يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
هم آينه ي رئوف پندار مني
هم طوقي جلد روي ديوارمني
|
|
|
|
|
دختركى نو رسيده
تازه بالغ
نهالى
پر طراوت
پر صلابت
خيس در احساس رنگين اش
شبى به اميد.....
|
|
|
|
|
شب در شگفت! از من و از بی قراری ام .
من ،شرمسار! از شب و ش
|
|
|
|
|
عجب صوت خوشی از خانه دلدار میاید
صدای بلبلی از جانب گلزار میاید
|
|
|
|
|
موج ها جسم نحیفم می برند همراه خود
می روم تا ناکجا آباد و .......گاهی بیشتر
|
|
|
|
|
همچو ابرام تو اندر طلب وصل نه اى
ورنه ابرام همه انديش تو بى ايمان است
|
|
|
|
|
گل مهتاب چون نقشی دل انگیز
|
|
|
|
|
شاه رگ احساست را میدرند
سگ های بی وجدانی که با روباهان هم هم خواب بوده اند !!!!
|
|
|
|
|
در غربت جغرافیا
دلم آنقدر می شود
دلتنگت
نمازم را شکسته می خوانم
از دوریت
|
|
|
|
|
عقده و کبر و حَسَد ما را به کار و کیش نیست...
|
|
|
|
|
تصوير زلال آب را مي ماني
زيبايي شعر ناب را مي ماني
|
|
|
|
|
او را رو به قبله کردند.
به آرامی حروفی را به هم چسبا ند وپرسید: دوستم داری ؟
|
|
|
|
|
چند روزیست دل گیرم...
از زبان...
از قلم...
از دلهوره ی واژگان...
|
|
|
|
|
تابلوی انتظار پاییز
یاد با تو بودن را در من زنده کرد
|
|
|
|
|
من سزاوار ِ زندگی بودم
و گناهی که زنده ماندن بود
زندگی
|
|
|
|
|
دلِ من همسفرِ کوچِ پرستو هایت
|
|
|
|
|
پرواز اندامت
در هوا
از خود پشیمانم
می کند
|
|
|
|
|
دلیل خنده هایم، زود برگرد
|
|
|
|
|
چون رژه ي ارتش موريانه ها
درتنه ي سالخورده اي
|
|
|
|
|
دوباره شعر گفته ام،بخوان که سرد میشود
|
|
|
|
|
رفتی، برو گلم بخدا می سپارمت...
|
|
|
|
|
غروب که می رسد ز راه
دلم چه تنگ می شود
|
|
|
|
|
از چه بر عشق و وفايم ناسپاسى مى كنى
|
|
|
|
|
کسی که رفت رفت
کسی که ماند می ماند
|
|
|
|
|
ای زیبای من
بیا بر اشکهای من
پنجره ای بر قلبت بزن
|
|
|
|
|
لالا لا لا بخواب ای عشق که
کنج دفترم خشکید
درختانی که پر بود ازانار شعرهای ترد
|
|
|
|
|
دمنوشى از باران فولادى
طعم جوانى مرا دارد
|
|
|
|
|
مادرم هر آنچه را نداشت هم بر ای من...
|
|
|
|
|
آنکه درد او کشد این قلب رسوا من است
|
|
|
|
|
یک بلیط یکطرفه
قدمهای سست ولرزان
نگاههای سردوپائیزی
....
|
|
|
|
|
هــر کــه در دامــگــه یـــار گــرفــتــار افتاد
دیـگـر او کـی نـظـرش جـانـب اغـیــار افتاد...
|
|
|
|
|
رویا مکانت قصر شیرین
شهبالت همه ناب و رنگین
تو نیستی و من در خواب سنگین
(قالب شعر را اصولا نمی
|
|
|
|
|
خسته ام
مثله یک سیگار
که به ته میرسید
از پک های عمیق
....
|
|
|
|
|
ای ساقی باده نوش رعنا
وی نام تو کهکشان معنا
از باده جان
|
|
|
|
|
شدم سرگرم دنیای مجازی
چو یک کودک که با اسباب بازی
مگر در عالم رویا بسازم
بنای عشق را با خانه سازی
|
|
|
|
|
غصب زمين- قسمت بيست و يكم
اسبان مرصع در جاده های قهوه ای ميروند
جاده ها زير پايم خراب ميشوند
دختر
|
|
|
|
|
با دلم لج می کنی، با خودم دعوا و بعد...
|
|
|
|
|
دیدم که ریشه جای ریش را گرفت....
|
|
|
|
|
پائیز در ره است،
آغاز آن پیام قشنگی است،
گلواژه ای چو مهر.
|
|
|
|
|
این همه دروغ و ریا و رنگ...
|
|
|
|
|
آشفته بازی میکنی در کنجِ گیسوی دلم
هردم گریزان می روی زان سو به این سوی دلم
|
|
|
|
|
اندوه ِ پشت ِ خنده هایم . . .
|
|
|
|
|
پاییز اومد به دلم با هوای خیالت
|
|
|
|
|
بازآ و بهاری کن این حال خزانی را
تا اینکه به سر آید لحظه های غمگینم
|
|
|
|
|
سکوت ...
آری سکوت ...
.
.
.
|
|
|
|
|
به مریم قدّیس بگید که من
سال ها اومدم به پابوس تو
سپردی یارم دست رقیب
نواختی به گوشم ناقوس تو
|
|
|
|
|
این روزهادر اوج عصیانم فریاد صبرم را صدایی نیست
|
|
|
|
|
دنیا عجوزه ایست به چشمم بدون تو
زیباترین تصور من از جهان تویی
|
|
|
|
|
پوسیده سیب سرخی در دست شعرهایم
|
|
|
|
|
شاعر نشدی تا که ببینی غم نان چیست؟- ارزاق گران چیست؟
تا روزه نگیری تو ندانی رمضان چیست؟-یا قحطی یِ
|
|
|
|
|
میوه¬ی ممنوعــه
میوه¬ی ممنوعه¬ای و خوردنت بر من حرام
گرچه باشد اشتهای خوردنت در من مدام!
ناز پن
|
|
|
|
|
چشمانم رامیبندم
دستانم به سمت بالا حرکت میکنند
به سمت
|
|
|
|
|
دل به دلم یاد دل جان شد
گل به دلم پژمرده بر غم هجر جان شد
قاصدکم گریان در باد
ناله زنان پر
|
|
|
|
|
چه زود بود شکست
چه تلخ بود زندگی
بیش از اینم آزار نده
تولدی در راه است
|
|
|
|
|
شبی خواب دیدم که دیوانه ام
رها از خود وخویش وبیگانه ام
|
|
|
|
|
خش خش دل
یه کاسه دل تکان تکان ، کشیده روی پلکان
به خش خش خراش دل
کمر چرا تا نمیشه
|
|
|
|
|
رفتم از باغ آشنایی تو
سوی مردابی از جدایی تو
قلب من سخت
|
|
|
|
|
رخت خيس آسمان رابادبرد
روسري كهكشان رابادبرد
ازلب ابر ترنم بي خبر
طعم شعر ناگهان رابادبرد
|
|
|
|
|
شب سیاه و سایه های شب سیاه
|
|
|
|
|
شوم آن یوسفِ مصری که به بازاری نیست
جلوه گاهی که در ان
|
|
|
|
|
این شعر در کتاب همنفس نسیم و باران به اهتمام علی مغانی در سال 1384 چاپ شده است
|
|
|
|
|
بی وفایی کرده ای زیبای من ، آتشی بر دل ز هجران تو شد
ب
|
|
|
|
|
حادثهٔ درپیش است
حادثهٔ درمقیاس یک فاجعه
حس من گویاست
باورم تردید
خیلی نامفهوم
تو چه می گو
|
|
|
|
|
کافران امتحان خود ، دادند
|
|
|
|
|
یکبار گذر از خاطره ها می کردیم بر ایینه عشق نگاه می کردیم
شاید که دگر عشق نباشد هرگز
|
|
|
|
|
حالم باتو روبراهه آخه دلم خاطر خواهه
اگه باشی تو هم بامن دلم با تو مثله شاهه
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۷ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |