يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
|
|
ای دوست زمانه فرق کرده
تاریخ و فسانه فرق کرده
ای طوطی خوش سخن ازاین باغ
بگریزکه دانه فرق کرده
|
|
|
|
|
فرشته ی جاودان وطن آتنا
ای زمرد دریاهای مقدس
هزار یاد تو
هزار پیمان مقدس
بر پیشانی ام میزند
|
|
|
|
|
در سینه ها سرابِ عطش موج می زند
|
|
|
|
|
بیا یکبار لیلی جان بخوان شعری ز اشعارم
|
|
|
|
|
دلِ من گرفته اینک
دلِ تو کجا روانَست؟
هَوَسِ خدا نداری، زِ کَمانِ شهرِ آرش؟
همه حسرتم
همیشه
چه
|
|
|
|
|
بعد از عمری گشتن یک گلی پیدا شد
|
|
|
|
|
.
دستهايت جدا ز تن سردند
بي تو امشب كجا نمي گریند؟
.
حرفهایت به زیر لب خاموش
دستهایت جدا جدا
|
|
|
|
|
با تو درد و دل بسیار دارم
اما حرف هایم خسته تر از آنند
که از دیوار سکوتم بالا روند
کاش شاعر بود
|
|
|
|
|
شده ام مست و غزلخوان به هوایت چه کنم
شده ام عاشق آن جور وجفایت چه کنم
|
|
|
|
|
جهنم بر زمین، پدیدار باز..................
.
|
|
|
|
|
اینجا چراغی روشن است ، از نورِ آن دل گلشن است.
قانون وُ رسمِ رهروی ، دنیایِ من را جوشن است.
عا
|
|
|
|
|
با اولین برفِ امسال ،
می نشینی رویِ تک تکِ مصرعِ شعرهایم ...
|
|
|
|
|
امشب چه غوغایی چه فریادیست در من
|
|
|
|
|
من التماسم از لب دنیا نمی افتم
امروز اگر افتاده ام فردا نمی افتم
چون
|
|
|
|
|
بر بباده اگر بی تو برم دست....
|
|
|
|
|
بار الها تو بده سامانم
دستهایم را بگیر تو بده درمانم
|
|
|
|
|
هیهات از اشک ریختن و دیدن
پای فشردن بر آغوش محزون خاک
|
|
|
|
|
نه آواز هزاری کو چراغ افروختست از مهر
|
|
|
|
|
پای پنجره نگاهت
موهایم رنگ شعرهایم شده
|
|
|
|
|
سفید است و بدون رنگ و کم کار
شبیه رخش رستم گشته تیمار
|
|
|
|
|
زخمی خجر احساس ،تو ای زخمی تر از من
محاله به هم رسیدن سبزه ای گره نزن
|
|
|
|
|
تو هم امشب شاید حالت خرابه
بگو اصلا به فکرم هستی یا نه ؟
|
|
|
|
|
پــــــــیله ابـــــــــــــــــــــــر
|
|
|
|
|
رخش پوشیده وگریان می رفت
تنش لرزان ونیمه جان می رفت
به جرم لقمه نان وحکم قاضی
به سوی کوچه ی زندان
|
|
|
|
|
کاش دل آدمها مثل خورشید همیشه گرم بود
دلشان برای هم می تپید و روی زیبا پر از شرم بود
|
|
|
|
|
رحمت بود او هر دو جهان را
|
|
|
|
|
تا تو را دارم
جان نخواهم...
|
|
|
|
|
زده ام باده به میزان فزون از خُم یار
شده ام مست در این دِیرِ اهورایی ما
|
|
|
|
|
مستی زعشق آید نی از
شراب دستی
|
|
|
|
|
به تو هرگاه
رسیدم
رفته بودی !
|
|
|
|
|
داغ و غم زینب(س)در این عالم نگنجد
|
|
|
|
|
بالِ پروازم کو ، شورِ آوازم کو.
خسته ام از تکرار ، روزِ آغازم کو.
خانه یِ نور کجاست ، دستم از
|
|
|
|
|
شاه دل مغلوب بازی فریب و حقه و نیرنگ شد
|
|
|
|
|
خطاطم و خطی ز تو بر هستی من هست
|
|
|
|
|
امان از معشوقه های دوره گرد
مسافرانی که با لبخند می آیند،
با چمدانی پُر از حرف های ناب
سوغاتی ش
|
|
|
|
|
بر در میخانه گر با مهرُخان بودی خوش است..
گر ز جام و می زدن هرگز نیاسودی خوش است..
|
|
|
|
|
طعم قهوه چیست با صدای تو گرم گرفتم
|
|
|
|
|
کابوسِ هر خوابت، وقتی دلت خونِ
آزادی تو این شهر، اسم یه میدونِ
|
|
|
|
|
درجهان بی عیب فقط باشد خدا
|
|
|
|
|
کوله بارت کن به دوش
کاندر این وقت خموش
مثل این و مثل آن در دوش و دوش
وقت تو سر آمده
|
|
|
|
|
چراغ خونه خاموشه
شبم سیگار و آغوشه
دلم رو سخت می گیرم
آخه چن ساله بی هوشه
...
علی رفیعی وردنجا
|
|
|
|
|
یارِ ما هر سو مجوئید ، ڪہ اندر جانِ ماست
اَبروَش قبلهٔ عشق است و تنش ایمانِ ماست
گرچه بیمارِ
|
|
|
|
|
پاییز تنهایی نمیچسبه !
....
پاییز فصل عاشقی کردن...
|
|
|
|
|
پائیز برگ برگ و گذرگاه رنگ رنگ
راهی به سوی باغ اناری طلب کنیم
|
|
|
|
|
آنقَدَر با « چشم دل » دیدیم ، تا « بینا » شدیم !
|
|
|
|
|
همه گویند چه زیبا قلمت بر ورقت می رقصد
پیش احساس تو هر واژه به خود می لرزد
|
|
|
|
|
بر دوش می کشم/ من/ سالیانِ سال/ دارِ دگراندیشی خود را/ چون گیلگمش در رنجِ همواره/ تنها و دردآلود و پ
|
|
|
|
|
تقدیم به استاد "محمد علی بهمنی"
|
|
|
|
|
مگر ما هم، خـــدا " آدم " نبودیم؟
چو مادر زاد ما را " خم" نبودیم !
|
|
|
|
|
همیشه بوده ای
روی تمام نیمکت های خالی
این شهر نشسته ام
سر بر شانه هایت گذاشته ام
در پیچ و تاب
|
|
|
|
|
زمان شتابی یافته..........
|
|
|
|
|
خاک کویر خشکم ، خار غمم به دامان
|
|
|
|
|
ديده ام اما گنهم ديدن است
اين گنه آيا كه نبخشيدنى ست؟
|
|
|
|
|
گرببافی سجده ی صبح را به ظُهر
بر جبینت داغ مِهر ماند نه مُهر
|
|
|
|
|
بغضِ در حنجره ام پر پر شد.
دوره یِ بهت وُ خموشی سَر شد
گشتم یکپارچه از جان فریاد.
داد دارد
|
|
|
|
|
ای که تو دوشیده ای مارا وفارا دیده ای
با خدا درجنگ گشتی تو وفا را دیده ای
|
|
|
|
|
مهرم؛
به دلت سنگینی نکند
قامت حضورت
انتظارم تنگ!
|
|
|
|
|
حال که خواب مرا با خود نمیبرد
زحمتش با توست
|
|
|
|
|
غرقِ تشویشم و از یار خبر نیست که نیست
شبِ دیلاقِ مرا میلِ سحر نیست که نیست
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۶۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |