يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
|
|
پنجره چشم ترا دید ومشبک شده شده است
گفت عیداست وامروز مبارک شده است
حسرت آباد گلو پرشده از گری
|
|
|
|
|
هرچه بازیچه شدی ای دل رسوا کافیست
عشق یک سویه تهش خرد شدن الافیست
|
|
|
|
|
بهار ناشر اشعار سبز و زیبایست
كه در جریده او ثبت نام باید كرد
|
|
|
|
|
چنان به دست تو مغرور و شاد و خرسندم
كه دل به دست كسي در جهان نمي بندم
|
|
|
|
|
یک آسمان خواهش،یک کهکشان اصرار،یک باغ رویای بلند بخشش و پیوند
|
|
|
|
|
دست سرنوشت زندگي را نوشت...
|
|
|
|
|
به درخواست دوست ارجمندم؛امیدوارم بهره مند شوید.
باری دیگر واپسین نگهبان پارس((آریوبرزن))شاد باشید
|
|
|
|
|
برای بدبختی های من و حسن لیلا
|
|
|
|
|
شاعر ها را دیوانه نخوانید...
|
|
|
|
|
امشب دلم دوباره گرفته برای تو
پر می زند کبوتردل در هوای تو
ای نازنین مسافر شبهای ان
|
|
|
|
|
کوله بار عاشقی رو بردی و ریختی تو دریا
موج دریا اونو پس داد ولی تو رفتی ثریا
|
|
|
|
|
نوجوانی وهله ای از زندگی است از کمالات و ادب آزادگی است
|
|
|
|
|
از من بپذیر،بی سبب زور نزن!
|
|
|
|
|
هر روز به انتظار هستیم ببین
این دیده به عشقتان ؛ نبستیم ببین
|
|
|
|
|
جوز منی : (هرم سداسی )دست بردار: شش هرمی (عربی و فارسی)
|
|
|
|
|
اهل اصفهانم روستایی
غرق روزگارم با نداری سازگارم
صدایم بد نیست ذره ای بی تکلمم
ملولم از
|
|
|
|
|
به پاس پاکی آیینه ها امشب
برایت از تن بی رنگ دریا قصه ها دارم
حکایت از تن گلواژه های ناب
حک
|
|
|
|
|
اگر خواهی شوی تو جاودانه
برو عاشق شو عشق تو بهانه
|
|
|
|
|
دوباره می نویسمت به روی قلب آسمان
|
|
|
|
|
نام و آوازه ی ما در همه ایام بماند
گرچه آن حاسد بیچاره به دشنام بماند
|
|
|
|
|
فصل خزان مي رسد موسم باران سلام
شاه طلا پوش دهر،جام جهانت به كام
|
|
|
|
|
مگر آن کس که کشد زوزۀ پیهم سگ نیست؟
یا به مردار زند پوزه دمادم سگ نیست؟
|
|
|
|
|
شاید امسال سال تحویل ...
قطعه سال تحویل کار در دست تولید بنده حقیر برای روز اول نوروز با آهنگ
|
|
|
|
|
به تو نرسیدم وداستانم پایان یافت
|
|
|
|
|
نقاشی محشر ِ خدا کیست ؟ ... بگو
از ما ، ولی از همه جدا کیس�
|
|
|
|
|
مرا مرور کن برای ...مین بار
خرده نگیر
حساب روزهای دیر آمدنت از دستم رفته است.
|
|
|
|
|
عادت شده دل بستن و بشکستن و تکرار
وقت ست کمی با صنم ِ عشق بسازم..
|
|
|
|
|
با احترام به علی عبدالمالکی
و
وسعت بغض تک پر صدای غمشاد او
|
|
|
|
|
"شعرناب" تو نابی و ناب خواهی ماند
تا ما قلم به دستیم، زیبا خواهی ماند
|
|
|
|
|
شعر استاد ایّوب ایّوبی مجددتقدیم برهمه:
|
|
|
|
|
بیا تا بگویم دم گوش تو
که شاید نگردد فراموش تو
|
|
|
|
|
کافرم ای خدای استبداد ! مومنم ناخدای آزادی!
|
|
|
|
|
منم کاکتوس کوه و تشنه شن زار بیابانها
|
|
|
|
|
دوش به مستي شدم در گذر مي فروش
جام دگر داد و گفت جامه ي غم را مپوش
|
|
|
|
|
به سرم زد که شاعر باشم
مثل یک واژه مسافر باشم
به سرم زد که در راه خدا
بال و پر گیرم و عارف
|
|
|
|
|
در این سکوت تلخ مرگ آور
درجنگل تاریک و هول انگیز
در این خرابستان بی پایان
درکوره راه مبهم پ
|
|
|
|
|
شرمی از حافظ و فردوسی و سعدی بکنیم
چارۀ این دو و دیوانۀ
|
|
|
|
|
دلم به اندازه تمام روزهای بارانی گرفته . . .
|
|
|
|
|
من کـــی غزلـــی گویـــم
چون بحرنمی دانم
|
|
|
|
|
آری با شما ای سلاطین جهان!
شما که با چوب های داوریتان
باورهای من و ما را به سُخره، حَد زده اید
|
|
|
|
|
خنده از درد ، نهان میگوید
چهره سرخ ، عیان میگوید
|
|
|
|
|
حجاب ترك و هندو كي به دست ارغوان خيزد
عجب عبرت پذير آيد به بيناها و عريانها
|
|
|
|
|
معادله ی ساده ای است
تـــــــــــــــــــــــــو، می روی!
|
|
|
|
|
چنين شنيدم كه هر كه شبها نظر ز فيض سحر نبندد
مَلَك ز كارش گره گشايد، فلك به كينش كمر نبندد
|
|
|
|
|
نفرین بر آنان
که بر پیکر هزار زخم تو
خنده های مستانه سر داده اند
|
|
|
|
|
از اينكه عمر در ظلمت هدر رفت
|
|
|
|
|
نرمی دستانش
ناخنی رنگ به رنگ
پراز حسرت و آه
حیله ی ابریشم
باز باقیست
|
|
|
|
|
مخلوقون لاپ یازیقی, بی کس و تنها کیشیدیر
|
|
|
|
|
با آتش فراق چراغانی ام مکن
|
|
|
|
|
شعری که با اشک نگاشته شد
" نمیدانم شاید کفر میگویم "
خدای را دیدم
تکیه بر مسند داداری
|
|
|
|
|
دلم تنگ است : 9( هرمی مختلف القافیه)
|
|
|
|
|
آن شب که چشم من از جفای تو اشک می شمرد
|
|
|
|
|
سر به سرم مکن که بکوبمت به قلم !!
|
|
|
|
|
روزگاریست که ما را نگران می داری
ًٌ
|
|
|
|
|
بازار کساد و کور در تنزیل است
انگار که وقت صور اسرافیل است
بعد از تو به مشتری نمی اندیشم
ای
|
|
|
|
|
سلام و درود برتمامی عزیزان شعرناب
غیبت طولانیم را ........ بخشید
************************
س
|
|
|
|
|
از دوری تو همش بنالم
ره گم کرده و خراب راهم
|
|
|
|
|
این بار که پی ِ من آمدی ...
|
|
|
|
|
من می روَم از کوی تو...
(غزل)
|
|
|
|
|
گفتند به من عجب سریشی
دنیای خری، روان پریشی
|
|
|
|
|
در لانه ام..پنجه های بازم جاری بر کبوتری خواب
|
|
|
|
|
آیا می دانید که چرا پشت سر راهی(مسافر)آب می ریزند؟
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۶۵ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |