سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        روزی در دستهای نازنینت گلهای سرخ خواهم کاشت

        شعری از

        سیده نسترن طالب زاده

        از دفتر خمیازه های رستیک، مادرزادیند نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸ ۱۸:۴۴ شماره ثبت ۷۷۶۶۷
          بازدید : ۵۸۲   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده

        تو تمنای صادق پنجره هایی
        میگشایمت شبی
        چون هدیه ی نور
        رو به سویهای خاموش رهبانی ..
        در هجوم موهوم کلمه
        در عفونت رندانه ی عقل
        تا سلسله هایی خفته
        تا فرداها

        .
        .
        .
        تو رنج دودمان خزانی
        در آواهای فولکلور
        تو شارش گرم خدایانی در خاک
        آری
        روزی در دستهای نازنینت
        گلهای سرخ خواهم کاشت
        و با بلاهت زرد خوشه ی گندم...
        به زخم کارگران سرزمین مادری فکر میکنم
        در نازکای دلم
        سالهاست
        زنی توده میزاید
        بر دهانم
        دوشیزه ای قفلی از تیتانیوم دارد
        و باغ سوخته ی چشمهایم هنوز
        حوض فیروزه فامی ماهیانی کولیست...
        تو لانه میکنی در دلم
        تا برف
        تا انتشار سرخفام انار
        تا کوچ مرغان وحشی عارف
        میدانم
        در عصب سایه های سیاه شوکران میریزی
        تو پرنده های کوچک عشق را
        بی پیراهن اندوه میخوانی
        به لحن تماشاخانه ها
        بی رنگ
        با جفت مست زیباشان
        عریان و رها
        تو مشرق مهربانی
        در نبوغ ناباور تاکستانها
        با هر بوسه
        به بادهای تعلق ذکات میبخشی
        و عطرزارها از گوشه ی لبهایت بیرون میزند
        بیا
        مردانی بلند
        از عنفوان خیابانهای خیس آمده اند
        تا ساعت مرگ
        افسوس
        هیچ کس به لحن مبعوث تنفروش پیر گوش نداد
        همو بود که میگفت
        هیچ دردی زاده ی انسان نیست
        بیا پرومته
        بیا و گله ی مبعوث مادیانهای رسته را هی کن
        بیا
        در تهوع الکل
        در ذات مادینگی شب
        مستزادی زیبا بخوان
        تا کرانه ی شوخ دریا
        بیا
        تا ناکجای آبادیها
        هنوز
        دیوارهای شعله و خون برپاست..

        2014
        ۹
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0