جمعه ۱۴ ارديبهشت
|
|
روبه رویم بنشین حرف زیاد است عزیز
وضع تنهایی من بی تو کساد است عزیز
روبه رویم بنشین تا که ببارم
|
|
|
|
|
عالمی خواهم جدا از دیگران
|
|
|
|
|
حس میکنم مولکول های بدنم راهشان را گم کرده اند
مردد اند
به سمت دلم بیایند یا عقلم
بیچارگی یعنی هم
|
|
|
|
|
چادر شب که گسترده میشود
به تختهی سیاه کودکیام بر میگردم
|
|
|
|
|
بهش گفتم :
با اینکه دل پری ازت دارم ولی تا میبینمت یا اسمتو میشنوم دلم برات پر میکشه ؛
گفت :
وا
|
|
|
|
|
کیمیای عشق را نشد از بازار خرید
نه خط مشکین چشمی از لب دیوار خرید
هر گلی در چمنی بوی ندارد ز خوش
|
|
|
|
|
کارتخوان ، مدرک ، چهره ی پیچیده
|
|
|
|
|
دلبسته شدم ، حوصله ی ماه سر آمد
پنهان شد و گفتند که رسم پریان است
|
|
|
|
|
برای تو زاده شدم..برای نفس های تو نفس کشیدن را دوره می کنم تا از تمنای هر لحظه از نگاهت مثل یک پاغچ
|
|
|
|
|
تا نگاهم می کنی قافیه را گم می کنم
خنده بر من می زنی من هم تبسم می کنم
|
|
|
|
|
گفتم که گریه دارم، از عشقِ تو شب و روز
از هجر مانده بر دل، زخمی عمیق و جانسوز
|
|
|
|
|
با تو بودن از تو گفتن یک جهان دیگری ست
|
|
|
|
|
نظم زمين به جا بود ، از هر كه تاجور1 بود
بي نظمي و خرابيـش، از دست هركه شر بود
|
|
|
|
|
((توانگری وتهیدستی))
گر توانگر یا تهیدستی به دنیا ، درخفاست
عرضه گردد هر عمل بر حق، ق
|
|
|
|
|
آقای من مولای من جانان همه قربان تو
هر جا روی هر جا روم جانم فدای جان تو
|
|
|
|
|
به قصد گفتن شکوه ،دو سه خطی نوشتم من
برای دوستان ،فامیل و برخی از ر فیقانم
اگر من اندکی آشفته حال
|
|
|
|
|
وقتیکه سیاهیِ شب ام ،
میرفت خاکستری و بعد ،
آبیِ محوی گردد
دل من وضو گرفت ،
|
|
|
|
|
در سینه ام نقش حصار کشیده ام چشم را به انتظار کشیده ام...
|
|
|
|
|
کنی یک ماه مهمان ، بندگان را
|
|
|
|
|
به حکم ادمی در امان نیستی! ..
|
|
|
|
|
روستای دورافتاده بی برق
غرق در قحطی و برف...
گاوهای دوشیده ی ناتوان
گوسفندان پشم ریخته ی نَر
خَر
|
|
|
|
|
افراد بشـر جمله زيادنـد بـرِ يزدان
ناچار بـبايد بِـشوند تابع
|
|
|
|
|
نتوان واژه ی عالم که به وصفت برسد
|
|
|
|
|
باورم نا باوری است
اسمان هم همراه با احساس من است
نم نم باران وان گل های سرخ
|
|
|
|
|
فقط درمحضرت ، ای کاش بودم
|
|
|
|
|
ای خواجه مرا پند بیاموز
شعر و سخنی قند بیاموز
|
|
|
|
|
اینجا صدای عاشقان فریاد دارد
گویی که لیلی هم هزاران یار دارد ...
|
|
|
|
|
🔹 مدافعان سلامت
▫️ مدافعان سلامت، سلام من به شما،
چه خالصانه درخشیده اید در دنیا،
|
|
|
|
|
ای ملکه من مادر من
یاور و مونس وهمدم من
|
|
|
|
|
گهي محبت و نيكي، گهي وفا كردند
گهي عروسي يك ايل را عزا كردند
به من كه رهگذري مست و بي خبر بودم
|
|
|
|
|
من جوانم ولی افسوس ز دل سیرشدم
|
|
|
|
|
غمگین هم چون دخترک کبریت فروش
|
|
|
|
|
تورا می بویمت هردم...
همان شب ها که مهتاب در میان پیچ موهای کمندت اشک می ریزد...
|
|
|
|
|
چشم او شد خیره بر سقف اتاقش ... آه...
خیره شد چشمی... پُرِ ابهام ُ ... این یعنی...
|
|
|
|
|
به من بگو که چرا دل نمیدهی به غزل؟
به من بگو چه کسی قصّه خوانده در گوشت؟
________________________
|
|
|
|
|
باز هم شد رمضان و سفره افطار بی تو
|
|
|
|
|
ای عشق همه بلایا ز توست اما
بی تو نباشد لحظههای عمر ما
|
|
|
|
|
به روی سینهام سر را اگر یک لحظه بگذاری
هراس از رفتنت را میتوانی گوش بسپاری!!
|
|
|
|
|
در سکوتی مرگبار،
تن یخ زده ام فریاد می خواهد
|
|
|
|
|
بی حضور تو
زندگی
سرد و بی روح است
بسان کلبه ای متروک
نه کسی
می آید
نه کسی
میرود،
اگرچه
خا
|
|
|
|
|
هرماه زِ سالِ من صیام است اگر...
|
|
|
|
|
ترک
چون جان رفته،دیده برهم نهادیم روز وشب
واندرین کار
|
|
|
|
|
بردم گمان تو ماه نیمه شبی
اما تمام دوران شبیه توست
|
|
|
|
|
چو آفتاب
هرگز کسی چو من به غمت مبتلا نشد
وآن کس که پایبند غمت شد رها نشد
لاجرعه ای ز جام وصالت
|
|
|
|
|
بیدار شو! امروز شاید آخر خط ست
|
|
|
|
|
دنیای آدما ، دنیای رنگ هاست
افسون شیشه ها ، پرخاش سنگ هاست
|
|
|
|
|
از سهم من فقط یک آه می ماند و بس!
|
|
|
|
|
حلوا و خرما می دهم خیرات از هجرت
خیرات کردی خویش را بر عام بی غیرت
هاتف_شهریاری
|
|
|
|
|
گویند رقیب من, مثال چرچیلی بود
|
|
|
|
|
دوبیتی های یزدان ماماهانی
|
|
|
|
|
من برای خاطره شدن نیامده ام
|
|
|
|
|
دریای عشق از دفتر اشک مهتاب
اولین دلسروده ی مکتوب
در بیست و سومین بهار زندگی 17آبان 77
|
|
|
|
|
چه طور باید سرانگشت حقیقت را به زیر شعله ی سرد فروزان و هوای خاطرات زندگی آورد؟
...
|
|
|
|
|
تنها دلیل مرگ درختان تبر نبود
در انتهای تیره ترین شب سحر نبود
باد صبا رسید اما چه فایده...
|
|
|
|
|
شوق دلان.. عاشقانه 544
رسوا که دلِ غمزده را در دو جهان کرد
از شور دلم پرده ء اسرار بیان کرد
|
|
|
|
|
چقدر آیه ی روشن فدای معبد شد....
|
|
|
|
|
یکی در جوانیش به ثروت رسید و مُرد.....
|
|
|
|
|
اگه با تو میپریدم
پر پرواز تو بودم
اگه از تو مینوشتم
خط اعجاز تو بودم
|
|
|
|
|
اسم خود را مَرد گذاشتی
بویی از مَردی نَبُردی
با یه تُن وَزن و دو مِتر قَد
آبروی مَردی بُردی
از ش
|
|
|
|
|
من تک کلمه ای بی تو نیستم ...
|
|
|
|
|
طوفان نوح (ع) هر چه که بود ،ازمیان بِـبُرد
تا زآنکه جهل و کینه ی دور زمان بِـبُرد
|
|
|
|
|
فکرها...این فکرهای لعنتی. این مرموز موجوداتی که هرشب
وول میخورند توی مغزم
|
|
|
|
|
سالها بدون معشوقه ای
فقط درخواب می دیدم ،
ماجرای عشق وعاشقی را
تا اینکه او را دیدم
|
|
|
|
|
ازمستی گذشته کار ما
در بغلت زیر ماه
|
|
|
|
|
شرر افکن به دل آن چشم بلا را چِقَدَر؟
می توان دید و ندید اشک رها را چِقَدَر؟
|
|
|
|
|
خدا اردوی بهشت زده است
در شهر من شیراز
|
|
|
|
|
رحمت به روح حضرت صادق بُوَد که گفت
در صبح و شام در دل خود انتظار کن
|
|
|
|
|
کس نیست در این پهنه ی گیتی...
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۱۸ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |