يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
|
|
حس عجیبی دارد
شنیدن واژه ای ناب
در لحظه های خاص
|
|
|
|
|
آن كه بس يوسف گمگشته به بازار آورد
به دل غمزده ام قامتى از يار آورد
پيرهن را ببر اى باد صبا ب
|
|
|
|
|
از عشق آن سرو روان ، دیدی چه آمد بر سرم؟
|
|
|
|
|
ديشب چه خوشم مي گفت زآن دم كه نگار آيد
اين مژده ز باد صبح شايد كه به كار آيد
|
|
|
|
|
رفتم از کوچۀ تو با دل بشکستۀ زار
لااقل قلب مرا بر سر جای
|
|
|
|
|
ای که از کوی دلم رخت سفر بر بستی
|
|
|
|
|
در گوشه ی زندان غمت پوسیدم
با عشق تو از ریشه فرو پاشیدم
سیگار! نه،هر دفعه نگاهت کردم
ی
|
|
|
|
|
شکسته ساقه های انتظارم
پر است از گریه امشب کوله بارم
ب
|
|
|
|
|
خسته ام از انتحار
از جهادی ، از ملای نابکار
ای که ویران کرده اید خانه وخاک مرا
باصدای تو
|
|
|
|
|
دلم گرفته ای خدا ، از آدما از این زمون
دلم میخاد داد بزنم ، بلرزه سقف آسمون
|
|
|
|
|
زیبا, امروز به سلامتی تو
می نوشم
جامه ی دوست داشتن می پوشم
|
|
|
|
|
نمی بخشم توروازبس به قلب من جفاکردی
منو دیوونه کردیومنو اینجا رهاکردی
|
|
|
|
|
خالوبنشین که چای مردی بخوریم
یک دانـــــه رطب زپایمردی بخوریم
|
|
|
|
|
سرگذشتی از خودم انهایی که نمیدانند چرا لبانم خشکیده و با خنده اشنا نیست
|
|
|
|
|
(زُلال عروضی تمام قافیه)
پرواز کن...
|
|
|
|
|
(زلال عروضی تمام قافیه)
ای بی خبر !!!
|
|
|
|
|
الهی...
(زلال عروضی تمام قافیه)
|
|
|
|
|
یادی از بیچاره ها و بچه های گل فروش
|
|
|
|
|
سمفونی مرگ
کسی از کوچه های زندگی دل تنگ می آید
شکسته ،خسته ،چون بازنده ای در جنگ ،می آید
|
|
|
|
|
ای میهنم تو را به خدا می سپارمت
|
|
|
|
|
از این دوری کمرمو تا کردی
غنچه گل مریمو به روی غم وا کردی
|
|
|
|
|
ایرانیم ایرانیم من از نسل کوروش و آرشم من
|
|
|
|
|
هنوز که هنوز است
صبح که می شود
بی اختیار صدایت می زنم
|
|
|
|
|
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمیدانم
همه هستی تویی فیالجمله این و آن نمیدانم
|
|
|
|
|
یادم آمد دیشب
چه خداحافظی تلخ ولی شیرینی
|
|
|
|
|
هر شب به سحرصدای مامی آمد
همواره خدا خدا خدا می آمد
|
|
|
|
|
امشب از حادثهء تلخ شب دون آرام...
|
|
|
|
|
تقدیم به عموی عزیز من که امروز روز تولدش هست
|
|
|
|
|
من
واژه ای هست مورب
روی ارابه ی می خواهم ها
روی اعداد که هر دم متغیر هستند
ر
|
|
|
|
|
گفتم كه ز عشق تو در ما چه اثر باشد
تا دولت شب هايم بي روي سحر باشد
|
|
|
|
|
برای آن که تو فرمانروای دل باشی
ترا به شهر غزل شهریار خ
|
|
|
|
|
صدایم کن ....
صدایم کن که پاییزم بریزد از صدای تو
نمانَد در خیال من بجز عهد و وفای تو
|
|
|
|
|
...
و دیگر هرگز شعری نمی گفتم
جز برای شادی.
|
|
|
|
|
چه بی رحمند ، ترانه ها ...
|
|
|
|
|
تلاوت های زیبا آدمی را
به اوج فهم قرآن میرساند
|
|
|
|
|
من در این مخمصه تار
بدجور گرفتار شدم همچو نفس
آس و پاسم من از این رویش بیجایم...
|
|
|
|
|
مثنوی هفتگی
حکایت رندی که به حیلت درهم خواجه را گرفتی و تاویلی که در آن رفته است
|
|
|
|
|
آزادی
شب آمده است از راه و دل تنگ است
اندوه در شهر قشنگ و زشت تهران
سخت پیچیده است
|
|
|
|
|
.......
پشت رگهای نسیم
وسط چادری از بوسه ی نور
دختری هست به زیبایی پاهای عروسکها...
|
|
|
|
|
نیمه شب نور وجودت بر دلم تابیده شد
بر مشامم عطر روح افزای تو پاشیده شد
|
|
|
|
|
بـــر هــر متــــــاّهـل زن دوم نه بـکـامســـت
|
|
|
|
|
ای گولوم بازاره آخما , آخ کناره صبر ائله
بولبول شیدا کیمی دوز نوبهاره صبر ائله
|
|
|
|
|
آبی را که بر تن اتاق می کنی..دریا را به اتاق می آوری..
|
|
|
|
|
دست شب میسپارم به عشق میسپارم به ماه مینویسم زتو
|
|
|
|
|
حرفهـا در سینه دفن است
اشک چشم خشکیده است
|
|
|
|
|
در مسجدمان،شِمر،سخنرانی داشت...
|
|
|
|
|
بُلند ترین سکوت !!!
(زلال عروضی تمام قافیه)
|
|
|
|
|
با تشکر از دوست و استاد خوبم صدف عظیمی که همیشه منو در بهتر شدن نوشته هام کمک میکنن...
|
|
|
|
|
ای که پیوسته تمنای من زار شدی
از شکر خنده ی خود شهره ی بازار شدی
|
|
|
|
|
مرغي زغم خويش رها شد به شهامت
در كوچه ي مي خانه بزد سر به اقامت
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«طرح»
چه بسیار!
بابوسه ای شانه هایم را
تازیانه زده اند
وزیر
|
|
|
|
|
از ترس جمجمه ام ترک بر می دارد
|
|
|
|
|
آغاز سخن با دل بی تاب، توان کرد
هر پیر مغان را غزلی ناب، جوان کرد
سر سلسل
|
|
|
|
|
بيهوده به ماندنم مجابم نكنيد
|
|
|
|
|
سوز اشک و ساز گیتار باز یه عاشق کنج دیوار
داره از غمهاش میخونه با دلی زخمی و بیمار
باز دوب
|
|
|
|
|
چه كسى مى خواند
شعر بى برگى را
|
|
|
|
|
دلم پرواز می خواهد
گشوید دست های آبی احساس بودن را.......!
|
|
|
|
|
کنار مهتاب ستاره ای نشسته
|
|
|
|
|
امروز
در سحرگاه سرد و پر سوز
|
|
|
|
|
زان کوچه ای که دیشب کردی گذر به رفتن
بیرون نموده سر گل آ
|
|
|
|
|
تشییع می شویم
روی دوش خستگی هایمان
|
|
|
|
|
عقابی قله پیمایم ، اسیر بند و زنجیرم
رهایم کن رهایم کن که شاید باز پر گیرم
|
|
|
|
|
استادی که سوادش جزوه ی دستشه
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۹۲ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |