محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 8 ارديبهشت 1403
19 شوال 1445
Saturday 27 Apr 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
شنبه ۸ ارديبهشت
فریب دیگران گردیده بسیار
بیا از این پلیدی دست بردار
خسته ام خسته از واژه های تکراری
سجده گاه ساجدین پر اختر ست
جشن میلاد امام باقر ست
هنگام سحر که بودمی صبح امید
دید م تن سبزینه درختی لرزید
از دّر مَعانی به مَنَش دا د پیام
همه اوست این شیفته گی بنده است در برابر خالق
عرعر الدوله گفت من شاهم - خواستار شما ته چاهم !
بود دیوانه ای و یک سنگی - من از آن قصه سخت آگاهم
خنده دارد بر سر لب هات لذت میبرد....
دست های من در مه
نزدیک است
با دست های تو
تقدیم به مشعل های فروزان طریق هدایت
این جهان زیباست لیکن بی نمود آفتاب
باهمه نقش ونگارش می
بسوزانش ولی ای شمعِِ آتش پیشه مَردی کن!
به پروانه بگو ققنوس هم یک روز خواهد مرد
خدايا عاشقم کردي تو کردي
به عشق ار صادقم کردي تو کردي
ن
قول بده غصه نمونه توی قلبت
همیشه بخنده اون لب قشنگت
کاش اشک لحظه ایی مجال نوشتن میداد
روزتان مبارک باد معّلمین مهربان
روز بزرگداشت مقام معلم بر همه آموزگاران خجسته باد
هرجا که تو باشی باران بی بهانه می ریزد
روی تن پوش سبز و سرخ گونه ام!
گوش کن صدایت دم به دم صدا
این حال چه حالی ست که گفتن نتوان
این سور به رقصی ست که شنیدن نتوان
این حال به رنگیست که در آ
سرزمین مادری دوستت دارم واکنون نیاز به همت داری
باز هم خوابم برد.
در سیاهی ، شب من روشن شد
دیدم از دور کسی می آید
پیشه اش نورا
بعد_ آن آوارگیها, ای دریغ!
کشتی صبرم, دگر در گل نشست
باز شــرمنده ترین رستــــم فرخزادم
بسیار گریه کرده ام ، ای دوست بی صدا
آندم چو آبشار به آوا
به خیالت همه مردادی و ثابت قدمند ؟؟
دلم
دلم پر زد
قدم در بام دلبر زد
درآن در یایی بی پایان شناور زد
نگاهت نور دیگربود شفق از
سر در ره پای تو نهد بنده ی ...
باز هم باد وزیدست به گرما وتن پیرهنت
رقص باد وتن تنها وتن پیرهنت
کاش این گردش گیتی برساند
یک استکان دل یک سماور جوشِ شیرین
می خواست آسان تر بخواند یارِ دیرین
خالی شدم از عشق و از خنده و از شادی
گشتم چو یک بلبل ،در حسرت آزادی
یک قصه بگویم من ، یک قصه که
ای همیشه نیلگون
ای چشم آبی من
ای خلیج همیشه فارس
در اين سكوت زمان دل نشانه ميگيرد
به شوق ديدن رويت بهانه ميگيرد....
تقدیم به استاد ارجمند آقای سیامک خرمی
قهرمان میدان
خرمی ای ا
کجا شدی کــــه تــــــرا .........
ای قشر زحمت کش؛ روزت مبارک
بودن و نبودن ها،اگر و اما ها ...
شب دیدار تو تا صبح قیامت باقیست...
شنیدید میگن اومد ثواب کنه کباب شد؟
ناز چشم تو مرا سخت گرفتارم کرد
غمزه جادوی تو عاشق و بیمارم کرد
صنمی نیست به خوشرویی و
شعري از جناب آيت اللهي مرا به فكر فرو برد...
دستانم را مشت کرده ام
محکم!
نه برای جنگیدن
بلکه برای پنهان کردن تو
تقدیم به کسانی که بلوچی نمی فهمند
آن كه ديروز نمود عشوه ز تن زيبا بود
رخ و رو جامهى تن گويى به از ديبا بود
لب آغشته به مهرش
پس گذرانم باقی عمر به تنهایی...
تو فخر عالمی پر گشای سوی بالندگی
که جهانی را بهر تو کرد خدای، به این آکندگی
لاله آسا پیرهن بنموده چاک
غنچه آسا هر دو لب در اصطکاک
نمیخوام دیگه دستامو بگیری
اگه لمسم کنی دیوونه میشم
با این زخمای تنهایی روقلبم
دارم تصویری ا
دنیا خوشمزه است
به شرط آنکه
مژده باید بدهی ، نرگسِ مژگان آمد
شمعِ دل مونسِ جان ، وعده پیمان آمد...
باز در خـلوت غمـگیـن خودم درد شـدم
گرم فکـرت شدمو از همه جا طَرد شـدم
تو ، تنها رازی هستی
که
آرزوی فاش شدنش را دارم . . .
آمد آن زین پدر یار حسین دخت بتول
زینب ال رسول
یار مادر وقت غم؛ غمخوار حیدر بعد مام
دختر خ
باز مرغ دل من گمشده ي طوفان است
آسمان غزلم نقطه ی بي پايان است
باز دل بی تو اسیر درد ب
باران که آمد
خیابان های شهر
گریه کردند ،
غربت چشمانم را...
من شاعری را می شناسم از تبار خونی باران
گل واژ ه هایش خیس می شد در دلش وقتی تغزل داشت
تو همین روزاست که باید بره پای چوبهء دار
اونیکه نکرده هیچوقت به یه مورچه حتی آزار
شهری از جنس خرابه ........
یاشادیغیمیز گونلره داریخام بلکه
نئیله ییم باللی سؤزوم ؟
اگر به گلشن گیتی چو غنچه جامه دریدم
گلی به رنگِ وفا در تمامِ عمر ندیدم
شرم دارم اززبا مانده در زنگ سکوت
زوزه می کشندارزوهایم............
دردستان شغال زمین.............
نمیدونم چیه در من، که منو برده تو این خواب
تویه روزای سیاهی، از پس شبای آفتاب
بی تو، بگو چگونه هوا را نفس کشم؟
آیا برای هستی من نوش میشود؟
کجایی تو؟
خیابان خلوت است.
ساقیا جامی بده تا بگسلد غم از دلم
امشب ای دل این غم دیرینه را فریاد کن
هوا کم است ،پس نفس بدهید وجوانان را در یابید
چه مانده از من و این چشم های فوق ِ ضعیف
به غیر ِ عینک و یک دستمال توی کیف -
- که ا
"تقديم به مادرم كيوان تمدن،كه پاهايش را در زمين جا گذاشت و به معشوقش پيوست "
بالهايش را گشو
از مال دنیا هیچی نداره فقط یه مدرک تحصیلی داره
که مث
شرابی که نوشم من از جام تو
کنم کام شیرین من ازکام تو
به پرواز درآیم به اوجی بلند
مجموع ۱۲۳۶۹۶ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک