محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
چهارشنبه 2 خرداد 1403
15 ذو القعدة 1445
Wednesday 22 May 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
چهارشنبه ۲ خرداد
آسیا
آسیا یک پیـــــــــــــکر آب وگل است
کشورافغان درایــــــــن پیکردل است
این دل پرخـــــــ
دود میکنم احساسی را که به آتش جماعتی حیوان صفت خاکستر شد
خدا انداخت بر لب های سرخ غزه یک لبخند
ستاره در ستاره لشکر شب را زمین افکند
امروز میلاد رضا(ع) شادی صد چندان کنم
بر دل نشانم خرمی لب های خود خندان کنم
ای کاش کبوتر حرم می شد
این دل -دل من- که عاشقی ساده ست
پرمی زد دورگنبدت هردم
تااینکه نشان دهد که
دلــم گـرفــتــه ز دوران چــرا نــمــی آیــــی؟
امـان ز غـصه هـجـران چــرا نــمــی آیــــی؟
به د
چقدر ز عشق تو گویم نصیب نیست مرا
در این هوای جنون خیز رقیب نیست مرا
جوری سمت بخاری و رابی زیر تخت پرت شد. جوری با زحمت رابی را .......
ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﻧﻢ ﻣﺜﺎﻝ ﺑﻬﺸﺘﻪ
ﺗﻮ ﮐﻴﺴﺘﻲ ﮐﻪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﻝ ﺍﺯ ﭘﻲ ﺍﺕ ﮔﺸﺘﻪ
ﺩﺭﻭﻥ ﺯﻟﻔﺖ سياهت ﻫﺰﺍﺭ ﺟﺎﻥ ﺩﻳﺪ
روزها میگذرد
روز هائی که خزان بود و خزان است و خزان میگذرد
بین که " یک " روز به " بد بخت " چه
ماهیان، به قورباغه ها سلام می کنند
اندکی کودک احساس مــــــرا ناز کنید
رحم بر این دل بشکسته ی پرواز کنید
یک شبی را به تمنای هماهنگی
دلم گرفته...
از سنگینی نگاه این همه نامرد...
اعتماد این بلا را بر سرم آورد...
همچو گوهر در میانِ یک صدف
ذرّه ها را هست موجی با هدف
در "دی اِن ای" ذرّه غوغاگر بود
"ژِن" به تحقیق خرد ، گوه
مرابه کنایه ونیش ازخیش می دانی
ورسول صبح را
ببر بر تربت پاک ابا صلت/نشان از شیعیانی آرزومند
همیشه
حق با من بود
جز وقتی
تو
حق من بودی !
نیمکت مان
سوخته است !
بیا. . .
خاکسترش را
قسمت
ديدار تو خوش بود ولي زود گذشت...
تا چشم بگشودم تو را دیدم میان جان خود
دست مرا بگرفتی و خ
پیشکش به امام مهربانی ها رضا (ع)
ماه تویی
جان تویی
یاد تویی
خاطر والا تویی
گرچه من عاشق دلخسته ی دوران بودم
دربه در بودم و در کوی تو پنهان بودم
دلکم نقطه سره خط تورو دیدن شده عادت
نامه رو واست نوشتم واسه ی جوابه نامت
بوی گل آید و دلتنگ خراسان نشوی؟
می شود بغض فرو داری و باران نشوی؟
او طبیبی ست که نزدش بروی، می خوا
پيرمرد هفتاد ساله خجالت نمی کشد از تهران به دردآباد آمده و خواستار من هفده ساله است . فکر کرده....
بر سر كوى تو من تا به سحر خواهم خفت
تا ز خاطر برود ديده تر خواهم خفت
مِه دارِ تشنه و حُشکی،تو شاهِ ایلِ بارونی
مَگر تو وا زُلالِ خُوت،تَشِ تِشنِیمِه بَنشونی
به دنبال خود
ان ابى كبود!!!!
كوله بارم پر از
چه زیبا آمدی مولا
چه شور انگیز و پر غوغا
مسیرت سبز و پر گل باد
همیشه تا ابد مولا
گذشت
یک لحظه نور
ز پهنای نازک فرش
بهار...تنگی ست که مرثیه ی مرگ ماهی های قرمز نوروز
صنما شکر گزارم چو شکرانه زدل
عاشقم بر رخ ماهت چو جانانه زدل
من یقین دارم
که عاقبت این قطار
به ایستگاه باران می رسد........
پای حادثه ای
نسشتم کنار دریا نیامدی
ای خوب من
کاشتم جوانی ام را
کنار دریا نیامدی
هوایِ دل گرفته است بهار را صدا زنید
پرنده های ِفصلِ سبزه زار را صدازنید
سبز شد...
گذشت...
بوی زردی می آید ...
نفهمیدم گذشت ...
دختران و زنان امروز
جای امنی میخواهند و
دو چشم، چون تپانچه ای
چکانده ایم و اشک ما
شقیقه ی شقایقی
به خون شبنمی کشید،
سحر دمی که چشم تو س
این شعر ترجمه یک شعر به زبان کردی می باشد که اخیرا نوشته ام!
تمام حروف جهان -
برای ساختن دروغ خلق شده اند
اصفهان ، نصف جهان بود کمابیش ولی...
حمد بر ایزد تبارک باد
نازنین مقدمت مبارک باد
گر رسیدی شهر قزوین شهر پاک
شهر شیران دلیر بی پلاک
میلادِ با سعادتِ آقای آفتاب
گو تهنیت به ساحتِ والای آفتاب
در ایستگاه انتظار
یک زخمم
پیاده میشود
"روس" ها آخر مسلمان می شوند
تابعِ آیاتِ قرآن می شوند
سلام بر بزرگواران و اساتید شعر ناب:
سفری به شمال رفته بودم به همراه خانواده, صحنه هایی را که دیده
دانشکده مملو شده از شال پیازی
چشم ودهن ودست ولب وخال پیازی
دیشب لبت با خنده هایی چون عسل آمد
استاد ازل قسمت ما را که چنین کرد
گر چشم گشایم همه بینم به از این کرد
مدت هاست تنفس را در هوای آزاد گم کرده ام
وقتی که نداری جگر عشق چه داری؟
اشک در چشم من و شعله ز چشمان تو است
سوز در شعر من و فتنه ز پیکـــــــــــان تو است
گذاشتم که بسوزم، بهار قسمت نیست
که هر که دود نشد زیرِ بارِ منّت نیست؟
منم که ساز ِ خودم را زدم
مهر رخت در آینه دل چو جا گرفت
مرا مختلف میبینند مردمان ,دوستان,همسایگان,خانواده,دوستان
گاهی دوستی مهربان میشوم
گاهی پسری خلف
چشم انتظار رویش نور ست، ماه عشق .
تا مهر جلوه گر شود از،
مصلوب مسیح غمم را به خنده ات
دلم اندر هوای یار امروز
ز هر چیز دگر بیزار امروز
بدرقه می کنند ستارگان ماه را
دل من سنگ سختی بود؛ اشک تو صبورش کرد
درون غار تنهایی نگاهت غرق نورش کرد
شب و تاریکی
باکاروانِ زائران سوی رضاجان می روم
باعاشقان ودلبران پابوسِ جانان می روم
می گفتی این رابطه چیزی کم دارد
مجموع ۱۲۴۲۵۲ پست فعال در ۱۵۵۴ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک