سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 11 آبان 1403
    29 ربيع الثاني 1446
      Friday 1 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۱۱ آبان

        گرفتاری ناب جز عقل نیست

        شعری از

        اله یار خادمیان(صادق)

        از دفتر یاس نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۳ ۱۷:۴۱ شماره ثبت ۳۰۰۰۰
          بازدید : ۵۱۴   |    نظرات : ۳۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اله یار خادمیان(صادق)

        شبی خواب دیدم که دیوانه ام
        رها ازخود وخویش وبیگانه ام
        نه در هند بیگانه بودم نه چین
        نبودم گرفتار قانون ودین
        نه محتاج خورشید بودم نه ماه
        نه فرمان بر شیخ بودم نه شاه
        لبم تشنه بود وسرم مست بود
        تمام نبودم همه هست بود
        گل ورنگ از چشم من پاک بود
        تب زندگانی طربناک بود
        نبودم به ساز کسی سازگار
        نبودم به رقص کسی بی قرار
        گذرگاه وکوچه همه خانه بود
        مرا کاخ ِآرام ویرانه بود
        سر وریشم آلوده ی خاک بود
        دلم مثل آیینه ها پاک بود
        نه با شهر بودم نه با شهریار
        نه با مست بودم نه با هوشیار
        سرم گر زعقل و ادب پر نبود
        وجودم اسیر تظاهر نبود
        تملق زمن رخت بربسته بود
        تعلق مرا دست نشکسته بود
        مسلمان وکافر به کارم نبود
        وهجو کسی در شعارم نبود
        بیابان ودریا مرا راه بود
        رهم راه هموار وکوتاه بود
        مرا امنیت بود در هر گذار
        نه دزدی رهم بست نه راهدار
        سرم گر شکستند آهم نبود
        تنفر درون نگاهم نبود
        مرا هیچ غیراز گشایش نبود
        هرآنچه مرا بود خواهش نبود
        گِل وسنگ در بسترم نرم بود
        چه یخ خفته بودم ولی گرم بود
        زسنگم کسی کینه بر دل نداشت
        دلم دشمنی در مقابل نداشت
        اگر تلخ گفتم همه قند بود
        سرشکم به مانند لبخند بود
        اگر بسته می شد مرا پا ودست
        نمی کردم افسوس وآه شکست
        به چشمم چه روز وچه شبهای تار
        به راهم چه ریحان ،چه دیوار خاک
        پرم بسته بود وپرم باز بود
        برایم هر آن نغمه ای ساز بود
        هرآنچه مرا بود زشتی نبود
        جهان جز فروغ بهشتی نبود
        کس از ترس وتهدید رامم نکرد
        مطیع نی ونان ونامم نکرد
        مرا توسنِ ترکتازی نبود
        سرم گرم بیهوده بازی نبود
        دل ای کاش دیوانه بودیم وپاک
        نبودیم در بند این خسته خاک
        همه شعر من غیر یک نقل نیست
        گرفتاری ما به جز عقل نیست
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3