پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت
|
|
سرشارشورمی شوم ازلحظه های تو
هم ازسکوتِ یکسره هم ازصدای تو
جان که به لب رسید از بوی کهنگی
به روز
|
|
|
|
|
از زلزله یا سیل... کرونا بدترنیست...
|
|
|
|
|
خشکیده ترین شاخه این جنگل خشکیم
|
|
|
|
|
عشق خودرا در دلم کردی نهان صد آفرین
ذکر تو هردم بیارم بر زبان صد آفرین
|
|
|
|
|
ما که دلتنگ میمیریم
و خواب هیچ پنجرهای
نوید روز بهتر نیست
|
|
|
|
|
تو رفتی و من در خودم انگار مُردم
|
|
|
|
|
صدای ساکت خودکار بی زبانی که
به پای شعر من آزار میشود امشب
شکیب داودی
|
|
|
|
|
کیسه خونی را فروشی این و آن
ثروتی انبار ، با ارزی ، طلا
|
|
|
|
|
خلاصه اینکه ، گرگ زد به گوسفندانی که در طویله خیالشون راحت بود
|
|
|
|
|
بعد از تو مثل خانهای متروک و آوارم
نام دل ویرانهام را من چه بگذارم؟
|
|
|
|
|
کجا سفر بکنم
کدام صبح سپیده تو را نظر بکنم
کدام نیمه شبی جز غمت سحر بکنم
اگرچه هر غزلم مخزنی
|
|
|
|
|
بُوَد از کنج سینه دل ، گریزان
چنان کولیِ از منزل گریزان
|
|
|
|
|
سخت ترین
بیماری قرن کرونا ست
وقتی که....
دمای بدنت بالا می رود
و جهان را به رعایت بهداشت
|
|
|
|
|
چهل سال است دلتنگی مچاله کرده قلبم را
|
|
|
|
|
بعد رفتن تو نت به نت تنم لرزید...
|
|
|
|
|
ریختم در هیاهوی وسوسه
اندوهی دهشتناک را
|
|
|
|
|
امان از چینی ها
کار آدم به دست چینی هاست
همه از دم به دست چینی هاست
می شود گفت بعد حضرت حق
|
|
|
|
|
من دووسی ديرم له شارهی ناون
وه ناو بیکسی من کیده خاون
|
|
|
|
|
خواب مرطوب خفته در باران
پنجره رو به سوي دريا باز
موج پر كف ، سپيد و لغزنده
سوي ساحل دويد ب
|
|
|
|
|
بپرس
و من برای هزارمین بار خواهم گفت:
معنی تمامی اشعار و غم های جهان
یعنی
کــجــــایــــی
|
|
|
|
|
این جهان پر شده از عالِم و دیوانگان
چه بسا کور باشد دل دیوانگان
|
|
|
|
|
در کودتایی کور یاران را ببینی
برسینه ی دیوار ، کار ساده ای نیست
|
|
|
|
|
من آن مستانه ي بي درك و فكرم
مداماً در پـي هر حرف بِكرم1
غم ت
|
|
|
|
|
زمستان است و برف آلود
زمین سرد است و غمآلود
هوا مه هست و رنج آلود
دلی در تاب تش مینالد از دود
|
|
|
|
|
ای خجسته دلان دل مرا سوی کجابرده ای.........
|
|
|
|
|
از بوس و بغل می گفت باید بروم
|
|
|
|
|
بوی پاییز میدهی...
میانه یِ ماندن
رفته ای...
رفتگرِ پیر محله مان
سراسیمه برگهایت
را جمع کرده.
|
|
|
|
|
مردی که باشد ، به نامرد نیاز نیست
عاقل تو باشی سفاهت مجاز نیست
دل در گرو نا مرد گذاشتن ب
|
|
|
|
|
دلداده ی غم های عجیب ات هستم
دیوانه ی شادیِ نجیب ات هستم
|
|
|
|
|
عاشقی یعنی گذشتن از همه تنها برای یک نفر
|
|
|
|
|
سلام
دلم نمی خواهد قلم بزنم
در این پیاده روها قدم بزنم
|
|
|
|
|
صدا می زنم نام تورا
در میان دو کوه بلند
تا شاید پژواک نام تو
چاره آرامشم باشد
در نبودنت !
|
|
|
|
|
💓عشق یعنی سایه ای دریک خیال
|
|
|
|
|
خداوندا من آن بی درک و فکرم
مداماً در پی هر حرف بِکرم
اگر ب
|
|
|
|
|
هرانسانی که عالم وتوانمنداست صاحب ماموریتی ازجانب خداونداست
|
|
|
|
|
در این دیار غربت..........خالی از هرگونه محبت
|
|
|
|
|
قلم که تو را فهمید
چه بی اختیار شعری شد
در لابلای برگهای خیسِ دفتر
|
|
|
|
|
تاری از مویِ کمندت در کمندم میکند
|
|
|
|
|
منکران و کذّابان،
دودهای شیشهای را بخار دهان تعبیر میکنند.
|
|
|
|
|
وقتی به خود می امدم با سرفه های خشک
خود را میان دودی از سیگار میدیدم...
|
|
|
|
|
ای چشم های کور حالا شدید بیدار؟یا بازهم دارید قصد بد انکار؟
|
|
|
|
|
دلنوشته_اهورایی
گر چه آزادم من از این غصّهٔ پنهانی ام
لیک در زندان احساس دلم ، زندانی ام
در خ
|
|
|
|
|
دلِ دریـــا دلِ مـــا را بــَـر آنــی
که چون ساحل زِ خود هر آن بِرانی
چـو موجـی میزنـم برسینـه ی
|
|
|
|
|
شِکوه در نوبهار جایز نیست
گریه از روزگار جایز نیست
|
|
|
|
|
عمریست که ما برده خویشیم در این دار مکافات
|
|
|
|
|
گفت : « اینجا آخر خط است »
|
|
|
|
|
دل من غمگین است
سایه ای بر دل من افتاده است
|
|
|
|
|
روبوسی و دست و ماچ ممنوع از ترس کرونا...
|
|
|
|
|
تا قرنطینه ی آغوشت هست...
|
|
|
|
|
نشینم بر سر کویش چو بینم طاق ابرویش
بگویم جان فدایت باد آن چشمان شهلا را
|
|
|
|
|
تا سال نو بمونیم ، خیلی خوبه
سفر میریم
سفر
مقصد جنوبه
|
|
|
|
|
تا آمدیم دلمان را شاد کنیم
نگرانی آمد و رویای ما دود شد
|
|
|
|
|
- سلام!
اشکهایِ همزادِ باران
گیسوهایِ دَرهم و تابدار
- معشوقه هایِ چنگِ نسیمِ بی قرار -
سکه هایِ
|
|
|
|
|
پس از من خاطرات زیر باران را چه خواهی کرد؟
|
|
|
|
|
ارغوانِ دل تنگم
قرارگاه مهرت
آتش بزن به جانم
|
|
|
|
|
در تاریکی گور خفته
رویاهای رها شده در باد
|
|
|
|
|
قطره ها از چشمه های بیقراری می چکند...
ردِّ رودی نیمه جان را روی بالش می کشم
|
|
|
|
|
بسوزانم تمام دفترو شعر و ، تمام خاطراتم را
|
|
|
|
|
اکنون، همان مظهرِ وحشت ،
در قالب نامِ کرونا
آمده است
|
|
|
|
|
عمری فلك بسته به چوب فلك مرا
ما خورده ايم چوب دبستان زندگی
|
|
|
|
|
آغشته ام
به کرونای آغوشت...
عاقبت
پادزهرم
را شبی
از تو خواهم ستاند...
رویا
رکوف
|
|
|
|
|
ولی افسوس حاشیه ها
همیشه حاکم اند
و باعث دورشدن هر لحظه ای
خواهد بود که باید،
اوای خوش وجودی
|
|
|
|
|
گر که خواهی شوی سرو و بلند
هیچ مکن بر دگری ظلم و ستم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۲۰ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |