چهارشنبه ۱۶ خرداد
|
|
دل بسته بودم بر نگاه سر خوشت وای
|
|
|
|
|
آن سرزمین که ز عشاق جان گرفت
مشهور گشت و لقب طالقان گر
|
|
|
|
|
دوش روبهی فنا کرد تمام پندار خویش را
بَس! کلافه بود از حیلتِ ادمی....
زمانِ مرثیه خوانیست
|
|
|
|
|
نگاهت کوله بارم شد که اینجوری خطر کردم
خیالت مونس من بود که من آسون سفر کردم
|
|
|
|
|
بر درخت تنومند صبوري تكيه داده ام
از ميوه باغ اميد، شهد شيريني به همراه دارم
بر ساحل اشتياق قدم م
|
|
|
|
|
مُردم آن روز...، جوابم « تو برو... » تا دادی
|
|
|
|
|
امروز قلم برمن ایستادبه گریه که...
|
|
|
|
|
در زمانی که غیرت انسان ، با سبیل و چماق و چاقو بود
قدر مردم به نزد خان و رئیس ، کمتر از خر ، الاغ و
|
|
|
|
|
پیام بازرگانی بهتری می شدی
اگر .....
|
|
|
|
|
مرا امشب سکوتی سخت دلگیر است
هوا بس نفس گیر است
میان چک چک باران
جوانیم ،اسیر داته های سرد زنجیر
|
|
|
|
|
امشب کتاب خاطرهها را ورق زدم
با این بهانه ،آه ،فراوان گريستم
|
|
|
|
|
بِ سر پنجه با عشق گشودی
گره کور تاب گیسویم بِ ناز
|
|
|
|
|
من یا علی گفتم و باز شعر و سرود آغاز شد...
|
|
|
|
|
می سرایم به برگ زرد زمین ،با تو امشب ترانه ی باران
با توشاید دوباره برگردم به جوانی،جوانه ی باران
|
|
|
|
|
"سبز علفزار تنت ديدني است"
شالي كرت غزلت چيدني است
برد
|
|
|
|
|
سُرخینه های صورت بابا چو گل دهد
سیلی بــــــــــــــه رقص آید و ناز دوا دهد
|
|
|
|
|
دویدم دویدم
به جوب آب رسیدم
با لی لی پریدم
|
|
|
|
|
روابط موي سيمرغ نجات است،
به دادت ميرسد هرجا روابط.
|
|
|
|
|
تو
از دیار
کدامین بهار
...
|
|
|
|
|
در هوای شب گیسوی تو ای محرم راز
سحری بوده مرا از همه آفا
|
|
|
|
|
وقتی به صورتت نگاه میکنم
یاد بهشتی می افتم که خداوند وعده داده
|
|
|
|
|
و صدایی مبهم از پس روزنه ی مخفی تاریخ مرا می خواند
تا به خلوتگه اسطوره و عشق
تا بدان نقطه ی پیوند
|
|
|
|
|
می رسدپیری زره دل نغمه خوانی می کند
زاه دل چشمان خیسم همزبانی میکند
دفترعمرم ورقهامی خورد امابسی
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
به:حسین معدنی مربی والیبال ایران
که چه سبکبال به شکوفه های ستارگان
پیوس
|
|
|
|
|
گفتم که حدیث تحصیل رویای هر دمم بود....
|
|
|
|
|
با دست تو، بالا شدن را دوست دارم
|
|
|
|
|
اشفته نکن خرمن گیسویت را....
|
|
|
|
|
حسين من ...
منم اون غلام سياه، تو بايد شاهي كني ؛
براي
|
|
|
|
|
هیچ وقت ترکت نخواهم کرد
حتی اگر ذره ذره خاک شوم
|
|
|
|
|
بیا با راز چشمانت مرا آغاز کن بانو
بیا بالهای من کمی پرواز کن بانو
ضریح پاک من بوده
|
|
|
|
|
می تراود از قلم نقش ونگارِ مدرسه
خاطرات ویادگارِ یارِغارِ مدرسه
|
|
|
|
|
سر بزن به شهر ما
ای نسیم مهربان
قلب ما گرفته است
مثل قلب آسمان
|
|
|
|
|
پک میزنم / خودم را/ توی صورت گنجشگها/ درختها...
|
|
|
|
|
حال ما آنچه تو مي داني نيست
فهم اين حرف به آساني نيست
|
|
|
|
|
چندِ روزِ پیش یاری از فرنگ
گشت عازم، سوی این شهر قشنگ......
|
|
|
|
|
رنگ می کند موها را به حنا
دست بر کمر گرفته با جارویی
رو می کند به خدا
صنم
|
|
|
|
|
شبی تاراست
صدایی تیرو رگبار است
محیط من چرا دلگیرو خون خواراست
ازاین درد که من دارم دو چشمم با
|
|
|
|
|
من واین سایه ی وحشت
من واین خانه ی ماتم
|
|
|
|
|
عاشقم
عاشقِ لحظه ی آغازِ تو در ذهنِ خودم
عاشقِ دلهره در شاخه ی یک نسترنم
|
|
|
|
|
تو می دانی منم بیمار و درمانم غزل هایت
|
|
|
|
|
چه کرده بادل من نیزه های تیز مژگانت
زده آتش بدان جانی که خواهم کردقربانت
شدم مات ازنگاه دلر
|
|
|
|
|
ای مادرم کجایی
بیا به من نگاه کن
اشک دلم بغل کن
نام منو صدا کن
|
|
|
|
|
از لهجه ی پاییزی ات پیداست از مایی/
این چند برگ آخرم را هم تو پر پر کن!
|
|
|
|
|
دوش با یاد تو من در سر خیالی داشتم
از غــم هجر تـو انـدوه و مــلالـی داشـتم
|
|
|
|
|
بیا اضلاع هر دو مثلث را بردار
بیا به جهان نقش تازه بزنیم
|
|
|
|
|
دست در آتش نمودم سرد شد انگار مرد
دست اهریمن گرفت و یار در اظهار مرد
شوق کعبه بر دلم آتش کشید اما
|
|
|
|
|
کوبانی در خطر است
شلیک کن دختر کرد
|
|
|
|
|
از پشت بام عشق گنجشکها پر شد
|
|
|
|
|
یک نفر می رسد امشب از دور ، بغض در قلب باران بکارد...
|
|
|
|
|
کاشکی در کشور ما خطّ و خط بازی نبود
این همه خودمحوری همــــــراه تکتازی نبود...
|
|
|
|
|
چشم من دنبال تو در شهر می گردد هنوز
|
|
|
|
|
اگر دشمن بسوزد استخوانم،و یا آتش زند بر خان و مانم
|
|
|
|
|
گل نیلوفری در مرداب روییده
|
|
|
|
|
لحظه ی دیدار هم آمد و رفت
|
|
|
|
|
اخرین سطر ورق پس دوباره سر خط
مینویسم بادرد (قصه ام تکراریست)
|
|
|
|
|
در اين دنيا همه پاکان، سر دارن يا زندان
|
|
|
|
|
بیا تا می به میخانه زنیم
مست و خوش
رقص با دلبر خمخانه زنیم
|
|
|
|
|
با دوست عشق زیباست با یار بی قراری
از دوست درد ماندو از یار یادگاری
|
|
|
|
|
تا کنارم آمدی دست وپایم گم شد
تا به خود آمدم دیدم
پاهایم با تو همراهند
دست هایم در میان دستانت خ
|
|
|
|
|
خنده ز درد جامعه که دیگر افسوس نداشت
انکه میداند و می گوید چرا ؟
وقت تلف کند .. نیست در این جامع
|
|
|
|
|
تو جات تو بهشته تو این زندگی
منو درده تنهایی وبی کسی
دلم داغ دیده چشام غرق خون
چه جوری بسازم با د
|
|
|
|
|
مي گفت سَرو ِ پيري ،
با آه ِ سرد و جانسوز ...
|
|
|
|
|
کوچه های شهر پرواز را
با نگاه کفترانی بر چیدند ،
|
|
|
|
|
دخترک تو فکر بابا که میگن پیشِ خداست
کاشکی بود باهاش می خوند عروسی داره هاجرک...
|
|
|
|
|
پا ی رفتنم نیست
دل برای موندنم نیست
|
|
|
|
|
تنگ است دلم براي جهاني شبيه عشق صد بار شنيد و نداشت زباني شبيه عشق
موجي ز پا فتاده ام انگار ن
|
|
|
|
|
آسمون بی تو و چشمات داره رنگ ِ شب می گیره
ستاره نوری نداره ؛ داره از دوریت می میره
|
|
|
|
|
روزی خیال پرواز آدمم کرد...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۵۶ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |