يکشنبه ۱۳ خرداد
|
|
دین و ایمان مرا آخر تو بر باد می دهی
|
|
|
|
|
امان از داغ مفقود الاثرها
نهالانی که دادند بس ثمرها
|
|
|
|
|
تمامِ فصل های سال را بی تو گذراندم...
|
|
|
|
|
من دنیای او را می شناسم
جز خاک و گل چیزی ندارد
مثل دنیای بچه ها شیرین و
در آن حسد کینه معنایی ند
|
|
|
|
|
دیدی ای دل ، به منِ خسته دل آن یار چه کرد
بار دیگر زِ من خستـه بر آورد چه گ
|
|
|
|
|
با دل خندان بیا محفل ما بزم ماست جمله خندان دلان همدل و همرزم ماست
|
|
|
|
|
شب گیسوی تو کفر مجاز است!
تو آن کفری که در عین ِ یقینی!!
|
|
|
|
|
باز خوابت صبح ما را شاد کرد
وز مرورش خانه را آباد کرد
|
|
|
|
|
"مرگ قاصدک ها"
در پیچ و تاب ناشدن ها
بن بست را یادآوری کرد
...
|
|
|
|
|
پیِ هر درد بگیریم ، به درمان نرسیم!
با چنین حالتِ تشویش، به سامان نرسیم!
پسرِ نوح نصحیت نپذیرد ،
|
|
|
|
|
تو نگار منی
سرم داد میزنی
من کنار توام
چرا صدا میکنی
من نفس توام
با تو حرف میزنم
ندارم غیر توا
|
|
|
|
|
شبیه مادری که دیده داغ نوجوانش را
وطن به غم نشسته و گرفته درد جانش را
|
|
|
|
|
دنیا بزرگ است.....
یکی خواب و یکی هم بیدار....
|
|
|
|
|
خوب است اگر از خم این خاک گذشتم
|
|
|
|
|
دلم آن دختری خواهد، بگوید : "سرورم !آقا!"
بجایِ "عجق من"....، خواهم زنی از عهد ساسانی
|
|
|
|
|
"نگارم"
چشمان تو آرامش محض است ؛ نگارم
حرفی بزن از زمزمه ی چشم خمارم
گیسوی من افشان شده در ق
|
|
|
|
|
دریغ عاشقانه ها بغل بغل دروغ بود
چکامه های آشنا غزل غزل دروغ بود
|
|
|
|
|
در کوچه های شهر به جز او کسی نبود
|
|
|
|
|
باور بکنید جنگ ، دیگر کافیاست
|
|
|
|
|
محفلی بر پا شبی در این جهان
با حضور عالمان و مردمان
محفلی آکنده از حرص و طمع
کر به گفت حق و پر
|
|
|
|
|
نشئه ای حاتم شوی
می بخشی از مال و منال
در خماری پس می گیری
حتی عمر دیگران...
اعتیاد جانت بگیرد
|
|
|
|
|
ای که در جان منو بی خبر از حال منی
تو همان طلعت عشقی که در فال منی
|
|
|
|
|
ببار تو ای ابر بهار، اشک شفا بخش بر این درد زمین
بنال تو ای آسمان، به حرمت تمام این اصحاب یمین
مکث
|
|
|
|
|
پیر شدم و سایه جوانی بگذشت
آن هوش و حواس و پرتوانی بگذشت
اکنون که پر از تجربه و علم شدم
آن حال و
|
|
|
|
|
غروب آخر اردیبهشت ماهشهر است
دوست دارم در حال لبخند
برای کولی ها ترانه بخوانم
به اتاقکی پر از
|
|
|
|
|
آفرینش تو
تنهایی
آرامش
کودک کار
|
|
|
|
|
روزگار!
حرف تازه ای یادمان نداد!
عمرمان گذشت غافل از وطن، وطن!
|
|
|
|
|
بر در خانه ات چه غوغایی است
ضجه ها ناله ها
چه بلوایی است
این همه کودک وبیوه ومسکین
|
|
|
|
|
سرگیجه می گیرد زمان در محدوده ی شعرهایم
کسی چه می داند!
شاید متعلق به عهد چامه ها باشم و "جها
|
|
|
|
|
بیا ای هنـر پیشه ی راه عشق
مرا پیش بـر ، تا به درگاه عشق
بی
|
|
|
|
|
حالِ من، تا مرزِ اغما می رود تا می کنی
پشتِ چشمی نازک و ابرو، مورّب بیشتر!
|
|
|
|
|
آرش...تاریخی اجتماعی542
آرشم من
آرش ایرانیم
مهر ایران در دل تنگِ من است
آرشم من
آرش ایرانیم
|
|
|
|
|
گذار عمر
شرح گذر عمر و جوانی در
گذرگاه زندگی و مرگ
|
|
|
|
|
سحرگاهان به راه شب
((تورا من چشم در راهم))
|
|
|
|
|
کمان عشق بازتابی از
حالات حقیقت درون و
شعر و شور و شعور جوانی
|
|
|
|
|
قرنطينه
در قرنطينه اين روز هايم
در تاريكخانه ي ،اتاق سرد و بي روحم
عكس هاي خيالم را ظاهر ميكنم
د
|
|
|
|
|
میخواهم بروم
جایی ک بدون تو باشم
از یاد تو....
|
|
|
|
|
ای بچه های خوبُ!!!!زبر و زرنگ و دانا
دایی سلام میکنه !!!! به تک تک شماها
|
|
|
|
|
من و دنیا
مثل یک فیلی و فنجانی شدیم
|
|
|
|
|
مهلتي تا كه سحر با دل و جان برخيزم
|
|
|
|
|
ای بیکران اندوه " در امتداد لبخند/
تن وارهٔ فرشته" بیتا و بی همانند /
|
|
|
|
|
نیستی و،
خواب به چشم هایم،
راه ندارد...
آیی---
مُسکّن بےخوابےهـایم!
|
|
|
|
|
دردامن صحرای غم دل می دهدتسکین من
بردیده گریان اودردی بودازکین من
من مانده ی این خلوتم باخاطرات
|
|
|
|
|
وقتی شراره عشق می سوخت جان من را
|
|
|
|
|
در عشق دشت نینوا دیوانه شو دیوانه شو بر دور شمع کربلا پروانه شو پروانه شو
|
|
|
|
|
خدای جانم بستم من از همه غمو
|
|
|
|
|
منم اون پسرَکِ عاشق و دلباخته ی تو...
|
|
|
|
|
لعنت به من و داغ دل و قلب حزینم ...
|
|
|
|
|
کوچه هایی که فصل شیدایی از من و ما عبور می کردند
گفته اند با تمام بی مهری، روی سر شانه هات سربارم
|
|
|
|
|
دو صد روز هست بابا چشم براهم
|
|
|
|
|
به كجا روم كه شادت كند
از كدام دريچه نگاهت كنم
|
|
|
|
|
رنگ ، رنگ ، رنگ
کشیدم من تو را بیرنگ...
درد ، درد ، درد
خندیدم برایت بی درنگ
خسته از این
|
|
|
|
|
زبان تیغ است و دنیا تیغ تیزتر
که هر دو زخم زنند بر درد بیشتر
|
|
|
|
|
از دوری و تفریقت هر ثانیه ام سالیست
|
|
|
|
|
چه سنگین
از کنارم رد شدو رفت
از وقارش نیست
یک دنده است...!
|
|
|
|
|
تاج سر بودی مرا قدر ترا نشناختم
|
|
|
|
|
در تیره ترین
و سردترین شب ها
آتش مقدس یاد تو
|
|
|
|
|
خسته ام شعر علاج غم جانکاهم نیست
|
|
|
|
|
قسمتِ ما چه شده از دل هم سیر شدن
مثل خوابِ بدِ یک شبزده تعبیر شدن
|
|
|
|
|
ذوقم همه این است که باشی تو خریدار....
|
|
|
|
|
عشق،نقش است و هنر
مَده عمرجوانی را هدر
|
|
|
|
|
هرچه گفتم دوست می دارم تو را پروا نکرد
شکوه کردم ناله کردم یک نظر بر ما نکرد
|
|
|
|
|
و می شنیدم که عضلات تو
آرد می پاشیدند
روی محکمه ی سلول های تنهایی !
و چه کسی دوچرخه اش را رک
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۸۷ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |