
به عقرب_ چشمانت
بزن بر قلب_م
|
|
|
|
|
قدم زنان در کوچه پس کوچه های تنهایی
میشمارم ثانیه های غ
|
|
|
|
|
بگذاربگويندفلاني
ديوانه شده است"
|
|
|
|
|
در این زندان تنهایی اسیر باد پاییزم
|
|
|
|
|
تو ترکم کرد_ت و تنیا مه منم
و تار_ زلف_ تو اسیر و بنم
|
|
|
|
|
آب را در کالبد این خاک بی جان بریزید
بگذارید تازه شود ر
|
|
|
|
|
در خم دلم عشق نابت بی تابی می کند
باز هوایم به هوایت غزل
|
|
|
|
|
راستی که ، از خنده روده بُر خواهم شد ،
|
|
|
|
|
پنجره چشم ترا دید ومشبک شده شده است
گفت عیداست وامروز مبارک شده است
حسرت آباد گلو پرشده از گری
|
|
|
|
|
هرچه بازیچه شدی ای دل رسوا کافیست
عشق یک سویه تهش خرد شدن الافیست
|
|
|
|
|
بهار ناشر اشعار سبز و زیبایست
كه در جریده او ثبت نام باید كرد
|
|
|
|
|
چنان به دست تو مغرور و شاد و خرسندم
كه دل به دست كسي در جهان نمي بندم
|
|
|
|
|
یک آسمان خواهش،یک کهکشان اصرار،یک باغ رویای بلند بخشش و پیوند
|
|
|
|
|
دست سرنوشت زندگي را نوشت...
|
|
|
|
|
به درخواست دوست ارجمندم؛امیدوارم بهره مند شوید.
باری دیگر واپسین نگهبان پارس((آریوبرزن))شاد باشید
|
|
|
|
|
برای بدبختی های من و حسن لیلا
|
|
|
|
|
شاعر ها را دیوانه نخوانید...
|
|
|
|
|
امشب دلم دوباره گرفته برای تو
پر می زند کبوتردل در هوای تو
ای نازنین مسافر شبهای ان
|
|
|
|
|
کوله بار عاشقی رو بردی و ریختی تو دریا
موج دریا اونو پس داد ولی تو رفتی ثریا
|
|
|
|
|
نوجوانی وهله ای از زندگی است از کمالات و ادب آزادگی است
|
|
|
|
|
از من بپذیر،بی سبب زور نزن!
|
|
|
|
|
هر روز به انتظار هستیم ببین
این دیده به عشقتان ؛ نبستیم ببین
|
|
|
|
|
جوز منی : (هرم سداسی )دست بردار: شش هرمی (عربی و فارسی)
|
|
|
|
|
اهل اصفهانم روستایی
غرق روزگارم با نداری سازگارم
صدایم بد نیست ذره ای بی تکلمم
ملولم از
|
|
|
|
|
به پاس پاکی آیینه ها امشب
برایت از تن بی رنگ دریا قصه ها دارم
حکایت از تن گلواژه های ناب
حک
|
|
|
|
|
اگر خواهی شوی تو جاودانه
برو عاشق شو عشق تو بهانه
|
|
|
|
|
دوباره می نویسمت به روی قلب آسمان
|
|
|
|
|
نام و آوازه ی ما در همه ایام بماند
گرچه آن حاسد بیچاره به دشنام بماند
|
|
|
|
|
فصل خزان مي رسد موسم باران سلام
شاه طلا پوش دهر،جام جهانت به كام
|
|
|
|
|
مگر آن کس که کشد زوزۀ پیهم سگ نیست؟
یا به مردار زند پوزه دمادم سگ نیست؟
|
|
|
|
|
شاید امسال سال تحویل ...
قطعه سال تحویل کار در دست تولید بنده حقیر برای روز اول نوروز با آهنگ
|
|
|
|
|
به تو نرسیدم وداستانم پایان یافت
|
|
|
|
|
نقاشی محشر ِ خدا کیست ؟ ... بگو
از ما ، ولی از همه جدا کیس�
|
|
|
|
|
مرا مرور کن برای ...مین بار
خرده نگیر
حساب روزهای دیر آمدنت از دستم رفته است.
|
|
|
|
|
عادت شده دل بستن و بشکستن و تکرار
وقت ست کمی با صنم ِ عشق بسازم..
|
|
|
|
|
با احترام به علی عبدالمالکی
و
وسعت بغض تک پر صدای غمشاد او
|
|
|
|
|
"شعرناب" تو نابی و ناب خواهی ماند
تا ما قلم به دستیم، زیبا خواهی ماند
|
|
|
|
|
شعر استاد ایّوب ایّوبی مجددتقدیم برهمه:
|
|
|
|
|
بیا تا بگویم دم گوش تو
که شاید نگردد فراموش تو
|
|
|
|
|
کافرم ای خدای استبداد ! مومنم ناخدای آزادی!
|
|
|
|
|
منم کاکتوس کوه و تشنه شن زار بیابانها
|
|
|
|
|
دوش به مستي شدم در گذر مي فروش
جام دگر داد و گفت جامه ي غم را مپوش
|
|
|
|
|
به سرم زد که شاعر باشم
مثل یک واژه مسافر باشم
به سرم زد که در راه خدا
بال و پر گیرم و عارف
|
|
|
|
|
در این سکوت تلخ مرگ آور
درجنگل تاریک و هول انگیز
در این خرابستان بی پایان
درکوره راه مبهم پ
|
|
|
|
|
شرمی از حافظ و فردوسی و سعدی بکنیم
چارۀ این دو و دیوانۀ
|
|
|
|
|
دلم به اندازه تمام روزهای بارانی گرفته . . .
|
|
|
|
|
من کـــی غزلـــی گویـــم
چون بحرنمی دانم
|
|
|
|
|
آری با شما ای سلاطین جهان!
شما که با چوب های داوریتان
باورهای من و ما را به سُخره، حَد زده اید
|
|
|
|
|
خنده از درد ، نهان میگوید
چهره سرخ ، عیان میگوید
|
|
|
|
|
حجاب ترك و هندو كي به دست ارغوان خيزد
عجب عبرت پذير آيد به بيناها و عريانها
|
|
|
|
|
معادله ی ساده ای است
تـــــــــــــــــــــــــو، می روی!
|
|
|
|
|
چنين شنيدم كه هر كه شبها نظر ز فيض سحر نبندد
مَلَك ز كارش گره گشايد، فلك به كينش كمر نبندد
|
|
|
|
|
نفرین بر آنان
که بر پیکر هزار زخم تو
خنده های مستانه سر داده اند
|
|
|
مجموع ۱۲۴۳۴۴ پست فعال در ۱۵۵۵ صفحه |