شنبه ۳۱ شهريور
|
|
تو ظلمت گشته است بسیار بانو
بود این آ خرین هشدار بانو
|
|
|
|
|
چه کسی گفته شوی ماه ودلم را ببری
گل کنی در شب کوتاه ودلم را ببری
نرسیده به زلیخای تو یوسف بشوم
تو
|
|
|
|
|
گل خورشید بیا
که مه آلوده شدیم
|
|
|
|
|
چشم وا می کنی وشهربه هم می ریزد
شر بنا می کنی وشهربه هم می ریزد
|
|
|
|
|
ما یک قبیله ایم و جدا مانده از همیم
بسیار ، در جدایی و با یکدگر ، کمیم !
ما مردمان قصه ی مهجوری
|
|
|
|
|
هــر ذره ذره از دل مــن ، آشنــای تــوست
زیبــاتـرین تــرانــه ی عــالم ، صــدای تــوست
نــ
|
|
|
|
|
حرف های دیگران مانند یک گنجینه است ..
|
|
|
|
|
ابروهایت را بردار
از زمین
|
|
|
|
|
بيا به كلبــة تاريك مــن كه مي دانـم
كه بي حضورتويك لحظه من نمي مانم
|
|
|
|
|
بی تو وزن غزلم ضرب بی اهنگی است روح شادی هایم شبحی بی معنی است
|
|
|
|
|
1- آهنگ آغوش تو را
تنها من می شنوم
عطر تنم را
تنها تو بپوش
*******************
2-چکه کن در
|
|
|
|
|
یک عالمه از عهد و وفایش گفتم
ازارزش قلب با صفایش گفتم
|
|
|
|
|
برای مرغ ها تابلوی پرواز ممنوع محدودیت نیست
|
|
|
|
|
رفتی و شد کار من هی صبر صبر
تا کشم من در فراغت رنج رنج
|
|
|
|
|
خوش خبری، که منتظرم عاقبت، از راه می رسد
|
|
|
|
|
از فیش حقوقی نجومی چه خبر؟
|
|
|
|
|
تا تو رفتی دل من ابری و بارانی شد
ساحل غمزدهام یکسره طوفانی شد
|
|
|
|
|
میای روزی در آغوشم ، جدایی از تو کابوسه
چه حسی داره یک قطره ، لب دریا رو می بوسه!؟
|
|
|
|
|
این شور در این شعر ز شیرینی یار است/ من مست لبت گشتم و هوشیار تویی تو
|
|
|
|
|
ریه های حیدری باعث شد
چشم در چشم تو رعنا بشوم
توی لبخند تو آغشته شوم
غرق احساس قشنگت بشوم
|
|
|
|
|
با این کمانِ کینه ام تیرِ جدایی میزنم
پیمانهء پیمانشان لبریزِ از خون میکنم
|
|
|
|
|
ما هیئتیان جیره خور عباسیم
روی سیدعلی خامنه ای حساسیم
|
|
|
|
|
و من ب آخرین عکسمان
روی صفحه ی خاموش موبایلم
فکر می کنم
|
|
|
|
|
یک عاشق قدیمی و زارم فقط همین
دیگر نمانده صبر و قرارم فقط همین
|
|
|
|
|
پس از تو می توان های های گریست
|
|
|
|
|
شعار مرگ دهیم و جهان هلاک کنیم-
به سازمانِ ملل جمله را بلاک کنیم
|
|
|
|
|
امروزه بُوَد قولِ کسان بس بیجا
بر سُست زمین مکن بنایی برپا
|
|
|
|
|
نیمه شب شعر تو را خواندم واحیا کردم
|
|
|
|
|
من غمگین نیستم اما غمگین مینویسم...
|
|
|
|
|
دیدارِ او، طلـیعه ی صبــحِ سـعادتَ ست...........
|
|
|
|
|
یوش تا باهر !
برگی از دفتر دلنوشته ها ...
|
|
|
|
|
ای به ایران چون نگین شیراز من
|
|
|
|
|
بوسیدن لبهای سرخت کار سختیست
نادیدن عشقت عزیز انکار سختیست
|
|
|
|
|
جرئتی نیست که حاشات کنم
آمدم خوب تماشات کنم
|
|
|
|
|
ای ماه چهر بر من مسکین بتاب خوب
|
|
|
|
|
شهدختی از تبار فاتحان دشت بی مرگی
آسمان
غبار آلود
خورشید
نگاهش
تیره و تار
دَست باد
ه
|
|
|
|
|
من از این شحنه دگر نومیدم
هم از این خود که خدا نامیدم
دلم از قبله حاجات گرفت
هم از
|
|
|
|
|
عاشق نبودی مثل من تا بدونی چی میکشم
تا بدونی خاطره هات نمیره از پیش چشم
حتی به پات زانو زدم تا بشن
|
|
|
|
|
و یکنفر دلش از آسمان هوایی تر...
|
|
|
|
|
آخرین اسم شب خیمه یاران خون بود دل حیرت زده و عاقبت مجنون بود
|
|
|
|
|
یار من تنهایی ام را دید و از من دور شد ...
|
|
|
|
|
آری کبوده غرورش به قامت است و باد
بر سینه ی سپر شده اش سرنیزه می زند
|
|
|
|
|
حسادت میکنم به باران ، قطره قطره نوازش میکند تو را
حسادت میکنم به باد ، موهایت را گره میزند
کلمات
|
|
|
|
|
...چراغ سحر، بیدار؛
بالا میرود زباله از جارو؛
دکّۀ برفیِ گدا
ایستاده تا سحر!
بردۀ شب،
|
|
|
|
|
آدمی تا با دعا مأنوس شد / از وی ابلیس دغا مأیوس شد
|
|
|
|
|
بعد تو از تمام آینه ها که بریدم...
|
|
|
|
|
به با حجاب و چادری می خندید
|
|
|
|
|
ساكن شيرازم
اهل نرگسزاران
روزگارم نيك است
من خدايى دارم
كه فقط عشق
فقط نور،فقط
|
|
|
|
|
تصور می کنم وقتی
کنارم هستی و نیستی
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
فکرمیکردم پدرم هیچ ارثی برایم نگذاشته است...
|
|
|
|
|
مریضخانه ی پنهانیست
در من
به کورتاژ مدام شعر
|
|
|
|
|
مستم ز حضور گاه گاهت، بی خود ز خودم من از نگاهت
|
|
|
|
|
به قلب پاک و خوبم ریشه داری
نمی دانم چه دراندیشه داری
|
|
|
|
|
من هرگز
نتوانستم بگویم
معشوقه ی خوبی برای تو هستم
|
|
|
|
|
من
همین دیروز
دلخوشی های الکی خودرا
|
|
|
|
|
بر رقص برگ ها
پاییز هجوم می آورد...
|
|
|
|
|
زیر نور ماه نشسته ام ؛فکر میکنم ک رستگاریم چقدر راحت است ...!
|
|
|
|
|
لعنتی خسته ام از دوری و بی تاب شدن
پای دلگیرترین خاطره ها آب شدن..
|
|
|
|
|
پناه لحظه های بی قراریم ، رفیق
بیا که روی موج بد بیاریم ، رفیق
|
|
|
|
|
....فراری بعد آن چون "اردوغان"....
|
|
|
|
|
یـک ذره تـن صـدایـمان بـم شده است...!
|
|
|
|
|
می بینم یک روزگاری که– آدم- آدم می خوره
|
|
|
|
|
آنان که درد را به نگاهی دوا کنند
شاید بلطف هم نظری سوی ما کنند
|
|
|
|
|
دوای درد عشاق شکسته
فقط چنگست و سازو میگساری
|
|
|
مجموع ۱۲۶۷۶۶ پست فعال در ۱۵۸۵ صفحه |